eitaa logo
به سوی سماء
948 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
473 ویدیو
38 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم مطالب معرفتی، اخلاقی و گه‌گاه هنری
مشاهده در ایتا
دانلود
قالَتِ الْحَوَارِيُّونَ لِعِيسَى: يَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِس؟ُ قَال:َ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُه‏ «حواریّون به عیسی (ع) گفتند: «ای روح خدا، با که بنشینیم؟» فرمود: «با کسی که دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد؛ و کلامش به علمتان بیفزاید، و رفتارش موجب رغبت شما به آخرت بشود.» (اصول کافی، ج۱، ص۳۹) @sooyesama
هدایت شده از به سوی سماء
عیسی (ع) در ادبیات عرفانی نماد قلب است. زیرا قلب خاستگاه حیات شی است و معجزه حضرت عیسی نیز احیای مردگان بوده است. البته قلب حیوانی تنها مایه حیات حیوانی است؛ زیرا حواس پنج‌گانه و حرکت ارادی را در بدن پدیدار می‌کند. این قلب با انتشار حیات حیوانی، بدن را زندگی می‌بخشد. اما قلب آدمی (حقیقی)، حیاتی الهی به قوای نفس می‌بخشد که گونه ژرف‌تری از ادراک را به ارمغان می‌آورد. تپش‌های قلب آدمی، حیات تازه‌ای به قوا می‌بخشد که آنها را به ادراک حقیقت توانا می‌سازد. اما قلب آدمی چگونه شکوفا می‌شود؟ خداوند تبارک و تعالی این نکته را در داستان حضرت عیسی (ع) روشن کرده است. تولد عیسی نتیجه نزول جبرائیل (ع) نزد حضرت مریم (س) است؛ «فتمثل لها بشراً سویاً... قال إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا». این واقعه آفاقی یک حقیقت أنفسی را روشن می‌کند که هرگاه جبرائیلِ عقل برای مریمِ نفس تمثل یافت، عیسای قلب متولد می‌شود. اکنون ما باید بکوشیم تا عقل جبرئیلی را بر نفس خویش حاکم کنیم تا قلب آدمیِ ما شکوفا گردد. جبرائیل (ع) فرشته وحی است و نزول جبرائیل بر نفس، به‌معنای پی‌روی از وحی است. اگر شریعت وحیانی را بر نفس خویش حاکم کردیم آنگاه قلب، رفته‌رفته شکوفا شده و حیات الهی را به قوای نفس سرازیر می‌کند. سپس قلب ما نیز، همان‌گونه که عیسی (ع) به بنی‌اسرائیل گفت، به قوای گونان نفس می‌گوید: «إنّی عَبْدُاللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا... وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ... وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَياً». @sooyesama
امام صادق (ع): فيمَا نَاجَى اللَّهُ بِهِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: يَا مُوسَى لَا تَنْسَنِي عَلَى كُلِّ حَالٍ فَإِنَّ نِسْيَانِي يُمِيتُ الْقَلْبَ. خداوند در نجوایی که با موسی علیه السلام داشت، فرمود: ای موسی! مرا در هیچ حالی فراموش مکن، که فراموشی من، دل را می میراند. (کلینی، الکافی، ج۲، ص۴۹۸) @sooyesama
«هو الشهید» شهید گشتی و آن‌گه شدی دوباره شهید گزیده گشتی و آن‌دم خدا تو را بگزید سلوک خاص تو این بود: مرگِ پیش از مرگ حیات کشتهٔ جانان، شود چنین جاوید هرآنکه روید از این خانه غرور انگیز به آسمان حقیقت نهال او برسید اگرچه شیر نبردی، ولی مهم اینجاست گشوده‌ای دو پر خویش بر یتیم و فقید دلت بریده ز اغیار و طالب دیدار چنان‌که موسیِ عمران به طور حق را دید دلم به صدق و صفای دلت گواهی داد نه من که در دل مردم، غمت به‌حق رویید اگرچه مدرسه را این منم مدرّس، لیک گرفتی از لب ساقی، تو بوسه توحید رها شدی ز خود و به خون چو رقصیدی به مِهر، در دل ساغر، دلت چو مِیْ، غلطید عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد درخت ناب حقیقت ز خون تو بالید ببین که خون تو خواهد قیام در عالم به‌نام «قاصم جبار»، نام نیک «شهید» @sooyesama
یکی از عزیزانم که آزادمردی است و در عرفان عملی دارای حظّی وافر است و به القائات سبّوحی نایل است و به دستور یاد شده (شهادت به عصمت حضرت زهرا در میان اذان و اقامه) عامِل است، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یکشنبه دهم ربیع‌الاول ۱۴۱۹ ه‌ق، خواست که فصل مذکور را اداء کند، از نهاد دیوار مقابلش می‌شنود که کسی می‌گوید: (اَشهَدُ اَنَّ فاطمةَ الزهراء حُجّةُ اللهِ عَلَی الحُجَج). شگفت این‌که همین عبارت شریف یاد شده، صورت روایت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام است، چنان‌که سیّد عبدالحسین طیّب رحمة الله تعالی علیه آن‌را در تفسیر اطیب البیان (ج ۱۳، ص ۲۲۵) نقل کرده است: "قال الامام العسکری علیه السلام: نحنُ حُجَجُ الله علی خلقه، و جَدّتُنا فاطمة حجّة علینا". (هزار و یک کلمه، ج۵، کلمه ۴۷۲) @sooyesama
