[#یــامهــــدےادرکنــے🌿]
✍🏽 هــر روز #سلامٺ مے ڪنم
و این #قلب💙 پاره پاره و بـے تپش
با شمیم حیاٺ بخش پاسخٺ
#آرام مے شود و جان مے گیرد.
دردهاے بـے شمارمن جز
دم مسیحایے تو درمانے ندارد.
تو باز خواهے #آمـد و از رنج و #بیمارے
افسانہ اے بیش نخواهد ماند...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@syed213
#داستان_زیبای_دو_رفیق ♥️
دو شهید ....
همہ جا معروف شده بودن به باهم بودن ؛
تو جبهه حتی اگه از هم جدا شونم میڪردن آخرش ناخواسته و تصادفی دوباره برمیگشتن پیش هم ...!
خبر شهادت علی رو ڪه آوردن ، مادرِ محمد هم دو دستی تو سرش میزد و میگفت : بچم
اول همه فڪر میڪردن علی رو هم مثل بچش میدونه ، به خاطر همین داره اینجوری گریه میڪنه .
بهش گفتن مادر تو الان باید قوی باشی ، تو هنوز زانوهات محڪمه ، تو باید ننه علی رو دلداری بدی .
همونجوری ڪه هایهای اشڪ میریخت گفت :
زانوهای محڪمم ڪجا بود ؟
اگه علی شهید شده مطمئنم محمد منم شهید شده اونا محاله از هم جدا بشن .
عهد بستن آخہ مادر ...
عهد بستن ڪه بدون هم پیش سیدالشهدا نرن ....!
مأمور سپاهی ڪه خبر آورده بود ڪنار دیوار مونده بود و به اسمی ڪه روی پاڪت بعدی نوشته شده بود خیره مونده بود ....
نوشتہ بود #شهید_سید_محمد_رجبی ...
✍ : پ.ن. خدایا بہ حق شهدا ، قسمتمون ڪن یه همچین رفیقی .
@Syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روحانی میگه "آمریکا میخواست سال ۹۲ به ایران حمله کنه، اما وقتی دید من رای آوردم منصرف شد"😳😳
🔻با اینکه ادعاش درست نیست، ولی بنظرم آمریکا همون موقع فهمید ضرباتی که روحانی به اقتصاد ما میزنه، اونا عمرا نتونن با چند سال جنگ بزنن😎
@syed213
#تلنگرانهـــــ
یـــادِش بخـــیر
شہــــیــد مــے گُفتــ :
جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰میمونه
نه صدا داره نه سوت فقط متوجه
میشے که دیگه رفیقت نه مسجد
میاد نه هیئت...
@syed213
عـشقیعنـیبـہسـرتهـواےِدلبـربزنـد
دردازعمـقوجـودتبـہدلـتسـربزنـد..
#شبتـــــون_شهدایے🌙
#دلتنگے 💔
🕊@syed213
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
در همین حال تلفن زنگ زد،دوستم بود:《میای بریم استخر؟》
رو به تو کردم:《محمدعلی را نگه میداری برم استخر؟》
_بله،مخصوصا که کم ورزش میکنی و استخون درد داری!
_پس نگهش میداری؟
_برو استخر،ولی محمدعلی را بذار پیش مامانت!
_پس پنج کیلو عدس دستت رو میبوسه،پاکش کن!
_باشه!
از استخر که آمدم نصفی از عدس ها را پاک کرده بودی و نصف دیگر آنجا بود.
_پس چرا پاک نکردی آقا مصطفی؟
_خسته شدم!
_باید خیس بشه،نمی پزه ها!
_ان شالله که میپزه!
شب که از مسجد آمدی گفتم:《قابلمه بزرگه رو از بالای قفسه آشپزخانه بیار پایین!》
_هنوز زوده،بذار کمی استراحت کنم!
محمدعلی را گذاشتم بغلت.عدس ها را ریختم و تا صبح مدام سر زدم،ناپز بود و نمی پخت.کلافه شده بودم،بیدارت کردم.
_آقا مصطفی دیرپزه و لعاب نمیده!
_اشکالی نداره.خورده میشه!
صبح بلند شدی و لباس پوشیدی.
_کجا؟
_گمان نمیکنم کسی خانمش را بیاره،خودم میرم!
_منم میام،اجازه نمیدم تنها بری.جاهای خوب باید زنت رو هم ببری!
_پس آماده شو!
فاطمه خواب آلود را به هر زبانی بود بلند کردم و لباس پوشاندم.
محمدعلی را هم آماده کردم.قابلمه عدسی و وسایل لازم را بردی و در صندوق عقب ماشین گذاشتی .با بچه ها نشستیم داخل ماشین و راه افتادیم.شب قبل به مامانم اینها هم گفته بودم و قرار بود آنها هم بیایند.ساعت شش صبح بود که رسیدیم.بچه های گردان عمار آمده بودند.قابلمه را گذاشتی وسط و برایشان کشیدی.داخل ماشین نشسته بودم.با یک تکه نان و دوتا کاسه آمدی.دوستانت از تو فیلم می گرفتند.دلم لرزید.
_این چه کاریه که میکنن؟
_اشکالی نداره،بذار دلخوش باشن!
_دلم میلرزه.دوست ندارم این جور کارارو،انگار باور کردن که میخوای شهید بشی!
_بیخیال سمیه!
دیگر سمت من نمی آمدی و می رفتی لابهلای مزارها.گاه می آمدی محمدعلی را میبردی،دور میزدی و می آمدی تحویلم میدادی و باز...
پدر و مادرم آمدند.پدرم پیش شماها آمد و مانان کنار من داخل ماشین نشست.وقت برگشتن،از دوستانت خداحافظی کردی .
میدیدم که بعضی باز فیلم می گیرند،اما دوربین را طرف ما نمی گرفتند.پدر و مادرم رفتند و ما هم حرکت کردیم.سر راه گفتی :《باید برم اسلامشهر.یکی از دوستام شهید شده.باید توی مراسمش شرکت کنم!》
_کی هست؟
_از شهدای مدافع حرم!
ادامه دارد..
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
اگه قاطی بشی؛رفیق بشی
دوست بشی،با امام زمان خودمونی بشی
بی ریشه پیشه بشی
بی خورده شیشه بشی
پشتِ رودخونه ی چه کنم چه کنمِ زندگی
رشته یِ دلت دستِ آقا باشه...
آقا عبورت میده :)
#حاج_حسین_یکتا
@syed213
لبخنـدتـــ
مساحتـــ ڪوچڪے
از صورتتــ را در بردارد
اما مساحتــ بزرگـے
در دݪ ما تسخیر ڪرده اے
بخند جـانا ڪہ صبحم بخیࢪ شود
#صبحتوݩ_شهدایے 🌱
🕊@syed213