#کتاب_قرار_بی_قرار
#قسمت_هشتاد_و_پنج
#فصل_هفتم_کتاب
#پنجرهای_روبهسوی_خدا
#از_زبان_سیدمحمدعلی_افقه_پسرداییشهیدصدرزاده
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨ وقتی از دورهی غواصی قشم به تهران آمد، با هم برای تمرین به استخر رفتیم.
🔺 به من هم تاکید میکرد که شنای حرفه ای را یاد بگیرم، 👌🏻 روزی به کارم میآید.
میگفت: «ده دوازده بار طول استخر را شنا کن تا نفست باز بشه!» 💯
🌺🌺🌺
✅ آن موقع هنوز در هتل المپیک کار میکرد.
🔺 یک سر رفته بودم به دیدنش که گفت: «داداش میای با هم یک سر بریم پلیس + ۱۰ میخوام برم کربلا. دنبال گذرنامهم هستم!» 🔸
بین راه به رویش آوردم که میدانم دنبال رفتن به سوریه است نه کربلا...🌹
🔺 گفت: «چون میدونم راز داری میگم بهت که دنبال سوریهم. فقط لطفاً تا صددرصد نشده نمیخوام کسی بدونه!» 🙏🏻
✨ رفت عراق و از آنجا راهی شد✨
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🔴 ادامه دارد...
📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم _ انتشارات روایت فتح
@syed213