ناموساً به ماهم بگید چطور ایقد باکلاس عطسه میکنید. آ پیتی س؟!!
ما عطسه میکنیم از خونه همسایه ندای زهرماااااار به گوش میرسه😂😂😂
😂😂 @sorna0
ساندویچ میخورید تهش رو میریزید دور؟
من بابام مجبورم میکنه تو آب معدنی ی بار دیگ آب بریزم تا مواد معدنیش نمونده باشه تهش :/
😂 @sorna0
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فیلم وحشتناکی که کارگر یک آزمایشگاه آلمانی از نحوه نگهداری و رفتار با حیوانات گرفته و منتشر کرده، از این حیوانات برای تست سموم، داروها و حتی سیگار سو استفاده میشود و بیشترشون مرگ زجر آوری رو تجربه میکنند.
#غرب_بدون_روتوش
😬😬 @sorna0
رفتم سرِ جلسهی امتحان
بغل دستیم خیلی استرس داست رو کرد به من گفت ترو خدا بهم کمک کن فرصت نکردم فصل اخر کتاب رو بخونم
گفتم نگران نباش داداش من بهت میرسونم فقط لطف کن بگو امروز چه امتحانی داریم😐🤣😂🤣
#خنده_حلال 🤣
😂😁 @sorna0
😍 خندوانه دورهمی عصرجدید
⭕️طنز جبهه 😅😅
🔻این قسمت: حضور قلب
🌸 دوستی داشتیم که در کربلایی ۴، کربلایی شد. یک روز بین دو نماز سخنرانی میکرد و میگفت به یاد خدا باشید و در نماز حضور قلب داشته باشید و چیزی شما رو به خود مشغول نکنه مثلاً نگید این مهر نماز چرا گرده یا چرا این رنگیه...
بعد از مدتی به او گفتم خدا شهیدت کنه تا الان تو نماز به فکر همه چیز بودم به جز این مطلب و الان این هم بهش اضافه شد. 😂😂😂
✍🏼سیدعلی مروج
#هفته_بسیج #بسیجی
#خنده_حلال
😂😁 @sorna0
😍 عصر جدید خندوانه ☝️
خاطرات طنز جبهه 😄
دو ـ سه نفر بیدارم کردند و شروع کردند به پرسیدن سوالهای مسخره و الکی. مثلا میگفتند: «آبی چه رنگیه؟»
عصبی شده بودم😠.
گفتند: «بابا بی خیال، تو که بیدار شدی، حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو بیدار کنیم»
دیدم بد هم نميگويند! 🤔خلاصه همینطوری سی نفر را بیدار کردیم! حالا نصفه شبی جماعتی بیدار شده ایم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم. قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه در محوطه قرارگاه تشییعش کنند!
👻👻
فوري پارچه سفیدی انداختیم روی محمدرضا و قول گرفتیم که تحت هر شرایطی خودش را نگه دارد.
گذاشتیمش روی دوش بچهها و راه افتادیم. گریه و زاری. یکی میگفت: «ممد رضا! نامرد! چرا تنها رفتی؟»😣
یکی میگفت: «تو قرار نبود شهید بشی»
😖
دیگری داد میزد: «شهیده دیگه چی میگی؟ مگه تو جبهه نمرده؟»
یکی عربده میکشید. یکی غش میکرد!
😩
در مسیر، بقیه بچهها هم اضافه میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه و شیون راه میانداختند! گفتیم برویم سمت اتاق طلبه ها! جنازه را بردیم داخل اتاق.
این بندگان خدا كه فكر ميكردند قضيه جديه، رفتند وضو گرفتند و نشستند به قرآن خواندن بالای سر میت!!!
در همین بین من به یکی از بچهها گفتم: «برو خودت را روی محمدرضا بینداز و یک نیشگون محکم بگیر.»
رفت گریه کنان پرید روی محمدرضا و گفت: «محمدرضا! این قرارمون نبود! منم میخوام باهات بیام!»
بعد نیشگونی گرفت که محمدرضا از جا پرید و چنان جیغی کشید که هفت هشت نفر از این طلبهها از حال رفتند!
ما هم قاه قاه میخندیدیم. خلاصه آن شب با اینکه تنبیه سختی شدیم ولی حسابی خندیدیم.
🤣😆😁
شادی روح شهدای که رفتند وخاطرات آنها به جاماند صلوات
#هفته_بسیج #بسیج
#خنده_حلال
😁 @sorna0 @sorna0 @sorna0