💠قبل از مرگ، میتوانی ولی نمیدانی / بعد از مرگ میدانی ولی نمیتوانی💠
🌷امام حسن مجتبی عليه السلام فرمودند:
النّاسُ فِي دارِ سَهْوٍ وَ غَفْلَةٍ يَعْمَلُونَ وَلا يَعْلَمُونَ فَاِذا صارُوا إلی الآخِرَةِ صارُوا اِلی دارِ يَقينٍ يَعْلَمُونَ وَ لا يَعْمَلُونَ.
💢مردم در اين دنيا در خانه غفلت بسر می برند،
پس هر كاری را انجام می دهند، نتیجهاش را نمیدانند،
و چون به خانه آخرت روند، به وادی يقين وارد میشوند و همه چيز را خواهند دانست و لكن نمیتوانند عملی برای خويش انجام دهند.
📕مصابيح الانوار، ج 2، ص 271
🌷 #امام_سجاد (علیه السلام) :
✍ انَّما الاِْسْتِعْدادُ لْلِمَوْتِ تَجنُّبُ الْحرامِ وَبَذْلُ النَّدى فى الْخَيْرِ.
☘ براستى آمادگى براى مرگ ، دورى از حرام و بذل و بخشش در كار خير است.
📚 بحارالانوار ، ج ۴۶، ص ۶۶
✅دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
✍ زندگی برزخی: واقع مطلب این است که «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. » باید برویم و ببینیم. از مرحوم آقا جمال گلپایگانی که از مراجع باعظمت تقلید بود، نقل میکنند که پس از مرگِ میرزای نائینی، ایشان را در خواب دید و گفت چه خبر؟ مرحوم نائینی گفته بود: یک مرگ و عالم برزخی میگوییم، یک چیزی میشنویم. باید بیایی ببینی.
اما اجمالاً پس از مرگ، زندگی در عالم برزخ با بدن برزخی شروع میشود که هزاران بار متکامل تر از این بدن دنیوی است.درک و فهم و خوردن و آشامیدن و لذت و عذاب هست و به مراتب هم قوی تر از درک و فهم و لذتها و عذابهای دنیاست...
📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر، استاد عالی
👌اندکی تامل
🌱میخواهیم دنیا رو کنار بزاریم ولی نمیشه...
🌷حضرت علی (ع) فرمودند:
آنكه ياد مرگ بسيار كند، از دنيا به اندك خشنود شود.
📕نهج البلاغه، حكمت 349
👈معنای این روایت این است که کسی که دنیا را میطلبد و سیری ندارد، به این معناست که قطعا مرگ را فراموش کرده،
بهترین نسخه برای رهایی از محبت دنیا، یاد مرگ است؛
❌عشق دنیا از آن کسانیست که در آن قصد اقامت دائم کردهاند و برای خود چنان دنیایی برپا کردهاند که گویی مرگی وجود ندارد!
💥اگر یاد مرگ نباشد حتی مومنین هم بر سر سجاده نشسته و طلب دنيا ميكنند.
از بین اذکار، ذكر ازدياد رزق به لب دارند و دنبال آیاتی هستند که بر روزیشان بیافزاید؛
مفاتیح و قرآن را هم مقدمه رسیدن به دنیا میکنند.
CQACAgQAAxkDAAGcmfBlBcywfxFe8zs8_d9h7PocKruUxgACugIAAiy8GVCb_pCxucSgjzAE.mp3
230.5K
🔺با دست خالی از مرگ بترسید
🌱آیت الله مجتهدی
🔹 هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ
🔹 اوست كسى كه فرستاده خود را با هدايت و دین درست روانه كرد، تا آن را بر هر چه دين است فائق گرداند، هر چند مشركان را ناخوش آيد.
📖 سوره صف، آیه ۹
✨💚 | این آیه در خصوص فائق آمدن اسلام بر تمامی ادیان هیچگاه تاکنون محقق نشده است از طرفی ما یقین به راستگو بودن خداوند داریم. علاوه بر روایات شیعه و اعتراف مخالفین شیعه مبنی بر دلالت این آیه بر موضوع ظهور و مهدویت🌱 ، اصلا آیه جز با تفسیر به ظهور معنای درستی پیدا نمیکند.
☄محمّدبنفُضیل گوید: از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدم دربارهی آیهی هُو الذِی أَرْسَل رَسُولهُ بِالهُدَی ودِینِ الحَقِّ به چه معناست؟ فرمود: «او کسی است که رسولش (صلی الله علیه و آله) را به ولایت وصی و جانشین خود دستور داد و ولایت، همان دین حق است. گفتم: «لیُظْهِرَهُ عَلی الدِّینِ کُلهِ به چه معناست»؟ فرمود: «در زمان ظهور قائم (فرجه الشریف، این دین را بر تمامی ادیان برتری میبخشد و غلبه میدهد». و فرمود: «خداوند عزّوجلّ میفرماید: وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ به ولایت قائم (وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ به ولایت علی (علیه السلام) [خداوند، نورش را بهوسیلهی ولایت قائم (تمام میکند، اگرچه کافران به ولایت علی (علیه السلام) ناخشنود باشند». گفتم: «این کلام، قرآن است»؟ فرمود: «بله، این کلمات، جزء قرآن است، امّا غیر از آن تأویل است».
