eitaa logo
به سوی سماء
948 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
473 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
به سوی سماء
«راز گیسو ۱» در ادبیات اهل معرفت، «مو» و «گیسو»، نماد کثرت و خلقت است. که پیچیدگی و تنیدگی آن، حاکی
«راز گیسو ۲» یکتای بی‌همتا، زیبای بی‌انتها است؛ «ان الله جمیل و یحب الجمال». روی نیکویش حسن مطلق است و خورشید چهره‌اش سوزنده چشم‌هاست. کسی را یارای خیره شدن بدان شمس پر شراره نیست: «ان لله سبعین الف حجاب من نور و ظلمة، لو کشفها عن وجهه لاحرقت سبحات وجهه ما ادركه بصره من خلقه». لذا به مشتاقان دیدار فرمود: «یحذرکم الله نفسه». از این رو، گیسوی سیاه بر چهره افکند، تا نور تجلی تعدیل گردد و طالبان را فرصت شهود آن خورشید حسن، رخ دهد. پیچ و تاب گیسو، انوار سوزنده رویش را فرو نشاند و سیاهی گیسو با سپیدی روی، تالیف دلربایی بهر ملاقات، مهیا نمود. به دیگر بیان: کثرات اسماء و صفات، و نیز کثرت مخلوقات، لمعات سوزنده ذات را به انوار دلارایی مبدل ساخت، تا مشاهده و ملاقات ممکن گردد؛ «تفکروا فی آلاء الله و لا تفکروا فی ذات الله». آنگاه گیسو را در نسیم معرفت متلاطم ساخت، تا خورشید رویش از لابلای رقص گیسو، پیدا و پنهان گردد و اشراقاتی متفاوت نماید. بدین سان، هم نور روی نیکویش گهگاه نمودار شود، و هم تناوب انوار از سوختن دیدگان طالب دیدار، مانع گردد. بدین سان با قبض و بسط اشراقات، جان مشتاقان را اماته و احیا نمود و عاشق‌کشی آغاز کرد. و این مرگ، حیاتی است که به رسم عشق، عشاق را ارزانی داشت: «دوش می‌آمد و رخساره برافروخته بود تا کجا باز دل غمزده‌ای سوخته بود رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی جامه‌ای بود که بر قامت او دوخته بود». جعد گیسو، چون منشور، فروغ رویش را مجعد ساخت، تا انوار رنگارنگ پدیدار شوند و آیینه عالم را برای ملاقات، آزین بندند؛ «مثل نوره کمشکاة، فیها مصباح، المصباح فی زجاجة...». بدین ترتیب، انوار روی نیکویش، عالم را چنان فرا گرفت که جز نور او نتوان دید: «اینما تولوا فثم وجه الله»؛ «ما رایت شیئا الا و رأیت الله قلبه و بعده و معه و فیه». حافظ فرمود: «حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد این همه نقش در آیینه اوهام افتاد این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد» و جامی چه زیبا سرود: «اعیان، همه شیشه‌های گوناگون بود تابید در او پرتو خورشید وجود هر شیشه که زرد بود، یا سرخ و کبود خورشید در او، بدانچه او بود، نمود» ۲ @sooyesama
به سوی سماء
«راز گیسو ۲» یکتای بی‌همتا، زیبای بی‌انتها است؛ «ان الله جمیل و یحب الجمال». روی نیکویش حسن مطلق اس
«راز گیسو ۳» گیسوی دوست، همان شب تاریکی است، که خورشید روی، را در بطن خود پنهان دارد؛ «یخرج النهار من الیل». موی سیاه یار، نماد مرگ است، اما مرگی که حیات حقیقی را در خویش نهان دارد؛ «یخرج الحی من المیت». گیسوی حقیقت (= کثرات و مخلوقات) در نخستین مواجهه، تاریک و بی‌روح است. اما هنگامی‌که فروغ روی زیبایش، از پس گیسوی افشانش، تجلی نمود، آنگاه به راز گیسو پی توان برد. پیچ و تاب گیسوی سیاه، سبب تکثیر فروغ تجلی گردد و کثرت