#روضه_امام_صادق
#روضه_امام_حسین
نيمه شب زادهء مصباح هدى را بردند
بی عبا نور دل آل عبا را بردند
سر و سامان همه بر سرش عمامه نداشت
مهلتی خواست که عمامه گذارد نگذاشت
شان اورا همگی بهر خدا حفظ کنید
احترام پسر فاطمه را حفظ کنید
پیر مرد است به کوچه نکشانید او را
لااقل پای برهنه ندوانید او را
به زمین خورد و عجب روضه غمناکی شد
خاک عالم به سرم پیرهنش خاکی شد
بی عصا مانده کسی یار و هواخواهش نیست
پسرش حیف که در کوچه به همراهش نیست
به زمین خوردن او مرثیه زهرا بود
خانه سوخته هم ارثیه زهرا بود
ظلمت محض کجا ، نور علی نور کجا
حجة الله کجا ، مجلس منصور کجا
کوه از غصه اگر آب شود جا دارد
بی حیا با پسر فاطمه دعوا دارد
داد پیش که برم زین همه ظلم و بیداد
نسبت کذب به آن حجت صادق میداد
غضب آلود همان لحظه که شمشیر کشید
در جنان باز پیمبر جگرش تیر شد
آمد از راه پیمبر نگذارد این بار
که شود روضه گودال حسینش تکرار
آمد از راه نبی فاطمه گریان نشود
پسری دیگر از او بی سر و عریان نشود
تا ابد بر دل زهرا غم گودال بس است
روضه آن بدن زخمی و پامال بس است
دید زهرا به حسینش چقدر نیزه زدند
پیش چشمش سر او را روی سرنیزه زدند
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مدح_امیرالمومنین
هر کسی هست گرفتارِ خط و خال کسی
از همه کار جهان من به علی مشغولم
دور او گشتم و میگردم و خواهم گردید
سالیانیست به شغل زُحلی مشغولم
خبری نیست در این دهر خبر نامِ علیست
غیر او من به امور بدلی مشغولم
از نجف آمده بودم به نجف خواهم رفت
من برای نجفم من به علی مشغولم
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
🤲🤲 خدایا ، می شود دوباره آتش را بر #ابراهیم گلستان کنی ⁉️ 🤲🤲
#رئیسی
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#ولادت_امام_رضا 😍
تشنه بودیم که بارانِ نجف را دیدیم
اشک بودیم که دامانِ نجف را دیدیم
در نجف منقبت از شاهِ خراسان گفتیم
مشهدش آمده سلطانِ نجف را دیدیم
علت این است اگر ذکرِ علی میگوییم
ما در این خاک ، خراسانِ نجف را دیدیم
هرچه دادند به ما لطفِ علی بود علی
بر سرِ خوان رضا خوانِ نجف را دیدیم
بی سبب نیست در ایوانِ طلا میچرخیم
ما در ایوانِ تو ایوانِ نجف را دیدیم
ما رسیدیم که بر مَرمرتان رو بکشیم
یک علی گو که پس از نامِ شما هو بکشیم
با خودش جامِ تو مستانه شدن هم دارد
بردنِ نام تو دیوانه شدن هم دارد
دلِ ما کاش شود کاسهی سقاخانه
سنگ ظرفیتِ پیمانه شدن هم دارد
هر کبوتر که نشسته است دگر باز نَگشت
صحنِ تو خاصیتِ لانه شدن هم دارد
جایِ آئینه و کاشی به خودت غرقم کن
لطفِ تو از همه بیگانه شدن هم دارد
زائرانِ تو همه عینِ زیارت نامهاند
کششِ نورِ تو پروانه شدن هم دارد
وقتِ نقاره شده از تو خبر میگویند
ها علیٌ بشرٌ کَیفَ بشر میگویند
یک کلاغ آمده اینجا که کبوتر بشود
عُمرِ ما کاش فقط پیشِ رضا سر بشود
بگذارید همین دفعه طوافش بکنم
طاقتم نیست که هنگامهی محشر بشود
دامنش پُر شد و با دستِ پُر از اینجا رفت
پیش از آن لحظه که چشمانِ گدا تر بشود
به لبم نام جواد است و کَرَم میبارد
وای اگر وقتِ دعا نوبتِ مادر بشود
آمدنهای مرا ضرب در سه بکنید
چه شود دیدنِ تو چند برابر بشود
مرگ میچسبد اگر در نظرم میآیی
جای هربار سه دفعه به سرم میآیی
بارم اُفتاد زمین تا که شوم بارِ شما
بیشتر ساخت مرا عشق گرفتارِ شما
میبَرَد تا ابد از یاد پریدنها را
هر کبوتر که نشیند لبِ دیوارِ شما
کنج شش گوشه زدم بوسه به یاد حرمت
بوسهای در عوضِ آنهمه زوارِ شما
کربلا هم چقدر حسرت خادمهایی
که بیایند هرازگاه به دیدارِ شما
چارهی اینهمه بیچاره فقط چار علیست
چارده تَن همه دیدیم در این چارِ شما
شامِ میلاد تو هر چند زِ مشهد دورم
