eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
818 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔮 از خانه بالای نانوایی اسباب‌کشی کردیم و رفتیم شهرک دانشگاه که نزدیک خیابان گلستان اهواز بود. 🔮 آن وقت ها هنوز شش سال هم نداشت. نزدیک خانه‌مان یک مسجد بود که متولیانش به بچه ها خیلی مجال نمی‌دادند. 🔮 مخصوصا اگر ایام محرم می‌شد اصلاً اجازه نمی دادند تا بچه ها بیایند کمک یا حتی توی دسته‌های عزاداری شرکت کنند.😔 🔮 مصطفی خیلی دوست داشت توی دسته زنجیرزنی شرکت کند اما چون خیلی ریزنقش بود به او توجه نمی‌کردند. 🔮 هر بار که با آقا محمد از مسجد به خانه برمی‌گشت باغصه می‌گفت: «نگذاشتند من بروم توی دسته.»😔 🔮 این مسئله برایش دغدغه بزرگ شده بود. برای همین تصمیم گرفت خودش یک دسته عزاداری راه بیندازند.😊 🔮 هر چه پول هفتگی، ماهانه یا عیدی دستش آمد، پس انداز کرد تا اینکه توانست برای محرم سال بعد چند طبل، زنجیر و پرچم بخرد.🏴 🔮 علاقه عجیبی به پرچم داشت و همیشه توی هیئت‌ها پرچم دار بود. 🔮 بالاخره محرم سال بعد تمام بچه های محله را با کمک محمدحسین جمع کرد و یک دسته کنار هیئت مسجد راه انداخت.😊 🔮 اهالی مسجد مانده بودند که چه طور یک بچه هفت ساله توانسته یک دسته راه بیندازد.😳 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔴ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح ✅ @seyedebrahim69
✨ فرازی از وصیت‌نامه #شهید_مصطفی_صدرزاده #قسمت_چهارم @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
#خاطرات_رهبر_انقلاب #قسمت_سوم از اوائلی که به مدرسه رفتم با قبا رفتم، منتها تابستان‌ها با سرِ برهن
قرآن خوانِ مدرسه بودم... یک کتاب دینی را هم آن وقت به ما درس می‌دادند به نام تعلیمات دینی، برای آن‌وقت‌ها کتاب خیلی خوبی بود، من تکّه‌هایی از آن کتاب را که فصل‌فصل بود، حفظ می‌کردم. 🌺🌺🌺 به هر حال، گاهی انسان به فکر آینده می‌افتد، اما من از اینکه چه زمانی به فکر آینده افتادم، هیچ یادم نیست، اینکه در آینده‌ی زندگی خودم، بنا بود چه شغلی را انتخاب کنم، از اول برای خود من و برای خانواده‌ام معلوم بود. همه می‌دانستند که من بناست طلبه و روحانی شوم. این چیزی بود که پدرم می‌خواست و مادرم به شدّت دوست می‌داشت، خود من هم علاقه‌مند بودم، یعنی هیچ بی‌علاقه به این مساله نبودم. اما اینکه لباس ما را از اول، این لباس قرار دادند، به این نیّت نبود، به این خاطر بود که پدرم با هر کاری که رضاخان پهلوی کرده بود، مخالف بود _از جمله اتحاد شکل از لحاظ لباس_ و دوست نداشت همان لباسی را که رضاخان به زور می‌گوید، بپوشیم. ✅ می‌دانید که رضاخان، لباس فعلی مردم را که آن‌زمان، لباس فرنگی بود، و از اروپا آمده بود، به زور بر مردم تحمیل کرد. ادامه دارد... ۷۶/۱۱/۱۴ @syed213
#وصیت_نامه #شهید_مصطفی_صدرزاده #قسمت_چهارم @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
✅ قصه ی #مصطفی_باصدای_من... #کتاب_قرار_بی_قرار #فصل_اول_کتاب #قسمت_چهارم #نذر_عمویم_عباس #از_زبا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 ◀️ دو سالی شمال ماندیم و بعد راهی "کهنز" شهریار شدیم. ◀️ طبقه دوم یک ساختمان دو طبقه، خانه‌ای دو خوابه خریدیم. ◀️ منطقه‌ای که در آن ساکن شدیم، بیشتر دست "خانواده‌های سپاه" بود. ◀️ همان روزها، پدر، مادر و خواهرهای آقامحمد به همراه برادرش آقا حسن و خانواده‌اش و بچه‌ها هم ساکن شهریار شدند.💕 🔸 با آقای بهرامی و نصیری در مسجد آشنا شد. 🔸 جاذبه اخلاقی این دو نفر آن‌قدر برای مصطفی بالا بود که سریع جذب بسیج شد. 🔸 هر چقدر که بیشتر می‌گذشت فعالیت های بسیج برایش جدی‌تر می‌شد. 🔸بچه جسوری بود.👏 🔸توی یکی از اردوهای بسیج، مسئولشان حاج آقا نصیری نارنجکی را نشان بچه‌ها می‌دهد و می‌گوید: «کی می‌تونه اینو پرت کنه؟»❓ 🔸 مصطفی هم با اعتماد به نفس بالا و خیلی جدی با ته‌مانده لهجه خوزستانی می‌گوید: «اجازه می‌دید مو بزنوم؟»😊✋ 🔸 حاج آقا نصیری که از جسارت و لهجه مصطفی خوشش آمده بود، نارنجک را دستش می‌دهد.😊 🔸 از آن‌جا به بعد حاج آقا نصیری به مصطفی مسئولیت‌های مختلف می‌داد.👏 🔸 همین باعث شد که در آن‌جا ماندنی شود. 🔸 هر چقدر بزرگ‌تر می‌شد، مدام از پدرش درباره فعالیت‌های سپاه و اتفاقات جنگ می‌پرسید. 🔸 خیلی دلش می‌خواست در زمان جنگ حضور داشت و آن را تجربه می‌کرد.😔 🔅 ۱۴ ساله بود که حاج آقای بهرامی و نصیری به دنبال ساخت مسجد امیرالمومنین (ع) بودند. 🔅 برای ساخت مسجد باید پول جمع می‌کردند. 🔅 یک صندوق داشتند که رویش نوشته شده بود: 🍃برای ساخت مسجد🍃 🔅 حتی گاهی پول کارگر برای ساخت و ساز نداشتند؛ برای همین خود بچه‌ها پای کار می‌ایستادند. از خالی کردن بار سنگ و آجر گرفته تا کار بنایی و هر کاری که توان انجام آن را داشتند.👏 🔅 به قول خودش دوست داشت با این کار، یک خانه برای آخرتش بسازد.😊🌹 🔅 کارهای پایگاهش بیش‌تر شده بود. 🔅 هر وقت می‌خواستیم پیدایش کنیم باید می‌رفتیم پایگاه بسیج. 🔅 هنوز دبیرستانی بود که بچه‌های قد و نیم‌قد را با خودش اردو می‌برد. از کوه گرفته تا استخر و پارک.👏 🔅 همیشه می‌گفت: «مامان مسئولیت بچه ها سنگینه، اما من می‌تونم.»😊👏 🔅 یک هیئت راه انداخت و هر چقدر پول دستش می‌آمد خرج آن می‌کرد. 🔅 همان روزهای اول تاسیس آمد پیشم و گفت: «مامان یک هیئت به اسم حضرت ابوالفضل (ع) زدم.»😄 🔅 ذوق زده شدم.😊 🔅 جریان تصادف کودکی‌اش را برایش تعریف کردم و گفتم: «من تو رو نذر حضرت ابوالفضل (ع) کردم.»💕 🔅 پرسیدم: «چی شد که اسم هیئت رو ابوالفضل گذاشتی؟» 🔅 دستی به ریش های تازه درآمده‌اش کشید و گفت:«هیچی، به دلم افتاد.»❣ 🔅 از همان موقع دیگر هر چه می‌خواست، نذر حضرت عباس (ع) می‌کرد.💕 🔅 چهارشنبه‌ها، هر هفته هیئت داشتند. این برای مصطفی خیلی مهم بود و سعی می‌کرد هیچ چهارشنبه‌ای را از دست ندهد. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔴 ادامه دارد... 📚 منبع: کتاب قرار بی قرار_مجموعه مدافعان حرم_انتشارات روایت فتح @syed213
✅ در آرزوی دو رکعت ! ✨💢💠 ... ✨ روایت هست که خداوند از هرکسی "دو رکعت نماز قبول کند" بهشت بر او واجب می‌شود.. 💠💠💠 سال 42 وقتی که حضرت امام خمینی (ره) رو دستگیر کردن و از قم به تهران داشتن می‌آوردنشون، بین راه فرمودن: آقایان مامور بایستید! ✅ میخوام رو بخونم... 👆 گفتن نمیشه... ⛔ فرمود بذارید وضو بگیرم تو ماشین نماز می‌خونم _ازقم به تهران هم که میای پشت به قبله میشه_ ✅ گفتن نمیشه... ⛔ امام فرمودن: پس حداقل صبر کنید تیمم بکنم و نماز بخونم تو ماشین، شده شما سر نماز شب ما رو دستگیر کردید. ✅ گفتن نمیشه... ⛔ امام می‌فرماید بهشون گفتم خب یه دقیقه در ماشینو باز کنید من دست بزنم رو خاک، پیاده هم نمیشم. همینجور تیمم میکنم نماز میخونم، بهم نگاه کردن گفتن خب حالا طوری نیست، وایمی‌ایستیم دیگه... ✅ امام اونجوری تیمم کردن و پشت به قبله (رو به تهران) دو رکعت نماز خوندن. ❇️ بعد حضرت امام می‌فرماید:"شاید اون که خدا می‌خواهد از بنده‌ی ناچیز خود روح‌الله قبول کند و به خاطر آن گناه‌هایش را ببخشد و او را مقبول درگاه خودش قرار دهد، همان دو رکعت نماز باشد....... 😞😓💠😥 چرا؟ "چون به دل آدم نمی‌چسبه" و اونجوری که ظاهرا نماز خوب نشده! وقتی نچسبید به دلت با یه میگی خدایا اون نماز، نماز نبود خودت قبولش کن.. 😥😰😓 خداهم اینقدر صدای اینجوری رو خوشش میاد... ✅ صدای نازک شده رو خدا دوست داره.... 😓😞😓 اما ما فکر میکنیم که حتما باید نماز به دلمون بچسبه تا قبول بشه! نه عزیزم! نماز باید به دل بچسبه نه به دل ! 🙏🏻 خدایا نمازهای در‌به‌داغون ما رو مقبول درگاه خودت قرار بده... الهی آمین... 💠➖➖✅ @syed213
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠 بخشش حافظ آبروهاست و حلم دهان‌بند سفیه است و زکات پیروزى، عفو است ودورى و فراموشى کیف
✅ شرح و تفسیر حکمت ۲۱۱ نهج‌البلاغه...👇🏻👇🏻👇🏻 2⃣1⃣سپس در دوازدهمین نکته حکیمانه به اهمیت دوستان اشاره کرده مى‌فرماید: «دوستى، نوعى خویشاوندى اکتسابى است» ✨خویشاوندى گاه از طریق طبیعى مثلاً تولد دو فرزند از یک پدر و مادر حاصل مى‌شود که این دو به طور طبیعى برادرند. 🔸ولى گاه انسان با دیگرى که هیچ رابطه نسبى با او ندارد چنان دوست مى‌شود که همانند برادر یا پیوند عاطفى با او پیدا مى‌کند. این گونه دوستى ها نوعى خویشاوندى اکتسابى است. 💠اسلام آیین دوستى و مودت است و به مسئله آن قدر اهمیت داده که در حدیثى از امام امیرمؤمنان (علیه السلام) مى‌خوانیم: «دوست، نزدیک‌ترین خویشاوندان است». 🔸در حدیث دیگرى از همان حضرت مى‌خوانیم: «کسى که دوستى ندارد اندوخته‌اى (براى مبارزه با مشکلات) ندارد». 🔹تا آنجا که در حدیثى از امام صادق (علیه السلام) مى‌خوانیم: «مقام دوست بسیار است تا آنجا که اهل دوزخ از دوست یارى مى‌طلبند و او را از درون آتش دوزخ صدا مى‌زنند پیش از آنکه نزدیکان پرمحبت خود را صدا بزنند. خداوند در قرآن از آنها چنین خبر داده که مى‌گویند: (واى بر ما) ما امروز شفاعت‌کنندگانى نداریم و نه دوست صمیمى». 3⃣1⃣سرانجام در سیزدهمین و آخرین نکته گرانبها مى‌فرماید: «به انسانى که ملول و رنجیده خاطر است اعتماد مکن» 🔺دلیل آن روشن است؛ افرادى که به هر دلیل رنجیده خاطر شده‌اند، در آنها مرده است به همین دلیل نمى‌توان به آنها اعتماد کرد. آنها منتظر بهانه‌اى هستند تا از کار فرار کنند و هرگز نمى‌توان استقامت و پشتکار را که لازمه پیشرفت است از آنها انتظار داشت. ✨مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج‌البلاغه خود شرح خوبى براى این معنا ذکر کرده و آن داستان است که بر اثر طولانى شدن جنگ، عده زیادى ملول و رنجیده و خسته شده بودند و منتظر بهانه‌اى بودند تا جنگ را رها کنند از این رو به مجرد این که دشمن قرآن‌ها را بر سر نیزه‌ها کرد دست از جنگ در آستانه پیروزى‌اش کشیدند. 💠گاه ملول در این جمله نورانى به افراد تفسیر شده است. آن هم واقعیتى است که اعتماد به افراد زودرنج بسیار مشکل است، چرا که در گرماگرم کار و انجام برنامه، ممکن است از اندک چیزى آزرده‌خاطر شوند و همه چیز را رها سازند. 🔹این سخن را با حدیثى از امام علی (علیه السلام) که تکمیل کننده کلام بالاست و در غررالحکم آمده پایان مى دهیم: «به افراد رنجیده‌خاطر و زودرنج اعتماد نکن، هرچند دل او را با جایزه‌اى به دست آورى، زیرا برق جهنده (که لحظه‌اى مى‌درخشد وخاموش مى‌شود) در شب تاریک قابل اعتماد نیست». @syed213
اولین و مهم‌ترین باور، که ادراکش، به رشد نفس، در رحمِ ربوبیت حضرت زهرا (س) کمک می‌کند؛ شناخت نسبتِ ما با وجود مقدس ایشان و درک ریشه‌های این نسبت حقیقی‌ست. تا ندانیم زهرا (س) کیست؟ و ما که هستیم؟ محال است، خود را در این رحم، و تحت تربیتِ ایشان، قرار دهیم! @syed213
به نام خداوند مهربانی ها🌱🌸 سلب آزادی نیست❌🚫 البته بستگی داره ما به چی بگیم آزادی😉 اگه آزادی اینه که هرجور دلمون میخواد بگردیم و بپوشیم و عمل کنیم و ... خب این آزادی نیست❌❌❌ اگه یک نفر بگه می خوام آزاد باشم یه چاقو برداره بزنه تو شکم مردم ، خب آزادی میخواد دیگه🔪🔪 یا اینکه میگه من دلم میخواد یکی از اعضای خانواده شما رو بدزدم ، بذارید آزاد باشم😳😳😳 همچین چیزی ممکنه؟؟؟ هرجایی یه قانونی داره 😉 اگر هرکسی بخواد آزاد باشه اونجا میشه .... پس اینها آزادی نیست بلکه وقاحت است😣 پس فقط آزادی های نامشروعی رو که به آزادی دیگران لطمه میزنه رو سلب میکنه😊😊😊 ولی آزادی های خوب و مفید رو ضمانت میکنه😉✅ این پیام رو منتشر کنید...🌹