انوار از چهره دلدار، بیرون تابد. لذا سیاهی و مرگ هم لازم است؛ تا قابل انوار گردد و کثرت بی‌شمار نوری را پدید آرد. «لیل» و تاریکی، قابل «نهار» و روشنایی است. و نیز «موت» پذیرنده «حیات» است. ناگزیر محبوبِ یگانهٔ یکتا، برای دلربایی، ناگزیر از سیاهی گیسو است، تا حسن بی‌همتایش، را متلوّن سازد، و فروغ واحد رویش را متکثر نماید. در واقع، سیاهی گیسو، شب قدری است، که انوار ملائک را پذیرا خواهد بود. انوار روی محبوب، ملائکه و رسولان عشق‌اند که هر آن، به کل عالم گسیل می‌شوند. و عالم چیزی جز همان گیسوی متلاطم نیست. بدین سان، سیاهی و سردی و مرگ، که لوازم گیسوی سیاه بود، به روشنایی و حرارت و حیات مبدل گشت، که لازمه اشراق روی در گیسو است. آنگاه موی پریشان، درخشید و انوار رنگارنگ پدیدار آمد؛ «یوم تبدل الارض غیر الارض و السماوات و برزوا لله الواحد القهار». سیاهی گیسو، در روشنایی رویش فانی می‌شود و حاصل این نکاح، انوار رنگارنگ است؛ «خلق الازواج کلها». نور و ظلمت، وحدت و کثرت، زوج مناسب یکدیگرند، تا از نکاح ایشان، وحدت مطلقه و نور نامحدود، در قالب کثرت، پدیدار شود و عالم، «وجه» و چهره حق باشد؛ «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام». ۳ @sooyesama
این صورتش بهانه‌ست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش #مولوی @sooyesama
بس در طلبت سعی نمودیم و نگفتی کاین هیچ‌کسان در طلب ما چه کسانند؟ #سعدی @sooyesama
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره آبم که در اندیشه دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته‌ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم @sooyesama
در برابر بی‌نهایت، که بایستی، پس از مدتی حیرت، خواهی فهمید... هرچه می‌روی، نزدیکتر می‌شوی، اما هرگز به انتهایی که ندارد، نخواهی رسید. آنگاه تصدیق می‌کنی که مقصد، چیزی جز خود مسیر نیست... #ر_س @sooyesama
ای در طلب تو عالمی در شر و شور نزدیک تو درویش و توانگر همه عور ای با همه در حدیث و گوش همه کر وی با همه در حضور و چشم همه کور #ابوسعید_ابوالخیر @sooyesama
این چه حرف است که در عالم بالاست بهشت؟ هر کجا وقت خوشی رو دهد آنجاست بهشت باده هر جا که بود چشمه کوثر نقدست هر کجا سرو قدی هست دو بالاست بهشت دل رم کرده ندارد گله از تنهایی که به وحشت زدگان دامن صحراست بهشت از درون سیه توست جهان چون دوزخ دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت دارد از خلد ترا بی‌‌بصری‌ها محجوب ورنه در چشم و دل پاک مهیاست بهشت هست در پرده آتش رخ گلزار خلیل در دل سوختگان انجمن آراست بهشت عمر زاهد به سر آمد به تمنای بهشت نشد آگاه که در ترک تمناست بهشت صائب از روی بهشتی صفتان چشم مپوش که درین آینه بی‌پرده هویداست بهشت @sooyesama