چشم بر راهم و سلمانیِ نیشابورم
باز در نیمهی شب چشمِ کسی بینا شد
کودکی گم شده در خوابِ خوشش پیدا شد
مادری آرزویش بچهیِ زیبایی بود
گفت جبریل به گوشش گرههایت وا شد
دستِ لرزانِ زنی پیر کمی بالا رفت
از شهیدش خبر آمد چقدر غوغا شد
باز در پیشِ ضریحِ تو مریضی اُفتاد
زیرِ لب گفت رضا گفت رضا تا پا شد
خادمی آینه کاریِ حرم را تا دید
گفت با بغض حسن گریه کُنَش زهرا شد
لطفِ آقاست اگر مستِ امام حسنیم
"ما حسینی شدهی دستِ امام حسنیم"
من اویسم نَفَست از قَرَن آورد مرا
تا تراشیده شوم از یَمن آورد مرا
مادرم بارِ نخستی که مرا با خود داشت
تا ضریحت برسم سینهزن آورد مرا
حاجت کرببلا داشت ، به ما بخشیدی
به هوایِ حرمِ بی کفن آورد مرا
شانهام اُنس گرفته است به درهایِ حرم
در کنار خودش آقای من آورد مرا
در گوهرشاد دلم رفت به بینالحرمین
باد تا بویی از آن پیرهن آورد مرا
وای از پیرهنش ، پیرهنش را بُردند
حیف انگشتر و سنگِ یمنش را بُردند
🔸شاعر :
#حسن_لطفی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
این ملت دردآشنا، دیروز
در شادی و غم انتخابت کرد
ای انتخاب مردم ایران!
حالا خدا هم انتخابت کرد
#شهید_جمهور
دست او در آسمان، دست شهادت را گرفت
بال در بال شهادت مزد خدمت را گرفت
از سر شب هی خبر میآمد از پرواز او
رفته رفته این خبر رنگ حقیقت را گرفت
میتوانست او نباشد در میان کوه و دشت
آسمان اما صدایش کرد، دعوت را گرفت
کار کرد و کار کرد و کار کرد و کار کرد
این دویدنها مسیر بی نهایت را گرفت
از علی بن ابی طالب (ع) نشان مِهر را
از حسین بن علی (ع) مُهر سیادت را گرفت
او دلش تنگ امام مهربان خویش بود
در شب میلاد او اذن زیارت را گرفت
✍ #محمد_رسولی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#سیدالشهدای_خدمت
#آیت_الله_رئیسی
رئیسی رهرو آل عبا بود
رئیسی خادم مولارضا بود
رئیسی رهرو پیر خمین بود
در عالم مقتدای او حسین بود
رئیسی در همه عمر حیدری بود
فدایی امام و رهبری بود
رئیسی ساده و افتاده بوده
بسان رهبری آزاده بوده
رئیسی مرد ایثار و عمل بود
برایش مرگ احلی من عسل بود
رئیسی داشت از مادر نشانه
میان خیل امت شد یگانه
چو جدش مرتضی او مهربان بود
چو رهبر یاور مستضعفان بود
میان خیل امت بیقرین بود
رئیس کشور ما بهترین بود
رئیسی خادم این انقلاب است
درخشنده به سان آفتاب است
رئیسی خادم خورشید هشتم
همیشه بوده او در فکر مردم
رئیسی مرد وحدت آفرین بود
برای مملکت فخرآفرین بود
همیشه بوده او مردی مقاوم
به فکر مردم خود بود دائم
همیشه کار او بوده توکل
به آل الله او کرده توسل
میان خیل امت بوده لایق
به مردم تا به آخر بوده صادق
به یاد مردمش پیوسته بوده
تمام عمر خود خدمت نموده
شهادت عاشقان زیبندهاش بود
ولایت مهر آن پروندهاش بود
رئیسی کرده خدمت خالصانه
لذا گشته شهید و جاودانه
تمام عمر بوده مرد میدان
فدایی شد به راه دین و قرآن
به امت داشت او لطف فراوان
که او پیوسته بر خیل شهیدان
رئیس جمهور شمع انجمن شد
ز داغش عالمی بیت الحزن شد
کنار یاورانش او شهید است
به نزد فاطمه او رو سپید است
رئیسی رفت و داغ او عظیم است
به جنت این عزیز ما مقیم است
چوکارش بوده او خدمتگزاری
ز داغش اشک امت گشته جاری
دوباره بین ما غم گشته افزون
همه دلها بود با یاد او خون
از این درد و غم و این رنج و ماتم
بریزد امت ما اشک از این غم
اگرچه خدمتش حتماً قبول است
ز داغش ملت ایران ملول است
(رضا)هستم ز لطف حی سرمد
شدم من خادم آل محمد(ص)
✍حاج رضا یعقوبیان
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#مناجات_امام_حسین
#روضه_امام_حسین
اگر که عمر زیادم دهد خدای حسین
هزار سال بسوزم فقط برای حسین
حسینی ام !به دو عالم چه کار دارم من !