سینه‌ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کِی سزاوار فشار آن در و دیوار بود طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود ناله‌ی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود آن‌که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟ گردش گردون دون بین کز جفای سامری نقطه‌ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آن‌که جبریل اَمینش، بنده‌ی دربار بود از قفای شاه، بانو با نَوای جان‌گداز تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود گرچه بازو خسته شد، وز کار دستش بسته بود لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود دست بانو گرچه از دامان شه کوتاه شد لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد (مشهور به کمپانی) @sooyesama
اگر مرید می‌خواهد تربیت شود نباید بین دو شیخ [مردد] باشد. البته اگر صحبتِ بدون تربیت است، باکی نیست که با همه مشایخ هم‌صحبت گردد؛ زیرا تحت حکم آنها نیست. این‌را صحبتِ برکت نامند، اما از این صحبت، در طریقت الهی مرد نمی‌گردد. (فتوحات مکّیّه، باب۱۸۱، بخش۱۱۷) @sooyesama
پیلی را سر چشمه‌ای آورند که آب خورَد. خود را در آب می‌دید و می‌رمید. می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد. نمی‌دانست که از خود می‌رمد. همه اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر، چون در توست، نمی‌رنجی. چون آنرا در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی! (فیه ما فیه) @sooyesama
تو را این جمله نیکویی و من درویش عریانم چرا از لطف تو محروم و در خود گرم حرمانم از این آغوش خسته می‌گریزی از چه پیوسته فرود آی اندکی ای مه که خالی چون بیابانم به ویرانه نهان دارند رندان گنج زیبا را بیا پنهان شو ای زیبا درون قلب ویرانم @sooyesama
زن رشک حور بود و تمنای خود نداشت چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت اسمی عظیم بود که چون راز سر به مهر در خانه‌ی علی سَرِ افشای خود نداشت ام‌البنین کنایه‌ای از شرم عاشقی است کز حجب تاب نام دل‌آرای خود نداشت در پیش روی چهار جگرگوشه‌ی بتول آیینه بود و چشم تماشای خود نداشت زن؟ نه! همای عرش‌نشینی که آشیان جز کربلا به وسعت پرهای خود نداشت در عشق پاره‌های جگر داده بود و لیک بعد از حسین میل تسلای خود نداشت عمری به شرم زیست که عباس وقت مرگ دستی برای یاری مولای خود نداشت @sooyesama
هر کسی نسبت به حال خودش آگاه‌تر از دیگران است، مگر از عارفان به خدا، که ایشان از خودِ شخص بدو داناتراند؛ زیرا عارفان را در دل، دیدگانی است که دروازه معرفت را برایشان می‌گشاید و آن‌چه را که خودت از خویش نمی‌دانی مشاهده می‌کنند و چیزی از تو را می‌داند که تو از خویش نمی‌دانی. (فتوحات مکّیّه، باب۱۰۸، بخش۹۸) @sooyesama
پیامبر خاتم (ص): منْ تَرَكَ مَعْصِيَةً لِلَّهِ مَخَافَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْضَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَة کسی‌که از خوف خداوند تبارک و تعالی، معصیت خدا را ترک کند، خداوند در روز قیامت او را خشنود خواهد ساخت. (کلینی، «کافی» ج۲، ص۸۱) @sooyesama
به سوی سماء
پیامبر خاتم (ص): منْ تَرَكَ مَعْصِيَةً لِلَّهِ مَخَافَةَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْضَاهُ ا
و قیامت، تنها به‌معنای روزی در پایان زمان نیست. بل‌که قیامت، ژرفای هستی است. آن‌گاه که حقیقت قیام می‌کند و چهره واقعی وجود آشکار می‌شود. آن قیامت زمانی که شنیده‌ای، پلی به‌سوی این قیامت حقیقی است. اکنون سخن را دوباره بیاندیش: "هرکه از سرکشی دوری گزیند، خداوند در ژرفای وجود، او را خشنود خواهد کرد". چقدر این سخن شیرین و زیباست. و چقدر ما از فهم این سخنان دوریم! @sooyesama
بسيار عظمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) مرا در خود فرو برده بود؛ چه در منزل و چه در مسجد النّبىّ؛ بالاخصّ در مسجد رسول‌الله (ص)، به‌قدرى عظمت آن حضرت متجلّى بود كه گويا: تمام مقام نبوّت با تمام خصوصيّاتش و تمام مدارج و معارجش و تمام درجات و مراتبش در آن حضرت متجلّى است؛ و آن بَضْعۀ رسول‌الله، سرّ و حقيقت و جوهرۀ رسول‌الله است؛ و مانند آن، موجودى كه حامل و ضامنِ آن سرّ باشد و در مقام وحدت عين رسول‌الله باشد، غير از وى خداوند تعالى موجودى را نيافريده است. (روح مجرّد، ص۱۴۶) @sooyesama
آن‌کار که بازپسینِ کارها می‌دانستم، پیشینِ همه بود و آن رضای والده [مادر] بود... آن‌چه در جمله ریاضت و مجاهده و غربت و خدمت می‌جُستم، در آن یافتم که یک شب، والده از من آب خواست، برفتم تا آب آورم در کوزه آب نبود، و بر سبو رفتم نبود. در جوی رفتم آب آوردم، چون باز آمدم، در خواب شده بود. شبی سرد بود، کوزه بر دست می‌داشتم. چون از خواب در آمد، آگاه شد آب خورد و مرا دعا کرد که دید کوزه بر دستِ من فسرده بود. گفت: چرا از دست ننهادی؟ گفتم ترسیدم که تو بیدار شوی و من حاضر نباشم. (تذکرة ‌الاولیاء) @sooyesama
دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم هزار نامه به پای کبوتری که، ندارم؟ شبیه ابر بهاری، دلم عجیب گرفته کجاست شانه امن برادری که ندارم؟ @sooyesama
4_6033089094098092074.pdf
11.53M
سوخته (سیر عرفانی آیت‌الله محمدجواد انصاری‌همدانی) @sooyesama