نسبت حدود با نامحدود، چهارگونه قابل تبیین است: ۱- تسبیح: هر حدّی، در متن نامحدود واقع است، بنابراین برشی از کمال او را نمودار کرده است‌. به همین مقدار، نامحدود را از نقص، منزه و مبرا نموده است. بنابراین، حدود مسبّح متن نامحدود خود، هستند. ۲- تحمید: حدود، با نمودار کردن کمالات شئ نامحدود، در خویش، در واقع او را می‌ستایند که دارای چنین کمالاتی است. پس حد، همواره، حامد نامحدود خواهد بود. ۳- تهلیل: از آنجا که حدود، متن مستقلی ندارند، و تنها بر متن شئ نامحدود استوار شده‌اند. پس نشان می‌دهند که جز نامحدود متن دیگری نیست. پس حد، همواره مهلّل نامحدود، خواهد بود. ۴- تکبیر: با تمام این گزارش‌هایی که حدود از نامحدود می‌دهند، اما هرگز کنه او را آشکار نمی‌کنند و این عجز همواره در ایشان مستقر است. لذا حدود، خود می‌دانند که نامحدود بزرگتر از توصیفاتی است که آنها داشته‌اند. یادآوری: توصیفات چهارگانه مذکور، چهارگونه توصیف از یک نسبت هستند، نه چهار نوع نسبت؛ زیرا حدود و نامحدود، تنها یک نسبت دارند که این نسبت واحد، چهارگونه قابل توصیف است. اکنون اگر بخواهیم آن نسبت واحد را به گونه‌ای واحد توصیف کنیم که همه نسبت‌های چهارگانه، یکجا بیان گردد، می‌گوییم: حدود، «اسم» و «وجه» نامحدودند؛ «اینما تولوا فثم وجه الله»؛ «ظهرت الموجودات من بسم الله الرحمن الرحیم». در واقع اسم بودنِ حدود است که توصیفات چهارگانه را به ارمغان می‌آورد. لذا «بسم الله الرحمن الرحیم» عرشی است که بر چهار پایه تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر استوار شده است. به دیگر بیان: اسم، چشمه‌ای است که منشأ انهار اربعه خواهد بود. خلاصه اینکه: «بسم الله الرحمن الرحیم» متنی است که با «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله، والله اکبر» شرح می‌شود. @sooyesama
رها کردن ریاضت‌های شرعی و گرایش به ریاضت‌های شاق و دشوار در حقیقت گریختن از دشوارتر به سوی آسان‌تر است؛ زیرا پیروی از شرع برای قتل نفس و کشتن مستمر و دائمی آن است که مادام که نفس موجود است این ریاضت‌ها برقرار است. اما ریاضت‌های شاق و دشوار قتل دفعی و آنی برای نفس هستند و از همین رو آسان‌ترند و نیاز به ایثار کمتری دارند! @sooyesama
روزی هارون‌الرشید بهلول را احضار کرد که: خوابی دیده‌ام و می‌خواهم تعبیرش کنی. بهلول گفت: چیست؟ خلیفه گفت: خواب دیده‌ام به جانور وحشتناکی تبدیل شده‌ام و نعره زنان به اطراف خود هجوم می‌برم و آنچه از خرد و کلان در سر راه خود می‌بینم در هم شکسته و می‌بلعم. حالا بگو تعبیرش چیست؟ بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم فقط تعبیر خواب می‌کنم. @sooyesama
از لقمان حکیم نقل شده است: روزی در کنار کشتزاری از گندم ایستاده بودم. خوشه‌هایی از گندم که از روی تکبر سر برافراشته و خوشه‌های دیگری که از روی تواضع سر به زیر آورده بودند، نظرم را به خود جلب نمودند. هنگامی‌که آنها را لمس کردم، شگفت زده شدم. خوشه‌های سر برافراشته را تهی از دانه و خوشه‌های سر به زیر را پر از دانه‌های گندم یافتم. با خود گفتم: در کشتزار زندگی نیز چه بسیارند سرهایی که بالا رفته‌اند اما در حقیقت خالی‌اند. @sooyesama
به سوی تو می‌آیم... خدایا دردمندم، روحم از شدت درد می‌سوزد، قلبم می‌جوشد، احساسم شعله می‌کشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه می‌زند. تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش... #شهید_چمران #مناجات @sooyesama
