eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
815 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 💠 یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایش برای ورود به دانشگاه این بود که جای بچه حزب‌اللهی‌ها در این فضاها کم است. مدام هم به من می‌گفت: «خوب درس بخون‌و دکترا بگیر که بتونی کرسی استادی بگیری و خوراک فکری برای بچه‌های مردم درست کنی!» 💠 مصطفی خیلی دغدغه‌ی ورود به سپاه را داشت. به خاطر چاقوهایی که در سال ۱۳۸۸ خورده بود و شکستگی گوشش، در بخش پزشکی او را رد کرده بودند. 😔 به نظرشان آمده بود که مصطفی شروشور دارد. وقتی ردش کردند با ناراحتی پیشم آمد و گفت: «وارد شدن به سپاه کار حضرت فیله!»😔 💠 از سال ۱۳۸۹ صمیمیت ما خیلی بیشتر شد.💕 برای کارشناسی ارشد آمده بودم تهران. تنها کسی که خیلی خوب حرف‌هایم را می‌فهمید، مصطفی بود. برای همین آخرِ هفته‌ها خانه‌ی پدربزرگم بود. 💠 آن‌قدر دوستش داشتم که تمام عشقم دیدن مصطفی بود. 😍 زمانی که بود، وقتش برای بسیج و مسجد خانواده‌اش بود. برای همین حتی دیدارهای کوتاهمان هم برایم باارزش بود. اسم صحبتهایمان را "چق‌چق" گذاشته بودیم.😉 وقتی همدیگر را می‌دیدیم می‌گفت: «هادی داداش بیا با هم یه‌کم چق‌چق کنیم!»😉 💠 آن موقع کارش در استخر بود. یک بار که داشتیم با هم چق‌چق می‌کردیم، بچه‌های داخل استخر را نشانم داد و گفت: «باید به بچه‌ها خیلی اهمیت بدیم!» بعد برایم چند مثال از پیامبر (ص) زد که چطور با بچه ها بازی می‌کرد. یک بار دیگر هم به من گفت: «تا می‌تونی پاچه‌خواری معلم و بزرگ‌ترا رو بکن!» 💠 هرازگاهی با خودم که فکر می‌کنم می‌گویم: ای کاش مصطفی فقط برای من بود و می‌تونستم زمان را در جایی نگه دارم تا اینکه چق‌چقامون تا بی‌نهایت ادامه پیدا می‌کرد! 💠 بعد از رفتنش به سوریه قدر حرف‌هایمان را بیشتر دانستم. چون مطمئن بودم که مصطفی جز با شهادت طور دیگری نمی‌رود. ✨او مرد بود و من به او تکیه می‌کردم.✨ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار _ مجموعه مدافعان حرم_ انتشارات روایت فتح @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_هفتاد ✨ نامه‌هـایی که مخاطبشـان مـا بودیم ما نامه‌هایی از بعضـی از آزا
✨ پوشـیدن لبـاس نظام مقام معظم رهبري به من فرمودنـد: من در زمان جنگ، همیشه با لباس نظامی در جبهه‌ها حاضـر می‌شدم، اما تردید داشـتم که آیا مصـلحت در همین است که من لباس پیغمبرصـلی‌الله علیه‌وآله را کنـار بگـذارم و این لبـاس تنـگ نظـامی را بپوشم یا بـا همـان لبـاس روحانی به جبهه بیایم؟ ایشان هنگام مراجعت به تهران، لبـاس روحانیت را روي همان یونیفرم نظامی می‌پوشـیدند و پس از تقـدیم گزارش به حضـرت امام قـدس سـره به نماز جمعه می‌آمدنـد و نمـاز وحـدت آفرین جمعه را می‌خواندنـد. ایشـان در ادامه فرمودنـد: روزي که براي‌ دادن گزارش از جبهه، به جماران رفتم، امام "قدس‌سـره" پشت پنجره ایسـتاده بودند. من مشـغول بازکردن بند پوتین‌ها و این کار مدتی طول کشید. حضرت امام "قدس‌سره" ایسـتاده بودند و با لبخندي، خیره خیره مرا نگاه می‌کردند. پس از آن که وارد اتاق شدم، دست امام را بوسـیدم. معظم‌له دستی به پشت من زدنـد و فرمودند: زمانی پوشـیدن لباس سـربازي در عرف ما، خلاف مروت بود؛ ولی الان می‌بینم چه برازنده شـماست! آیـة‌اللَّه خامنه‌اي فرمودنـد: با این کلام دلرباي امام، تردیـد از دلم بیرون رفت و از آن روز به بعـد، همیشه از پوشـیدن لباس نظامی لذت می‌بردم.! 🔺 حجة الاسلام و المسلمین ذوالنور . 📚 پرتوي ازخورشید، ص۱۳۹ @syed213