eitaa logo
سبک زندگی دینی
126 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
23 فایل
آیدی ادمین: @mohammaddostmr
مشاهده در ایتا
دانلود
*اسفنج‌مان را کجا بگذاریم؟* دوستی تعریف می‌کرد، پنج سال پیش بود که برای کنفرانسی به شهر بوستون رفته بودم. به همراه یکی از دوستان قدیمی که دوره‌ی پسادکترای خودش را در آنجا می‌گذارند، داشتیم در خیابانهای اطراف دانشگاه ام آی تی، دنبال یک آدرس می‌گشتیم. یک نفر از آن طرف خیابان رد می‌شد و متوجه ما شد که داریم به شکلی پرسان‌پرسان اطراف خودمان را نگاه می‌کنیم. آمد سمت ما این طرف خیابان، پرسید: دنبال جایی می‌گردید؟ می‌توانم کمکی بکنم؟ ما هم آدرس را پرسیدیم. دقیق گوش داد. خیلی آرام و به صورت شمرده، مراحل رسیدن به آدرس را به ما گفت. حتی با حرکت دست، دقیقا شکل مسیر را برای ما رسم کرد و بعد هم چند قدمی به همراه ما آمد که مطمئن شود درست می‌رویم. هنوز چند قدمی دور نشده بودیم که دوستم گفت «یک ام آی تی ای تیپیکال بود»! گفتم منظورت چیه؟ گفت جالب است که خیلی از آدمهایی که در محیط دانشگاه ام آی تی (ماساچوست) تحصیل یا کار می‌کنند، ناخودآگاه آدمهایی فروتن و دقیق، با نگاه خیلی سیستماتیک و کاربردی می‌شوند. هیچکدام از این ويژگی‌ها را به صورت رسمی، نه مطالعه می‌کنند و نه دوره‌ای برای آن می‌گذارنند اما به صورت ناخودآگاه به این ويژگی‌ها می‌رسند. *این مثالی از پدیده‌ی "یادگیری اُسمزی" است.* بیش از نیمی از یادگیری‌های ما به صورت ناخودآگاه و در اثر نوعی الگوبرداری ناخودآگاه، عمیق و درونی‌سازی آن از محیط اطرافمان شکل می‌گیرد. درست مانند یک اسفنج که وقتی در یک مایع قرار گیرد، به دلیل خاصیت اسمزی، مایع را به خودش می‌کشد. ما هم وقتی با کارآفرینان معاشرت می‌کنیم ناخودآگاه خلاق‌تر، جسورتر و آینده‌سازتر می‌شویم، وقتی با کسانی که تفکرات عمیق و فلسفی دارند تعامل می‌کنیم، ناخودآگاه دیدگاه‌مان به مسائل، عمیق‌تر می‌شود و زمانی که با آدمهای پرتلاش، حشر و نشر داریم، ناخودآگاه عمل‌گراتر می‌شویم. اگر با مدیران سیاسی- امنیتی دم‌خور باشید، بعد از مدتی همه چیز را از نگاه سیاست و امنیت تحلیل می‌کنید. زمانی جمله‌ای منسوب به چارلی چاپلین را خوانده بودم؛ "افکار هر آدمی، میانگین افکار پنج نفری است که بیشتر وقت خود را با آنها می‌گذراند". پس خود را در محاصره‌ی افراد موفق قرار دهید. خب برایم سؤال پیش آمد که: *بخش زیادی از افراد دور و بر ما؛ خانواده، همسایه، فامیل و همکار، معمولا انتخاب ما نیستند (محدودیت اول)* *افراد موفقی که بتوانیم آنها را بیابیم و رابطه‌ی تنگاتنگ با آنها داشته باشیم نیز کمیاب، دشوار و محدودند (محدودیت دوم)* برای غلبه بر این محدودیت‌ها، شاید سه ایده‌ی زیر مفید باشد: *"کتاب‌های خوب"* کتاب‌ها عصاره‌ی دانش و شخصیت نویسنده‌های خود هستند. اگر خود را در کتاب‌های خوب، محاصره کنیم، آنگاه افکارمان رشد می‌کند. مخصوصا نوع خاصی از کتاب‌ها هستند که در مورد زندگی افراد موفق و مشهور در زمینه‌ی کاری شماست. حتما زندگی‌نامه‌ی آنها را بخوانید. این یک جور «همنشینی مجازی» است. *"محفل‌های خوب* ممکن است ما همیشه به آدم‌های مورد نظرمان دسترسی نداشته باشیم. اما می‌توانیم به صورت منظم در محافل و جمع‌هایی شرکت کنیم که با هدف ما هم‌خوانی بیشتری دارد. به عنوان مثال اگر به شعر علاقه‌مندیم در شب شعر شرکت کنیم و اگر به کارآفرینی علاقه‌مند هستیم در رخدادهای استارت‌آپی. اگر بتوانیم در محیط کارمان، ۳ تا ۵ نفری که بیشترین تناسب با اهداف ما دارند را نیز انتخاب کنیم و با آنها تعاملات مداوم و منظم داشته باشیم، آنگاه این یادگیری اسمزی اتفاق می‌افتد. *"همکاران خوب"* سه نفر کلیدی محیط کاری خود را با دقت انتخاب کنیم. محیط حرفه‌ای ما شامل افراد زیادی است اما بعضی از آنها نقش کلیدی‌تری دارند چرا که ما تعاملات بیشتری با آنها داریم. سه نفری که بیش از همه در محیط کار و فعالیت حرفه‌ای با ما ارتباط دارند، بیشترین تاثیر را در یادگیری‌های اسمزی ما دارند. انتخاب و گماشتن دقیق این سه نفر، تاثیری بسیار اساسی در حرفه‌ای شدن ما دارد. نکته پایانی آنکه هر از گاه از خودمان بپرسیم اسفنج‌مان را در چه محیطی قرار داده‌ایم؟ در محیطی که صحبت از ثروت‌اندوزی دیوانه‌وار است یا ثروت‌آفرینی شرافت‌مندانه؟ محیطی که صحبت از پارتی‌بازی و رانت‌خواری است یا تلاش صبورانه؟ محیطی که خوشبختی همگانی مطرح است یا خوشبختی فردى؟ مواظب اسفنج زندگی‌تان باشید. مکان اسفنج‌ شما سرنوشت شما را تغییر می‌دهد. “ *تو اول بگو با کیان زیستی* *پس آنگه بگویم که تو، کیستی*"
کانت: اگر انسانها همدیگر را درک کنند ، قاضی ها باید شغل دیگری برای خود انتخاب کنند... در استفاده از قیدهای *بعضی* ، *برخی* ، *عده‌ای* ، *احتمالا* و *شاید* سخاوتمند باشید و در استفاده از *همه* ، *هیچکس* ، *قطعا* و *یقینا* خسیس. 👓 کاش یه شبکه اجتماعی هم وجود داشت که مردم برخلاف اینستاگرام تو اونجا از بدبختی‌هاشون عکس می‌گرفتن و به اشتراک میذاشتن! اینجوری زندگی واقعی هرکسی بهتر مشخص میشد و مردم گول لحظه‌های خوب زندگی بقیه رو نمیخورند و دائم خودشون رو مقایسه نمی‌کردند... توی ذوق دیگران نزنیم به هم ضدحال نزنیم. این‌طور همدیگر را آزار ندهیم. هر بار که این کار را می‌کنیم آدم‌های دور و برمان یک‌قدم عقب می‌روند، یک‌قدم دورتر می‌شوند و اندک‌اندک آن‌قدر دور که با هم غریبه می‌شویم. آدم‌ها که دور شدند دیگر سر جای اول برنمی‌گردند. آدم‌ها کِش نیستند... « احسان محمدی »
🖊 : «فِی الکافی عَن مَسعَدَةِ بنِ صَدَقَة، قالَ سَمِعتُ أباعَبدِالله عَلَیهِ السَّلام یَقولُ لِأصحابِهِ یَوماً: لا تَطعَنوا فی عُیوبِ مَن أقبلَ إلَیکُم بِمَوَدَّتِهِ» ( الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج‌۸، ص۱۵۰.1) یک کسی است با شما اظهار دوستی میکند، به سمت شما می‌آید و اظهار علاقه‌ای به شما می‌کند، دست رد به سینه‌ی او نزنید؛ با ذکر عیوبی که شما در او مشاهده میکنید. خیلی دستور مهم، بزرگ و عمومی‌ای است. یک کسی می‌آید پیش ما، اظهار علاقه‌ی به ما میکند، ما فوراً برویم سراغ آن اشکالاتی که در او وجود دارد و روی آنها تکیه کنیم و طعن بر آنها بزنیم. میفرمایند، مضمون این حدیث این است که، محبت کسی را که به شما اظهار محبت میکند قبول کنید، بپذیرید محبت او را، ولو حالا یک عیبی هم در او سراغ دارید؛ لزومی ندارد که طعن در آن عیب بکنید و این را موجب این قرار دهید که دست رد به سینه‌ی او بزنید. «وَ لا توقِفوهُ عَلی سَیِّئَةٍ یَخضَعُ لَها» اگر کار خلافی دارد، گناهی دارد، عیبی دارد، لازم نیست او را به خاطر این عیب طرد کنید، رد کنید، متوقف کنید، یعنی جلوی او را بگیرید، [البته] منافاتی ندارد با نهی از منکر، منافاتی ندارد با «أحَبُّ أصحابی مَن أهدی إلیَّ عُیوبی»، با این منافاتی ندارد. لکن رشته‌ی پیوند محبت را حفظ کنید، بعد البته انسان برای نهی از منکر، یا برای اهدای عیوب دوستش و مرآت بودن برای مؤمن، فرصتهایی دارد، میتواند از این فرصتها استفاده کند و این کار را انجام بدهد. اما اینجور نباشد که به مجرد اینکه یک ایرادی را در او سراغ دارید، یک عیبی را در او سراغ دارید، این موجب بشود که شما محبت او را و خودِ او را طرد کنید و قبول نکنید. این یکی از آن شاه بیتهای برخوردِ در روابط اجتماعی است. بعد فرمود: «فَإنَّها لَیسَت مِن أخلاقِ رَسولِ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ لا مِن أخلاقِ أولیائِهِ» این جزو اخلاق و رفتار پیغمبر و اولیایش نیست، یعنی آنها خب کسانی را که سراغشان می‌آمدند، عیوبی هم داشتند، اشکالاتی داشتند، [اما] دست رد به سینه‌ی آنها نمی‌زدند؛ جذبشان میکردند، نگهشان میداشتند، البته در اصلاح آنها هم میکوشیدند، امر به معروف هم میکردند، نهی از منکر هم میکردند. این یک قاعده‌ی کلی است که به اندک بهانه‌ای افرادی را طرد کردن و رد کردن و آنها را از مرز دوستی خود خارج کردن؛ این مخالف با آن چیزی است که در این حدیث به ما دستور داده شده است. ۱۳۹۲/۰۶/۲۸
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• 🔴 اثر هدیه در زندگی اجتماعی 💠 رسول خدا (ص) فرمود: ❤️ «»، دوستى مى‌آورد و رابطه برادرى را استوار مى‌كند و را مى‌زدايد، هديه به يكديگر بدهيد تا بيابيد. 📚بحارالانوار، ج 74، ص 166. 💠 قالَ رَسُولُ اللّه صل‌الله‌عليه: ❤️ الْهَديّةُ تُورِثُ الْمَوَدَّةَ وَ تَجْلِدُ الأُخُوَّةَ وَ تُذْهِبُ الضَّغينَةَ، تَهادُوا تَحابُّوا.
🔴دیگران را قضاوت نکنیم! ✍️امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بنده‌ای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیب‌جویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد. 📚وسائل الشیعه، باب‌جهادالنفس، روایت۳۳۴
6.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام صادق: انفاق كن و به عوض يقين داشته باش. أنفِقْ و أيقِنْ بالخَلَفِ. 🌸 امام علی فرمود: از كفّاره گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است.🌸 وَ قَالَ (علیه السلام): مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ. (حکمت ٢۴نهج البلاغه ) 🖊 ره: وقتی بعضی‌ها از قبر بیرون می‌آیند، یک نفر جلوی آنهاست که می‌گوید بیا که تو را مژده می‌دهیم به کرامت و بهشت! دختری جهاز نداشت و تو رفتی جهاز او را تهیه کردی و حتی نگذاشتی کسی بفهمد. من همان [عمل تو] هستم. راه را برای او باز می‌کند و به بهشت می‌بردش. در دنیا، حتی یک نفر را هم که شده خوشحال کنید. 🔴دیدی بعضیا رو...؟ به بچش پول میده اما کلی سرش غُر میزنه: بیا این پولو بگیر و مثه همیشه هدر بده. به فرد نیازمند هم که کمک می‌کنه همینجور: کُشتی ما رو! بیا این پولو بگیر و ولمون کن وقتی قراره کمک کنیم، گل بی‌خار بشیم. یا کمک نکنیم یااگه کمک کردیم خرابش نکنیم ..لَاتُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ..بقره۲۶۴ بخششهای خودرا با منّت و آزار،باطل نکنید.
مرگ راحت نشانه خوب بودن انسان نیست امام رضا (ع) میفرمایند‌: حضرت‌ موسی بن‌ جعفر (ع) برای عیادت‌ مردی كه‌ در سكرات‌ مرگ‌ بود‌، رفتند. اطرافیان‌ پرسیدند: یابن‌ رسول‌ الله‌! دوست‌ داریم‌ احوال‌ این‌ محتضر را كه‌ مصاحب‌ ماست‌ بدانیم‌! حضرت‌ فرمود: مرگ‌ مانند دستگاه‌ تصفیه‌ است‌، و مؤمنین‌ را از گناهانی كه‌ نموده‌اند تصفیه‌ و پاك‌ میكند؛ بطوریكه‌ آخرین‌ دردی كه‌ آنها تحمّل‌ میكنند، كفّارۀ آخرین‌ گناهی است‌ كه‌ در آنها باقی مانده‌ است‌. و كافران‌ را تصفیه‌ میكند از حسناتی كه‌ در دنیا أحیاناً انجام‌ داده‌اند؛ بطوریكه‌ آخرین‌ لذّت‌ و راحتی كه‌ در دنیا به‌ آنها میرسد، پاداش‌ وجزای آخرین‌ كار نیكی است‌ كه‌ بجای آورده‌اند. و امّا حال‌ این‌ رفیقتان‌ كه‌ در سكرات‌ است‌ مانند كسی كه‌ گناهان‌ او را غربال‌ كرده‌ باشند، از گناه‌ بیرون‌ آمده‌‌ و پاك‌ و پاكیزه‌ شده است.‌ و الان‌ صلاحیت‌ پیدا كرده‌ كه‌ با ما أهل‌ بیت‌ در سرای‌ ابدی همنشین‌ باشد. 📕معانی الاخبار ص ۲۸۹
🖊 همه‌ی زندگی سرشار از عبرت‌ها است. انسان اگر چشم عبرت را باز بکند و به دیگران نگاه کند، خیلی از حقایق عالم برای او روشن می‌شود؛ مراد از روشن شدن حقایق مثل فراگیری معلومات نیست که انسان چیزی را نمی‌داند و بعد آن را با تعلم به دست می‌آورد؛ این یک‌جور فهمیدن است. از این مهم‌تر این است که چیزهایی برای انسان روشن است، جلوی چشم انسان است، انسان تأمل و ژرف‌اندیشی درباره‌ی اینها نمی‌کند و درس از اینها نمی‌گیرد. اینها آن عبرت‌ها است. فرض بفرمایید یکی‌اش همین مردن است، مردن؛ خب، همه‌ی آحاد انسان این مرحله را طی می‌کنند. یعنی از این حیات مادی و نشئه‌ی مادی و جسمانی عبور می‌کنند و می‌روند در یک عالمی که ما از کیفیات آن عالم خبری نداریم و عالم دشواری است، عالم غربت است، عالم حساب است، عالم مشکلات گوناگون است. اینها را همه فی‌الجمله می‌دانیم. هر کسی هم در مدت عمر خود افراد زیادی را می‌بیند از پیر و جوان و کودک و مرد و زن و همه‌جور، که رفتند. این برای ما یک چیز عادی می‌شود. تنبه به اینکه این مسیری که همه دارند می‌روند برای ما هم هست؛ ما هم باید از همین‌جا عبور کنیم. کجا وارد می‌شویم؟ چه دستاویزی برای حیات سعادتمندانه در آنجا داریم؟ چه کار می‌شود در آنجا کرد؟ غربت نشئه‌ی آخرت را، نشئه‌ی برزخ را، تا برسد به قیامت چه جوری باید برطرف کرد؟ اینها نکات مهمی است. اگر چنانچه به این چیزها فکر کنیم ممکن است در رفتار ما، در عملکرد ما، در مسیر زندگی ما، در تصمیم‌گیری‌های کلان زندگی ما اثر بگذارد. غالباً توجه نداریم. این است؛ این موعظه شدن و فراگیری و عبرت این است. لذا شما ملاحظه می‌کنید خدای متعال در قرآن کریم بسیاری از واضحات را -چیزهایی که واضح است- اینها را به یک شکلی برجسته می‌کند، بعد که برجسته کرد، انسان می‌بیند که عجب! این چه چیز مهمی است. «وَٱلشَّمْسِ وَ ضُحَىٰهَا * وَٱلْقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا» ما همین‌طور عادت کرده‌ایم که این [خورشید و ماه] همین‌طور می‌آیند و می‌روند. خب یک تأملی باید کرد. این رفت و آمد طبق چه قانونی است؟ چه قاعده‌ی لا یتخلفی بر اینها حاکم است؟ این قاعده‌ی لایتخلف از کجا ناشی شده؟ اینها همه‌اش نکات است. حکمت و مصادیق حکمت که خدای متعال در قرآن ذکر می‌کند، اینها همه از این قبیل است. چیزهایی است که به نظر انسان واضحات است. خب حالا ما عبرت بگیریم. ۱۳۹۲/۱۱/۱۰
🖊 همه‌ی زندگی سرشار از عبرت‌ها است. انسان اگر چشم عبرت را باز بکند و به دیگران نگاه کند، خیلی از حقایق عالم برای او روشن می‌شود؛ مراد از روشن شدن حقایق مثل فراگیری معلومات نیست که انسان چیزی را نمی‌داند و بعد آن را با تعلم به دست می‌آورد؛ این یک‌جور فهمیدن است. از این مهم‌تر این است که چیزهایی برای انسان روشن است، جلوی چشم انسان است، انسان تأمل و ژرف‌اندیشی درباره‌ی اینها نمی‌کند و درس از اینها نمی‌گیرد. اینها آن عبرت‌ها است. فرض بفرمایید یکی‌اش همین مردن است، مردن؛ خب، همه‌ی آحاد انسان این مرحله را طی می‌کنند. یعنی از این حیات مادی و نشئه‌ی مادی و جسمانی عبور می‌کنند و می‌روند در یک عالمی که ما از کیفیات آن عالم خبری نداریم و عالم دشواری است، عالم غربت است، عالم حساب است، عالم مشکلات گوناگون است. اینها را همه فی‌الجمله می‌دانیم. هر کسی هم در مدت عمر خود افراد زیادی را می‌بیند از پیر و جوان و کودک و مرد و زن و همه‌جور، که رفتند. این برای ما یک چیز عادی می‌شود. تنبه به اینکه این مسیری که همه دارند می‌روند برای ما هم هست؛ ما هم باید از همین‌جا عبور کنیم. کجا وارد می‌شویم؟ چه دستاویزی برای حیات سعادتمندانه در آنجا داریم؟ چه کار می‌شود در آنجا کرد؟ غربت نشئه‌ی آخرت را، نشئه‌ی برزخ را، تا برسد به قیامت چه جوری باید برطرف کرد؟ اینها نکات مهمی است. اگر چنانچه به این چیزها فکر کنیم ممکن است در رفتار ما، در عملکرد ما، در مسیر زندگی ما، در تصمیم‌گیری‌های کلان زندگی ما اثر بگذارد. غالباً توجه نداریم. این است؛ این موعظه شدن و فراگیری و عبرت این است. لذا شما ملاحظه می‌کنید خدای متعال در قرآن کریم بسیاری از واضحات را -چیزهایی که واضح است- اینها را به یک شکلی برجسته می‌کند، بعد که برجسته کرد، انسان می‌بیند که عجب! این چه چیز مهمی است. «وَٱلشَّمْسِ وَ ضُحَىٰهَا * وَٱلْقَمَرِ إِذَا تَلَىٰهَا» ما همین‌طور عادت کرده‌ایم که این [خورشید و ماه] همین‌طور می‌آیند و می‌روند. خب یک تأملی باید کرد. این رفت و آمد طبق چه قانونی است؟ چه قاعده‌ی لا یتخلفی بر اینها حاکم است؟ این قاعده‌ی لایتخلف از کجا ناشی شده؟ اینها همه‌اش نکات است. حکمت و مصادیق حکمت که خدای متعال در قرآن ذکر می‌کند، اینها همه از این قبیل است. چیزهایی است که به نظر انسان واضحات است. خب حالا ما عبرت بگیریم. ۱۳۹۲/۱۱/۱۰ 🖊 ره: کوچه های دنیا همه بن بست است و اهل دنیا همه سرشان به دیوار ته کوچه خورده. سر و دست شکسته برمیگردند. (طلب دنیا و میل به دنیا) ولی کوچه های آخرت انتهایش باز است. سخاوت از غنای خدا سر در می آورد. شجاعت به قدرت خدا میرسد. دنیا کوچه بن بست است. لذا هرکه داخل کوچه شود. بالاخره برمیگردد، انا لله و انا الیه راجعون. 🖊 : بزرگــی میفرمود: زمانيكه ميخواهي وضوء بگيري، اگر لباست را نزد كودكي بگذاری تا نگه دارد ، وقتي بازگردي تا لباس را برداري ، اگر كودك بگويد ‌در لباست عقربي رفته است ، هرچند احتمال كمي هم بدهي كه واقعيت دارد ،از پوشيدن لباس اجتناب ميكني!‌ آن وقت خيلي عجيب است كه إخبارِ ١٢٤هزار پيامبر از قيامت و عوالم بعد از مرگ در ما اثر نميكند و در غفلت به سر ميبريم! 🖊 # آیت_الله_جوادی_آملی 📌 | آیات پایانی سوره مبارکه   ✳️ خیلی‎ها خیال می‎کنند چیزی دارند اما هنگام مرگ می‎فهمند دستشان خالی است! 🔻 (ص) فرمود «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» خیلی‎ها خیال می‎کنند چیزی دارند اما در هنگام می‎فهمند که دستشان خالی است، خواب می‎بینند که و دارند و بیدار که می‎شوند می‎بینند خبری نیست، این همه آیت‎الله و این همه عظمیٰ که به من بستند چه شد؟ همان‌طور که آدم خوابیده چیزهای بسیاری را خواب می‎بیند و وقتی بیدار شد می‎بیند که دستش خالی است، این گونه است، غالب مردم این‎گونه‎اند و هنگام احتضار می‎فهمند که دستشان خالی است. این‎ها گوشه‎ای از مسائل است. 🖊 ره: برادر و خواهر من، این رودخانه ی هراز را می بینید، آب این رودخانه با چه سرعتی می رود؟ ما از سرعت آب رودخانه ی هراز قوی تر به سوی ابدمان، الان رهسپاریم. همین الان. وقتی نمانده است. جای امروز و فردا کردن نیست. جای مسامحه کردن نیست. 🖊 : أمیرالمؤمنین علیه‌السلام ما أنزَلَ الموتَ حَقَّ مَنزَلَتِه مَن عَدَّ غَداً مِن أجَلِه (الشافی، صفحه‌ی ۸۷۷) یک مهلتی، سرآمدی داریم ما که تا آن سرآمد حیات ما ادامه پیدا خواهد کرد. اجل یعنی سرآمد. اگر کسی فردا را هم داخل در مدت مهلت خود و سرآمد خود بداند، مرگ را درست نشناخته است. «مرگ را در جایگاه خود قرار نداده است» یعنی مرگ را درست نشناخته است؛ کسی که تصور کند فردا هم جزو آن مدت فرصت ما و حیات ما هست. اگر کسی اینجور تصوری بکند، مرگ را نشناخته است.
⭕️دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر شد ✍️در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آراسته و ظاهرى پاک و پاکیزه ، آنچنان که گویى در میان اهل ایمان انسانى نخبه و برجسته است . او در بعضى از شب‌ها به دور از چشم مردمان به دزدى مى رفت و به خانه هاى اهل مدینه دستبرد مى زد . شبى براى دزدى از دیوار خانه اى بالا رفت ، دید اثاث زیادى در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسى در آن خانه نیست ! پیش خود گفت : مرا امشب دو خوشحالى است ، یکى بردن این همه اثاث قیمتى ، یکى هم درآویختن با این زن ! در این حال و هوا بود که ناگهان برقى غیبى به دل او زد ، آن برق راه فکرش را روشن ساخت ، بدین گونه در اندیشه فرو رفت ، مگر من بعد از این همه گناه و معصیت و خلاف و خطا به کام مرگ دچار نمى شوم ، مگر بعد از مرگ خداوند مرا مواخذه نمى کند ، آیا در آن روز مرا از حکومت و عذاب و عقاب حق راه گریزى هست ؟ آن روز پس از اتمام حجّت باید دچار خشم خدا شوم و در آتش جهنم براى ابد بسوزم . پس از اندیشه و تامل به سختى پشیمان شد و با دست خالى به خانه خود برگشت . چون آفتاب صبح دمید ، با همان قیافه ظاهر الصلاحى و چهره غلط انداز و لباس نیکان و صالحان به محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله)آمد و در حضور آن حضرت نشست، ناگهان مشاهده کرد صاحب خانه شب گذشته ، یعنى آن زن جوان به محضر پیامبر شرفیاب شد و عرضه داشت : زنى بدون شوهر هستم ، ثروت زیادى در اختیار من است ، قصد داشتم شوهر نکنم ، شب گذشته به نظرم آمد دزدى به خانه ام آمده ، اگرچه چیزى نبرده ولى مرا در وحشت و ترس انداخته ، جرات اینکه به تنهایى در آن خانه زندگى کنم برایم نمانده ، اگر صلاح مى دانید شوهرى براى من انتخاب کنید . حضرت به آن دزد اشاره کردند ، آنگاه به زن فرمودند که اگر میل دارى تو را هم اکنون به عقد او درآورم ، عرضه داشت : از جانب من مانعى نیست . حضرت آن زن را براى آن شخص عقد بست ، با هم به خانه رفتند، داستان خود را براى زن گفت که آن دزد من بودم که اگر دست به دزدى زده بودم و با تو چند لحظه بسر مى بردم، هم مرتکب گناه مالى شده بودم و هم آلوده به معصیت شهوانى و بدون شک بیش از یک شب به وصال تو نمى رسیدم آن هم از طریق حرام ، ولى چون به یاد خدا و قیامت فتادم و نسبت به گناه صبر کردم و دست به جانب محرمات الهیه نبردم ، خداوند چنین مقدر فرمود که امشب از درب منزل وارد گردم و تا آخر عمر با تو زندگى خوشى داشته باشم. 📚عرفان اسلامی نوشته استاد انصاریان
*عبرتی شگفت انگیز از گردش روزگار* در زمان به قدرت رسیدن صدام در عراق، از جمله احزاب مخالف صدام، حزب سوسیالیست بود که صدام دستور قلع و قمع اعضای آن را به برادر ناتنی خود *برزان تکریتی* سپرده بود. یکی از دستگیر شدگان این حزب، *میاده* زن جوان ۲۲ ساله و شوهرش بودند که هر دو به اعدام محکوم شدند. *میاده* نُه ماهه باردار بود و روزهای آخر بارداری خود را طی می‌نمود که قبل از اعدام نامه‌ای برای *برزان تکریتی* برادر صدام می‌نویسد، و از او در خواست می‌کند که اعدامش را تا زمان تولد بچه به تأخیر بیاندازند. *برزان* قبول نکرد و در جواب نامه‌ی *میاده* نوشت: جنین داخل شکمت هم باید بمیرد و با تو دفن گردد .... *میاده‌* که روزهای آخر بارداری را طی می‌کرد، در روز موعود به پای چوبه‌ی دار رفت و التماس‌های او تاثیری در تاخیر حکم اعدامش نداشت. خانم *میاده* در حین اعدام، بالای دار وضع حمل کرد و فرزند پسری با بند ناف به روی تخته، به پایین افتاد. *رضیه* زنِ زندانبان، با اشاره‌ی رییس زندان، طفل را در