دنیا جای عبور است، و دار گذار... این را، شرشر آب در بستر رود، می‌سرود و گریه باران، هنگام وداع با بهار... این عبور تلخ، مقدمه رشد توست و شیرینی‌های جدیدی که در راه است... @sooyesama
مهم‌ترین مراقبات ماه رجب: ۱- ده هزار مرتبه سوره توحید در کل ماه (روزی ۳۳۳)، اگر مشکل بود هزار مرتبه (روزی ۳۳ مرتبه). ۲- استغفار به صیغه‌های مختلف: «استغفر الله الذی لا اله الا هو، وحده لا شریک له و اتوب الیه» + «استغفر الله ذا الجلال و الاکرام من جمیع الذنوب و الآثام» + «استغفر الله الذی لا اله الا هو و أسئله التوبه» + «اللهم اغفر لی و تب علیّ» + «استغفر الله و اتوب الیه». ۳- دو رکعت نماز در هر شب از ماه: در هر رکعت (حمد + ۳کافرون + ۱توحید). پس از سلام دستها را بلند كرده و بگويد: «لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَهُ الْحَمْدُ يُحْيِي وَ يُمِيتُ وَ هُوَ حَيٌّ لا يَمُوتُ بِيَدِهِ اَلْخَيْرُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ وَ آلِه»ِ. سپس دستها را به صورت بکشد. ۴- روزه روز اول، سیزده، چهارده، پانزده و آخر ماه. ۵- ۱۰۰ مرتبه: «سبحان الاله الجلیل، سبحان من لا ینبغی التسبیح الا له، سبحان الاعز الاکرم، سبحان من لبس العز و هو له الاهل». بجای روزه روزهای دیگر. ۶- دعاهای ذیل پس از فرایض: یامن ارجوه...+ خاب الوافدون...+ یامن یملک حوائج السائلین... ۷- هزار مرتبه «لا اله الا الله» در کل ماه. منبع: مفاتیح الجنان @sooyesama
«ندای رجب ۱» قال رسول اللّه (ص): «إنَّ اللّهَ تَعالى نَصَبَ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ مَلَكا يُقالُ لَهُ الدّاعي. فَإِذا دَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ يُنادي ذلِكَ المَلَكُ كُلَّ لَيلَةٍ مِنهُ إلَى الصَّباحِ: طوبى لِلذّاكِرينَ! طوبى لِلطّائِعينَ! و يَقولُ اللّهُ تَعالى: أنا جَليسُ مَن جالَسَني، ومُطيعُ مَن أطاعَني، وغافِرُ مَنِ استَغفَرَني، الشَّهرُ شَهری، وَ العَبدُ عَبدي، وَ الرَّحمَةُ رَحمَتي، فَمَن دَعاني في هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ، و مَن سَأَلَني أعطَيتُهُ، و مَنِ استَهداني هَدَيتُهُ، و جَعَلتُ هذَا الشَّهرَ حَبلاً بَيني و بَينَ عِبادي؛ فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَيَ». پيامبر خدا (ص): «خداوند متعال، در آسمان هفتم، فرشته‌اى گماشته است كه به آن ، «داعى» مى‌گويند. چون ماه رجب فرا رسد، آن فرشته، هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى‌دهد: خوشا بر ذاكران، خوشا بر طاعت كنندگان! خداوند متعال مى‌فرمايد: من، همنشين كسى هستم كه با من همنشين باشد، و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند، و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هركه مرا در اين ماه بخوانَد پاسخش مى‌گويم و آنکه از من [چيزى] بخواهد، عطايش مى‌كنم و هركه از من هدايت جويد، راهنمايش باشم. اين ماه را رشته‌اى بين خودم و بندگانم قرار داده‌ام. هركس به اين ريسمان چنگ زند، به من مى‌رسد». (سید بن طاوس، إقبال الأعمال، ج۲، ص۶۲۸) ۱ @sooyesama
ببین! دانه‌های شکر تا با آب یکی نشوند با هم یکی نمی‌شوند، آدم‌ها هم تا با خدا یکی نشوند با هم یکی نمی‌شوند. @sooyesama
رغبت يعني ميل نه آرزو؛ ليلة الرغائب به معناي شب آرزوها نيست بلکه شب رغبت‌ها و گرايش‌ها و مجذوب شدن‌هاست... خداي سبحان جنّاتي دارد كه ما را به آنها ترغيب كرده و براي روح ما هم بهشتي دارد كه ما را به آن هم ترغيب كرده است. در بخش پاياني سوره مباركه «قمر» چنين آمده «إنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»؛ يعني مردان باتقوا بهشتي دارند همين «جَنَّاتٌ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» جنت جسم و بدن است و لذايذ مادي... اما يك بهشت ديگري دارد كه آن براي روح ماست... براي جان ماست كه نزد خدا قرار بگيريم. اوساط اهل ايمان، رغبتشان در ليلةالرغائب به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است و اوحدي از اهل ايمان گذشته از اينكه «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را طالب هستند، «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» را هم مورد رغبت و ميل و گرايش و انجذاب خود قرار مي‌دهند. آن‌گاه درباره چنين گروهي گفته مي‌شود: «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ» هم جنّت بدن است هم جنّت جان است هم لذّت روح است هم لذّت تن است كه ان‌شاءالله در ليلةالرغائب به اين رغبت‌ها بار مي‌يابيم... بنابراين ليلةالرغائب مي‌تواند رغبت‌هاي گوناگون و مراحل فراواني را در پيش‌رو داشته باشد كه ان‌شاءالله در اوّلين شب جمعه ماه پربركت رجب همه شما آن توفيق را داشته باشيد هم به جنّت جسماني برسيد هم به جنّت روحاني. @sooyesama
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم، به تو بر می‌خورم اما آن سان شده‌ام گم، که به من دسترسی نیست #ابتهاج @sooyesama
بذر گیاه باید در خاک قرار گیرد. و در آن فضای تاریک و نمناک، پوسته خود را بشکافد، تا رشد کند. او برای خروج از حالت جمادی و ورود به حالت نباتی، ناگزیر از این اماته و احیاست. آدم نیز برای لقاء خدا، نیازمند به خروج از پوسته بشری و انسانی است؛ یعنی باید «خود» را کنار بگذارد و برای «خدا» باشد. این اماته و احیاء لازم است. انسان در ابتدای أمر، برای «خود» کار می‌کند؛ زیرا خودش را خدا می‌پندارد؛ «أرأیت الذی اتخذ الهه هواه». یا دستکم، خودش را شریک خدا می‌پندارد. این کفر و شرک، زاییده وهم بشر است و بشر برای رشد، باید پوسته وهم را پاره کند و از آن خارج گردد. اینکه در ماه رجب ده‌هزار «قل هو الله» وارد شده، برای همین معناست؛ زیرا توحید، آدم را از پوست وهم خارج می‌کند. ده، عدد تام است، و هزار معادل هشتاد سال که عمر معمولی یک انسان است. ده‌هزار مرتبه یعنی تمام ایام و ظهورات آدمی را توحید فرا بگیرد. (با تصرف و تلخیص) @sooyesama
نگاهت می‌کنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبانِ عاشقان چَشم است و چَشم از دل نشان دارد #ابتهاج @sooyesama
دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت. پیرمرد شادمان گوشه‌های دامن را گره زده و می‌رفت و در راه با پرودرگار خود سخن می‌گفت: ای گشاینده گره‌های ناگشوده، گره از گره‌های زندگی ما بگشای... در همین حال، گره‌ای از گره‌هایش باز شد و گندم‌ها به زمین ریخت. او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز؟ آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟! نشست تا گندم‌ها را از زمین جمع کند که در کمال ناباوری دید، دانه‌های گندم بر روی ظرفی از طلا ریخته است! ندا آمد که: تو مبین اندر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه. @sooyesama