🔆 امام جعفر صادق علیهالسلام:
🔸 هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی علیهالسلام از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر میبرد.
🔹 «مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ كان كَمَن هوُ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه».
(بحار الأنوار، ج ٥٢، ص ١٢٦)
#نیمه_شعبان
👓 خلاصه تشرف علی بن مهزیار
🔹 من بیست مرتبه به حج بیت الله الحرام مشرف شدم و در تمام این سفرها قصدم دیدن مولایم امام زمان(ع) بود، ولی در این سفرها هرچه بیشتر تفحص کردم کمتر موفق به اثریابی از آن حضرت گردیدم. بالاخره مأیوس شدم و تصمیم گرفتم که دیگر به مکه نروم. وقتی که دوستان عازم مکه بودند، به من گفتند مگر امسال به مکه مشرف نمی شوی؟ گفتم: نه، امسال گرفتاری هایی دارم و قصد رفتن به مکه را ندارم.
شبی در عالم خواب شنیدم کسی می گوید: ای علی بن ابراهیم، خداوند به تو فرمان داده که امسال را نیز حج کنی.
آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با امیدی مهیای سفر شدم، وقتی رفقا مرا دیدند تعجب کردند، ولی به آنها از علت تغییر عقیده ام چیزی نگفتم؛
🔹 شبی در مطاف، جوان زیبا و خوش بویی را دیدم که به آرامی راه می رود و در اطراف خانه خدا طواف می کند پرسید: علی بن ابراهیم مهزیار را می شناسی؟ گفتم: بله خودم هستم. گفت: ای پسر مهزیار خداوند به تو اذن می دهد، خداوند به تو اذن می دهد. به محل اقامت خود برگرد، و با رفقایت خداحافظی کن، و چون شب فرا رسید، به جانب شعب بنی عامر بیا که مرا در آنجا خواهی دید.
❗️ به شعب بنی عامر رسیدم. دیدم همان جوان ایستاده و مرا صدا می زند: ای ابوالحسن! نزد من بیا. وقتی نزدیک وی رسیدم، به من گفت پیاده شو تا نماز شب بخوانیم. پس از نماز شب، امر فرمود سجده کنم و تعقیب بخوانم. سپس سوار شدیم و راه افتادیم تا طلوع فجر دمید، پیاده شدیم و نماز صبح را خواندیم. وقتی که نمازش را تمام کرد سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. من هم سوار شدم و با وی حرکت نمودم تا آنکه قلّة کوه طائف پیدا شد. هوا قدری روشن شده بود.
پرسید آیا چیزی می بینی؟ گفتم: آری تل ریگی می بینم که خیمه ای بر بالای آن است و نور داخل آن تمام صحرا را روشن کرده است! گفت: بله درست است، منزل مقصود همان جاست، جایگاه مولا و محبوب ما، در همان جا قرار دارد...
🔹 وقتی وارد شده چشمم به جمال آقا افتاد، سلام کرده با شتاب به سویش رفته و خود را به دست و پای ایشان انداختم و صورت و دست و پای آن حضرت را بوسیدم.
دیدم حضرت(ع) بر جایی نشسته اند، قدشان مانند چوبة درخت بان بود و پارچه ای بر روی لباس پوشیده که قسمتی از آن را روی دوش مبارک انداخته اند. اندامشان در لطافت مانند گل بابوبه و رنگ مبارکشان گندمگون و در سرخی همچون گل ارغوانی است، ولی در عین حال چندان سرخ نبود...
❗️فرمودند: ای ابوالحسن، ما شب و روز منتظر ورودت بودیم، چرا این قدر دیر نزد ما آمدی؟
عرض کردم: آقای من! تاکنون کسی را نیافته بودم که دلیل و راهنمای من به سوی شما باشد.
فرمودند: آیا کسی را نیافتی که تو را دلالت کند؟!! بعد انگشت مبارک را به روی زمین کشیده، سپس فرمودند: نه لکن شماها اموالتان را فزونی بخشیدید، و بر بینوانان از مؤمنین سخت گرفته، آنان را سرگردان و بیچاره کردید، و رابطة خویشاوندی را در بین خود بریدید (صله رحم انجام ندادید) دیگر شما چه عذری دارید؟
گفتم: توبه، توبه، عذر می خواهم. ببخشید، نادیده بگیرید.
سپس فرمودند: ای پسر مهزیار، اگر نبود که بعضی از شما برای بعضی دیگر استغفار می کنید، تمام کسانی که بر روی زمین هستند، نابود می شدند به جز خواص شیعه؛ همان هایی که گفتارشان با رفتارشان یکی است
🔴 آیت الله بهجت و جوان شراب خوار
دانشجو بود...دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی....
از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم...قرار شد با حضرت آیت الله العظمی بهجت هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه...
وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت...بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن...من چندبار خواستم سلام بگم...منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن...امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن...درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن...یه لحظه تو دلم گفتم:""حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه...تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره...!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی...!!!""
خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم...تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن...
اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید...حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر...آهسته در گوشم گفتن:
- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی..