✍آنقدر بہ تـــــو فکرمے ڪنم
تافـــــکرے
بہ حـــــالم ڪنے
#صبحتون_حسینی❤️
#صبحت_بخیر_زیباترینه_زیبایان_من
@syed213
#منبر_مجازی📿
#استاد_پناهیان💚
|هرکے آرزو داشتہ باشہ خیلے خدمت کنہ،
شهید میشہ...
یہ گوشہ دلت پا بده؛
شهدا بغلت کردند.
ما بہ چشم دیدیم اینارو ؛
از این شهدا مدد بگیرید...
+مدد گرفتن از شهدا رسم بزرگے است.
دست بزار رو خاک قبر شهید بگو:
[ حسین،بہ حق این شهید ،یہ نگاه بہ ما کن ]
@syed213
♥️#سیـــــدابراهیـم:↯
حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ
پیامبر ﷺفرمودند:↯
اگر در کنار خانه شما نهری باشد و در روز پنج نوبت خود را در آن شست و شو دهید، آیا در بدن شما چیزی از آلودگی ها می ماند؟ هرگز! (انسان از آلودگی پاک می شود) نماز نیز مثل نهر جاری و روانی است که هرگاه بر پا می شود گناهان را می شوید و از بین می برد.
#حے_علے_صلاة📿
#التماس_دعـــــا🙏
🕊 @syed21
🔸امام ﺻﺎﺩﻕ علیه السلام :
✨«ﻫﺮﮐﺲ ﮔﻨﺎﻫﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﮑﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﺎﺩﻣﺎﻥ ﺳﺎﺧﺖ ، ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ.»
📚 اصول کافی، ج ٢، ص ٢٣٢، ح ۶.
📚 قلب قرآن، آیت الله دستغیب، ص ۴
🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸
@syed213
🕯🌾🌾🌾✨💔✨🌾🌾🌾🕯
🍁چه کرده ایم که آن آشنا نمی آید
پیامی از سر کویش به ما نمی آید🍂
🍁چه کرده ایم، گره خورده کارمان اینقدر
چه کرده ایم که مشکل گشا نمی آید🍂
🕯🌾🌾🌾✨💔✨🌾🌾🌾🕯
@syed213
23.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپے از شهید مصطفے صدرزاده
+دخترشهید:(شبش که رفت گریم گرفت دیگه با گریه خوابیدم)😭😭
حتما ببینید✅
@syed213
🥀 "شهیدگمنام" 🥀
باید به این بلوغ برسیم،که دیگر نباید دیده شویم...آن کسی که باید ببیند،می بیند.....
@syed213
⊰᯽⊱
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده
کتاب #اسم_تو_مصطفاست
به آیت الکرسی که می رسیدم یا اشتباه می خواندم یا یادم می رفت کجا بودم.محمدعلی روی پایم بود و تکانش میدادم که وسط دعا خوابم برد.بیدار شدم و یادم آمد نتوانستم آیت الکرسی را تا انتها بخوانم.دوباره شروع کردم،اما باز یا یادم می رفت یا خوابم میبرد.نفهمیدم کی کنار محمدعلی دراز کشیدم و از هوش رفتم.صبح که برای نماز بیدار شدم،یادم آند که نتوانستم حصار را کامل بخوانم .سعی کردم بعد نماز بخوانم،اما باز هم نشد.ترس وجودم را گرفته بود.بچه ها که بیدار شدند صبحانه شان را دادم،آماده شان کردم ورفتیم پارک شهدای گمنام.قرار بود مراسم روز تاسوعا آنجا برای خانم ها برگزار شود.محمدعلی گریه میکرد.نمی توانستم او را آرام کنم و خانم ها به نوبت او را می گرفتند.
مامان نبود تا به دادم برسد،خانه عموجعفر بود.آخر سر محمدعلی را گرفتم و از حسینیه شهدای گمنام آمدم خانه.لباس هایش را عوض کردم و رفتم مسجد امیرالمومنین تا در ظهر تاسوعا،آنجا هم نماز بخوانم و هم سخنرانی و عزاداری گوش کنم.به ذهنم آمد که هفته قبل روز علی اصغر ع،محمدعلی را که روز تولد حضرت علی اصغر ع به دنیا آمده بود لباس سقایی پوشانده وبرده بودم همایش شیرخوارگان که در پارکی نزدیک حسینیه بود.بچه های پایگاه هم بودند.همه می شناختند که او پسر توست.می آمدند بغلش می کردند و می بردند.بعد هم دادند بغل مداح.او هم محمدعلی را سر دست بلند کرد و گفت:《بابای این بچه الان توی سوریه در حال نبرده ،براش دعا کنید سالم برگرده.》
رفتم مسجد همانجا.روحانی مسجد دعای علقمه را میخواند،آن هم با ترجمه فارسی.می دانستم مثل همیشه همین که دعا تمام شود و حاجت روا باشی ها زمزمه لب ها شود،حاجتم تو خواهی بود:اینکه سالم برگردی،اینکه بیایی و بیشتر پیش ما بمانی،اینکه جنگ تمام شود و دیگر نروی،اما وسط دعای علقمه که خواستم دعا کنم،دیدم نمیتوانم و شرمی وجودم را گرفت:《خجالت نمیکشی سمیه؟حضرت زینب چه مصیبتا که نکشید.ندیدی چه اتفاقی برای امام حسین ع افتاد.اون وقت تو میخوای برای مصطفات دعا کنی؟خدایا هرطور که صلاح میدونی ،خدای من هرطور که صلاح میدونی!》
تمام مدتی که نبودی می دانستمتا رضایت به شهادتت ندهم شهید نمیشوی.فکر شهادتت جانم را پر از استرس میکرد.نه،تو شهید نمیشدی تا من نمی خواستم.مگر شهید مدق به همسرش نگفته بود این همه سختی های من را که می بینی،پس رضایت بده به شهادتم.
پس من تا راضی نمیشدم نباید تو شهید میشدی.مراسم مسجد که تمام شد بچه ها را برداشتم و آمدم خانه.
ادامه دارد...
با ما همراه باشید...
#کپیممنوع
@syed213
سیل دریا دیده هرگز بر نمی گردد به جوی
نیست ممکن!هرکه مجنون شد دگر عاقل شود!
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم...
شبتون شهدایی🌺
التماس دعا 🙏
👇👇
@syed213