زیباترین لحظات حیاتم اوقاتی بود که کاملا یقین داشتم در آغوش مرگ فرو می‌روم و هیچ انتظاری از کسی نداشتم و هیچ آرزویی در سر نمی‌پروراندم. ستارگان آسمان در آن شب صاف، زیبا و آن‌قدر دل انگیز بودند که کمتر نظیر آن را دیده بودم. از اعماق آسمان بلند در دامان سکوت کهکشان عالم چه زمزمه‌های اسرار آمیزی می‌شنیدم. @sooyesama
«افسون چشم مست» وقتی‌که در کهکشان گیسوی پریشانت محو می‌شوم... جز‌ عمق سیاهی چشمانت، هیچ نمی‌یابم... و ستارگان که با پیکان نور، دل شیدایم را نشانه می‌روند. و من با تپش‌های قلب متحیرم، به چشمان تو خیره می‌شوم... آنگاه در جادوی چشمان مستت فرو می‌روم و جز حسن تو نمی‌یابم... کهکشان‌ها، حلقه حلقه در سماع عشق، و نغمه‌ای که همه را تسخیر نموده است؛ زخمهٔ دستان سیمینت بر تار آفرینش، که هِجاهای شیدایی را از سینه تنگ و مشتاقت، آزاد می‌کند... دستگاه ناز، با مضرابی از نیاز، و همین‌طور می‌نوازی... تا حلقه‌های کواکب، در طواف حسن یکتایت پدیدار شوند. هرچه می‌بینم تو تنها هشیار این حلقه‌ای و همه مست و مسحور، در طواف... به ستارگان می‌نگرم... و چشمان تو که در خاموشی مطلق، غزل می‌سرایند... ای حسن مطلق! رازی که در عمق چشمانت نهفته چیست؟! لطیف می‌شوم و به گنجینه پنهان چشمانت سفر می‌کنم... شگفتا... در چشمان تو جز من چیزی نیست. تو از ابتدا خواهان من بودی و نغمه عشقت که جهان را به رقص آورده بود، تنها مرا می‌خواند. مرا از عمق کهکشان‌های دور دست دعوت کردی... تا در چشم مشتاق تو تصویر خویش را به نظاره بنشینم. آه ای یگانه یکتا! جان و دلم فدای تو باد، که سال‌های دراز، با صبوری، منتظر پیدایش من شدی، و با لطف پنهانت مرا تربیت نمودی، تا اکنون که چشم در چشم تو، خود را می‌بینم. و تو نیز، در چشم من، چیزی جز خودت را نخواهی یافت. من حقیقت خویش را در چشم تو می‌یابم. و تو رقیقه خود را در چشم من... افسون عشق، چنانم کرد، که آیینه دیدار تو با خویشتن، شوم. افسونی که از چشمان مستت فرو می‌ریخت و مرا از عمق کهکشان‌های دور دست، به سوی خود، فرا می‌خواند. «مَلَک» عشقت، در تمامی این سال‌ها، «داعی» من بود تا به سویت پر گشایم: رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‌ایم @sooyesama
همه کساني‌که خدمت اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين رسيدند از جهت معرفت، ايمان و ولايت در يک سطح نبودند. گاهي اهل‌بيت (ع) مطالبي را به بعضي از اصحاب می‌فرمودند که اجازه نقل آن را به ديگران نداشتند. از جمله اصحاب سرّ ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين جابر بن يزيد جعفي است. از ايشان نقل شده است که: «پنجاه هزار حديث از امام باقر و صادق عليهما السلام شنيده‌ام که اجازه نقل حتي يکي از آن‌ها را هم ندارم». اجمالا از اينگونه روايات می‌توان به دست آورد که هر مطلب حقي را براي هر کسي نبايد گفت چراکه ظرفيت اشخاص متفاوت است. @sooyesama