لباس‌های مادرش پیچیده و به گوشه‌ای منتقل کرد!!! آقای *برزان* برادر ناتنی صدام پس از اجرای حکم اعدام از رییس زندان، حال و روز خانم *میاده* و جنین‌ش را جویا شد و گزارش خواست. رییس زندان نیز در گزارش نوشت: جنین با مادر در چوبه‌ی دار ماند تا مُرد ... رییس و پزشک زندان و *رضیه* زنِ زندانبان، با هم، هم‌قسم شدند که همدیگر را به *برزان تکریتی* نفروشند و توافق کردند که *رضیه* نوزاد را به خانه‌اش ببرد و با راضی کردن شوهرش شناسنامه برای کودک بگیرد. از آن‌ پس، همه نوزاد را *ولید* می‌خواندند. سال‌ها گذشت و *ولید* بزرگ شد. برادر خانم *میاده* (دایی واقعی ولید) در آلمان زندگی می‌کرد و سال‌ها پیشتر، خبرهایی درباره‌ی خواهرزاده‌اش *ولید* از *رضیه* زنِ زندانبان دریافت کرده بود. او در سال ۲۰۰۳ میلادی و پس از سقوط رژیم بعثی صدام به عراق برگشت تا یادگار خواهرش *میاده* را پیدا و با خود به آلمان ببرد و از روی آدرس و نشانی‌هایی که *رضیه* داده بود او را یافت. *ولید* قبول نکرد که، به آلمان مهاجرت کند و گفت: *رضیه* مثل مادرم هست، او جان مرا نجات داده و زحمت بسیاری برای من‌ کشیده، هرگز تنهایش نمی‌گذارم. این اتفاق زمانی بود که *رضیه* بازنشسته شده بود. خانم *رضیه* با خواهش از مسوولین، *ولید* را به جای خود، به عنوان زندانبان و مأمور زندان استخدام می‌کند. ملت عراق ، افراد حزب بعث را یکی پس از دیگری دستگیر می‌کردند، از جمله دستگیر شدگان *برزان تکریتی* برادر ناتنی صدام بود. از قضای الهی، *ولید* پسر خانم *میاده* ، مسئول مستقیم سلول *برزان تکریتی* شد و همانجا بود که قصه‌ی مادر و فرزند درون شکمش را برای *برزان* تعریف کرد و گفت: حال آن فرزند من هستم!. آقای *برزان* با شنیدن این داستان از زبان *ولید* ، از خود بیخود شد و به زمین افتاد ... پس از صدور و تأیید حکم اعدامِ *برزان* ، *ولید* به عنوان زندانبان، مأمور اجرای اعدام او شد و با دست خود *طناب دار* را بر گردن *برزان* انداخت. بدین‌سان دست حق و عدالت، ستمگر بی‌رحم را از جایی که گمان نمی‌کرد، به سزای اعمالش رساند. یقیناً روزگار به گردن‌کِشان و ظالمان مهلت می‌دهد تا شاید برگردند، ولی فراموشی در کار روزگار و در جزاء و کیفر أعمال ستمگران و دیکتاتورها وجود نخواهد داشت. برگرفته از نوشته‌های *پاریسولا لامپوس* معشوقه‌ی صدام حسین رئیس جمهور معدوم عراق. *آنقدر گرم است بازارِ مکافات عمل* *چشم اگر بینا بود، هرروز، روز محشر است* ((صائب تبریزی))
✳ چرا آخرتی نمی‌شوید؟! 🔻 در کتاب شریف می‌فرماید: هر کسی از روی برگرداند، به بیشتر می‌چسبد. عکس نقیض آن می‌شود: اگر می‌خواهیم از دنیا یک مقدار دست بشوییم، باید اعتقاد به معاد در ما محکم‌تر شود. 🔸 آخوند در اسرارالآیات یک حرف خیلی عالی دارد؛ می‌فرماید: «اگر کسی می‌خواهد از دنیا خارج بشود، باید دنیا را بشناسد. و اگر می‌خواهد به آخرت وارد بشود، باید دنیا را بشناسد.» این تعبیر، دقیق است. بعد ذیل آیه‌ی «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَى فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ» (واقعه، ۶۲) توضیح می‌دهد؛ شما نشأة اولی را شناختید، پس چرا پند نمی‌گیرید؟ یعنی چرا آخرتی نمی‌شوید؟ ذکر، آخرتی‌شدن است. «فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ» ذاکر بودن (در این‌جا) یعنی آخرتی‌شدن. پس هرچقدر انسان با دنیا بیشتر آشنا شود -نه‌اینکه وارد دنیا بشود- و درست آن را بشناسد، ورود به آخرت قطعی‌تر می‌شود. از سوی دیگر هرچقدر اعتقاد به آخرت قوی‌تر بشود، خروج از دنیا محقق‌تر و راحت‌تر شده است. 👤 📚 از کتاب | ج ۱ 📖 صفحات ۴۹ و ۵۰