#داغ_ترین_رمان_ایتا 🔥💦🔞
بدون سانسور فقط بزرگسالان🔞
🔞داسـتانکده دخترونه👇💦
http://eitaa.com/joinchat/1344733197C470f2adaaa
http://eitaa.com/joinchat/1344733197C470f2adaaa
💦💦💦💦💦💦👆💋
جدیدترین داستانها ورمانها👆🔞❤️👆💦
#داغ_ترین_رمان_ایتا 🔥💦🔞
📛اگرجونت رو دوست داری بهتره تکون نخوری😱
چرخیدم عقب وچشم توچشم یه جفت چشم های ابی خوشگل شدم 😢
یه پسره تقریبا سی ویکی دو ساله باچشمهای ابی وصورتی تقریبا استخونی و سفید.
بلوز مردونه ی مشکی با یه کت چرم مشکی و شلوار مشکی پوشیده بود که با
سفیدی صورتش و سیاهی موهاش هارمونی قشنگی ایجاد کرده بود😍
تیپش قیافش، همه چیزش باافرادی که داخل روستادیده بودم فرق داشت و....♨️🔞💦💦
#ادامه_رمان_جذاب 😍💯🔞👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1344733197C470f2adaaa
جدیدترین داستانها ورمانها👆🔞❤️👆💦
#پارت_ویژه 🔞🔥
📛 دهنم باز مونده بود. دقیقا اومد جلوی روم ایستاد، لیوان شیرو ازم گرفت و خیره نگاهم
کرد و گفت:
ـ صبح بخیر دلقک کوچولو. زود باش شیرتو بخور که جون بگیری بتونی موهامو از ریشه بکنی...
رسما لال شده بودم. با حالت لکنت گفتم:
ـ ت....تو ...این...جا چیکار میکنی؟
لیوان شیرو گذاشت روی اپن آشپزخونه و به سمت من برگشت و خیره به چشمهام نگاه کرد.
ـ کی به تو اجازه داد دیروز محل کارتو ترک کنی؟ ها؟ چه کسی بهت اجازه ی مرخصی داد؟......
به معنای واقعی کلمه هنگ شده بودم. هنوز از اومدنش به اینجا شوک زده بودم . زبونم به سقف دهنم چسبیده بود و فقط تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که زل بزنم بهش😥....
#کارمند_شیطون_من😍
طرفدارا پسر غیرتی میخواین جووین شید👇
http://eitaa.com/joinchat/1344733197C470f2adaaa
#داغ_ترین_رمان_ایتا 🔥💦🔞👆💦