«يا باطِناً فِى ظهُورِهِ وَ ظاهِراً فِى بُطُونِهِ وَ مَكْنُونِه»
«يا باطِناً فِى ظهُورِه» را مىتوان با تمثيلى کوتاه، اینچنین بيان نمود: (بلاتشبيه)، جهان هستى صورتاند و خداوند، معنىِ آن است از نظر اصل وجود و تمام كمالاتشان.
براى واضح شدن اين بيان مىتوان به صنايعى كه صورتاً دست بشر آنرا مىسازد، مثال زد. از ساختههاى كوچك همچون سوزن تا ساختههاى بزرگ چون صنايع فعّال، كسى كه با آنها آشنايى داشته باشد، اگر نظر كند يك يا چند معنا از هريك در نظرش مىآيد.
مثلاً از سوزن دوختن لباس و غيره و از چاقو بريدن و از ماشين و طيّاره حملونقل و همینطور غير از اين امور.
آيا اين معانى نسبت دادهشده در داخل سوزن و غيره است و يا در ظاهر آنها؟ نمىتوان آنرا بهظاهر و باطنشان نسبت داد. بلكه به يك نظر، معانى استفاده شده مربوط بهظاهر و به نظر ديگر، گويا در باطنشان مىگويند: ما براى فلان امر هستیم.
بنابراين، اگر مىگوييم: خداوند كنار از مظاهر عالم نيست و محيط به جهان هستى است (به نصّ كتاب و سنّت و عقل و شهود)، نمىخواهيم بگوييم: او سبحانه در مظاهرش حلول نموده و يا بگوييم در كنارِ آنهاست و ظهور و كمالاتشان داده.
بلکه مىگوييم (بلاتشبيه): خداوند معناىِ عالَم هستى است در اصل ظهور و كمالاتشان، در عين اين كه هر مظهرى بهظاهر، نشاندهندهٔ اين است كه: من در اصل وجود و كمالات به خود نبوده و نيستم و به باطن نيز اشاره به آن معنى، يعنى به هستىدهنده دارد.
#آیتالله_سعادتپرور
(شرح فرازی از توقیع ناحیۀ مقدسه در ماه رجب)
#حق
#بطون
#ظهور
@sooyesama