#پارت_ویژه 🔞🔥
📛 دهنم باز مونده بود. دقیقا اومد جلوی روم ایستاد، لیوان شیرو ازم گرفت و خیره نگاهم
کرد و گفت:
ـ صبح بخیر دلقک کوچولو. زود باش شیرتو بخور که جون بگیری بتونی موهامو از ریشه بکنی...
رسما لال شده بودم. با حالت لکنت گفتم:
ـ ت....تو ...این...جا چیکار میکنی؟
لیوان شیرو گذاشت روی اپن آشپزخونه و به سمت من برگشت و خیره به چشمهام نگاه کرد.
ـ کی به تو اجازه داد دیروز محل کارتو ترک کنی؟ ها؟ چه کسی بهت اجازه ی مرخصی داد؟......
به معنای واقعی کلمه هنگ شده بودم. هنوز از اومدنش به اینجا شوک زده بودم . زبونم به سقف دهنم چسبیده بود و فقط تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که زل بزنم بهش😥....
#کارمند_شیطون_من😍
طرفدارا پسر غیرتی میخواین جووین شید👇
http://eitaa.com/joinchat/1344733197C470f2adaaa
#داغ_ترین_رمان_ایتا 🔥💦🔞👆💦