eitaa logo
ذاکرین الحسین (نوحه.روضه.مولودی/متن)
5.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
23 فایل
☫ ﷽ ☫ ارتباط با ما 🔄 @Adminsafiranzynab سروش پلاس🛜 @southosein ایتا📳 @safiranzynab اینستاگرام🛜🎦 https://instagram.com/safiranzynab313?igshid=MzMyNGUyNmU2YQ== بانك صوتي مداحان⏸️ @southosein
مشاهده در ایتا
دانلود
مولا اگر نبود ولايت نداشتيم  روز حساب باب شفاعت نداشتیم     عاشق نمی‌شديم اگر مرتضی نبود  نسبت به اهل بيت ارادت نداشتيم     عشق علی كه قسمت هر كس نمی‌شود  سلمان اگر نبود سعادت نداشتيم     مولا اگر نبود عجم سرشكسته بود  ما غير از او اميد حمايت نداشتيم     اسلام ما نتيجه لبخند مرتضی‌ست  با زور تيغ ميل هدايت نداشتيم     مولا اگر نبود ری از دست رفته بود  تاريخ هشت سال رشادت نداشتيم     اين انقلاب بی‌مددش پا نمی‌گرفت  شور قيام و شوق شهادت نداشتيم     ما از دعای خير علی رزق می‌خوريم  اين طور اگر نبود روايت نداشتيم     رونق نداشت حجره انصاف‌هايمان  بركت به كار و كسب تجارت نداشتيم     شب‌های جمعه گريه‌مان ارث مرتضی‌ست  ما بی كميل حال عبادت نداشتيم     محشر كه دست مردم سرگشته خالی است  بيچاره می‌شديم ولايت نداشتيم   
مردم لباس پاره ما خنده دار نیست کـاخ غــرور کـاذبـتـان پـایـدار نـیست مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر گرداندن زنان حـرم افـتـخـار نـیـسـت در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم سر می دهیم در ره او، این شعار نیست ای بزدلان ز بام به ما سنگ می زنید در دست های بسته ما ذوالفقار نیست زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟ دیگر به گریه های شما اعتبار نیست در بین طـعنه های وقـیح تـمام شهر بدتر ز طـعنه های بد نیزه دار نیست 📲 @southosein
اینان كه سنگ سوی تو پرتاب می كنند بی حرمتی به آینه را باب می كنند در قتلگاه، آن جگر تشنه ی تو را با مشك های آب خنك، آب می كنند لب های خشك نیزه ی خود را حرامیان از خون سرخ توست كه سیراب می كنند عكس سر بریده ی عباس را به نی در چشم های اهل حرم قاب می كنند با نوحه ی رباب و تكان دادن سنان شش ماهه ی تو را سر نی خواب می كنند این آسمان شب زده را ای هلال عشق هفده ستاره گرد تو جذاب می كنند هفده ستاره معتكف چشم هایتان سجده به سمت قبله ی مهتاب می كنند هفده ستاره با كلماتی ز جنس اشك تفسیر سرخ سوره ی احزاب می كنند 📲 @southosein
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای    با درد کهنه ای به نظر راه می روی  مانند مادرت چقدر راه می روی    خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی  راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی   داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند  خواهر نداشتی که برایت به سر زند    این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما  در کوچه های طوس زمین می خوری چرا    با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده  خاک لباس های خودت را تکان بده    مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...  نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی    این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت  فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت   📲 @southosein
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای  با درد کهنه ای به نظر راه می روی  مانند مادرت چقدر راه می روی   خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی  راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی  داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند  خواهر نداشتی که برایت به سر زند  این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما  در کوچه های طوس زمین می خوری چرا   با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده  خاک لباس های خودت را تکان بده   مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...  نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی  این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت  فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت   📲 @southosein