گذشته ام ز دو عالم به اتکای حسین
حسین روح نماز است و پنج نوبت را …
سر نماز می افتم به دست و پای حسین
براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد
نوشته روی دلم مجلس عزای حسین !
همیشه مادر دلخسته ام به من می گفت
مباد خرده بگیری به روضه های حسین !
رفیق ! کرببلا دعوتی ست ! پولی نیست !
برات کرببلا چیست ؟ یک دعای حسین
نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال
ببر سلام حسن را به کربلای حسین
هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند
تنور خانه ی خولی نبود جای حسین
سید پوریا هاشمی
___________
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_امام_باقر
هر چی شنیدید و گریه کردید ، من با چشمای خودم دیدم
از پای نیزه ها با نگاهم ، رگ های حسین و بوسیدم
با چشم خودم دیدم قاری روی نیزه ها رو
با چشم خودم دیدم اشک چشای عمه ها رو
با چشم خودم دیدم تاول پای بچه ها رو
با دیدن یه صحنه ، رباب دوباره جون داد
وقتی سر شیرخواره ، از روی نیزه افتاد
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)٣
**
لحظه لحظه ی آخر عمرم ، یاد دستای علمدارم
یاد اون لحظه ای می افتم ، دختری داد زد: آخ گوشوارم
با چشم خودم دیدم گوشواره ها رو می کشیدن
با چشم خودم دیدم هی بچه ها می لرزیدن
با چشم خودم دیدم به گریمون می خندیدن
روضه های عاشورا ، درسته بی حسابه
اوج روضه ی ما شد ، سه ساله و خرابه
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)٣
**
دیدم روی نیزه طلوع ، خورشید آسمون زهرا
دیدم دیدار یه یتیم و ، با رگ های خونی بابا
با چشم خودم دیدم چشمای خیس لاله ها رو
با چشم خودم دیدم که میزدن آلاله ها رو
با چشم خودم دیدم خنده های حرمله ها رو
آی شیعه ها یه عمره ، تو ذهنم این سؤاله
چند مرد جنگی دور ، یه دختر سه ساله
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)
شاعر : حمید رمی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313
#روضه_حضرت_مسلم
سفیر نور به دار الاماره گفت حسین
شد آسمان دلش پر ستاره، گفت حسین
به رغم مصلحت اندیشهای شهر فریب
نداشت حاجت هیچ استخاره گفت حسین
سرود شعر بلند حماسه و ایثار
بدون پرده و بی استعاره گفت حسین
اسیر بود ولی مثل شیر زد فریاد
کشید از دلش آه و دوباره گفت حسین
دو رکعت عشق به محراب وصل نیت کرد
ز خون گرفت وضو بر مناره گفت حسین
غروب بود و غریبانه، تشنه و زخمی
دو دست بسته نفس پر شراره گفت حسین
سرش جدا شد و از بام قصر شب افتاد
نگاه آخر او با اشاره گفت حسین
کمیل ، روضة مسلم چقدر جانسوز است
شکست در غم او سنگ خاره گفت حسین
کمیل کاشانی
_______
♦️کانال سرای شعر محتشم| خوش آمدید ♦️
♻️انتشار مطالب آزاد است♻️
@stayashura313