مانند مادرت شده ای قد خمیده ای آقا چرا عبا به سر خود کشیده ای   با درد کهنه ای به نظر راه می روی  مانند مادرت چقدر راه می روی  خونِ جگر به سینه به اجبار می دهی  راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی  داغ غریبی تو، نمک بر جگر زند  خواهر نداشتی که برایت به سر زند   این جا مدینه نیست، چرا دل خوری شما  در کوچه های طوس زمین می خوری چرا  با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده  خاک لباس های خودت را تکان بده  مقداری از عبای شما پاره شد، ولی...  نیزه نزد کسی به تو از کینه ی علی   این جا کسی به پیرهن تو نظر نداشت  فکر و خیال گندم ری را به سر نداشت   📲 @southosein
عالـم امكان سـراسـر نـور شـد شیعه بعد از سال‌ها مسرور شد پور زهرا تاج بر سر می نهد بر همه آفاق فرمان می دهد حكم تنفیذش رسیده از سما نامه ای با مُهر و امضاء خدا می نشیند بر سریر عدل و داد آخرین فرمانروای  ابر و باد پادشاه كشور آیینه ها تك سوار قصه ی آدینه ها امپراتور زمین و آسمان حُكمران سرزمین بی دلان پهلوان نامی افسانه ها تحت امرش لشگر پروانه ها لشگری دارد بزرگ و بی بدیل افسرانش نوح و موسی و خلیل 📲 @southosein
زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره‌ها رها شدند خلائق ز بند سیطره‌ها شبی که آتشِ آتشکده فروکش کرد شبی که خاتمه می‌یافت رقص دایره‌ها صدای همهمه‌ی موبدان زرتشتی هنوز مانده به گوش تمام شب پره‌ها شب ولادت فرخنده‌ی بهاری سبز شب وفات زمستان سرد دلهره‌ها دوباره نور و طراوت به خانه‌ها آمد نسیم آمد و وا شد تمام پنجره‌ها جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات نثار مَقدم پُر خیر و برکتش ستاره‌ها به نگاهی شدند سلمانش منجمانِ مسلمانِ برق چشمانش از انبیاء الهی که رفته تا معراج؟ به غیر از او که ملائک شدند حیرانش مقام بندگی‌اش را کسی نمی‌داند پیمبران اولوالعزم ماتِ ایمانش بساط ذکر سماوات را به هم می‌ریخت نماز نیمه شب و شور صوتِ قرآنش اویس‌های قَرن را ندیده عاشق کرد تبسم لبِ داوودیِ غزل خوانش شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد به دستِ پاک محمد، کلید رضوانش امیر و قافله سالار کاروانِ نجات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد به مرگ دخترکان قبیله پایان داد خرافه‌های عرب را اسیر حکمت کرد به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد نمازِ شکرِ سپیدارها چه دیدن داشت! همان شبی که سپیده اذانِ باران داد نبی‌ست پیر خرابات و ساقی‌اش حیدر در ابتدا به علی او شرابِ عرفان داد تبسمش به کسی چون بلال عزت داد مسیر اصلی دین را نشانِ انسان داد چه قدر فاصله‌مان تا بهشت کمتر شد! برات مردم ری را به دست سلمان داد شب تجلیِ مهتابِ روشنِ عرصات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم زمان نداد اجازه، که مشقِ عشق کنم غلام مسئله آموز منبرش باشم چه قدر دیر رسیدم سرِ قرارِ وصال! چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم! قبول، شیعه‌ی خوبی نبوده‌ام اصلاً نشد که حلقه‌به‌گوش برادرش باشم خدا کند که مرا از قلم نیندازد بهشت مستِ مِی جام کوثرش باشم به حال و روز خودم فکر می‌کنم، انگار قرار بوده که گریانِ دخترش باشم شب گرفتن برگِ زیارتِ عتبات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات
در سرد سیر شهر دل، روح بهاری               در  شوره زار سینه ی من چشمه ساری  میخواهی امشب بر کویر دیده گانم  با روضه هایت باغی از شبنم بکاری  سهم تو از ارث پدر، خونجگر بود  از کودکی در ماتم او سوگواری   منزل به منزل در پی دلدار رفتی  در دشت های عاشقی محمل سواری   داغ عزیزانت بلای جانتان شد  تو زخمی تیغ جفای روزگاری  تا مقصدت مشهد، دگر راهی نمانده  ای کاش می شد اندکی طاقت بیاری   می سوختی از آتش تب، بین بستر  دلخسته راضی به رضای کردگاری   باید بیاید دلبرت، باید بیاید  در آخرین ساعات هم امید واری   چشمان اشک آلوده ات را تا دم مرگ  یک لحظه هم از درب حجره بر نداری  نام رضا از روی لب هایت نیفتد با اینکه رو به قبله و در احتضاری  تو یادگار دلبرت را مثل زینب  با گریه روی سینه ی خود می فشاری  دیگر مخور غم، چون سرت را ای کریمه  بر دامن زهرای اطهر می گذاری 📲 @southosein