eitaa logo
سیدابراهیم(شهیدصدرزاده)
813 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
73 فایل
🔴کانال رسمی دانشجوی شهید مدافع حریم اسلام #مصطفی_صدرزاده با نام جهادی #سید_ابراهیم #خادمین_کانال مدیرت کانال @Hazrat213 انتقاد و پیشنهاد @b_i_g_h_a_r_a_r
مشاهده در ایتا
دانلود
عـشق‌یعنـی‌بـہ‌سـرت‌هـواےِ‌دلبـربزنـد درد‌ازعمـق‌وجـودت‌بـہ‌دلـت‌سـربزنـد.. 🌙 💔 🕊@syed213
قسمتی از کتاب تقدیم نگاه مهربونتون🌺🌺
زندگی نامه داستانی شهید مصطفی صدرزاده کتاب در همین حال تلفن زنگ زد،دوستم بود:《میای بریم استخر؟》 رو به تو کردم:《محمدعلی را نگه میداری برم استخر؟》 _بله،مخصوصا که کم ورزش میکنی و استخون درد داری! _پس نگهش میداری؟ _برو استخر،ولی محمدعلی را بذار پیش مامانت! _پس پنج کیلو عدس دستت رو میبوسه،پاکش کن! _باشه! از استخر که آمدم نصفی از عدس ها را پاک کرده بودی و نصف دیگر آنجا بود. _پس چرا پاک نکردی آقا مصطفی؟ _خسته شدم! _باید خیس بشه،نمی پزه ها! _ان شالله که میپزه! شب که از مسجد آمدی گفتم:《قابلمه بزرگه رو از بالای قفسه آشپزخانه بیار پایین!》 _هنوز زوده،بذار کمی استراحت کنم! محمدعلی را گذاشتم بغلت.عدس ها را ریختم و تا صبح مدام سر زدم،ناپز بود و نمی پخت.کلافه شده بودم،بیدارت کردم. _آقا مصطفی دیرپزه و لعاب نمیده! _اشکالی نداره.خورده میشه! صبح بلند شدی و لباس پوشیدی‌. _کجا؟ _گمان نمیکنم کسی خانمش را بیاره،خودم میرم! _منم میام،اجازه نمیدم تنها بری.جاهای خوب باید زنت رو هم ببری! _پس آماده شو! فاطمه خواب آلود را به هر زبانی بود بلند کردم و لباس پوشاندم. محمدعلی را هم آماده کردم.قابلمه عدسی و وسایل لازم را بردی و در صندوق عقب ماشین گذاشتی .با بچه ها نشستیم داخل ماشین و راه افتادیم.شب قبل به مامانم اینها هم گفته بودم و قرار بود آنها هم بیایند.ساعت شش صبح بود که رسیدیم.بچه های گردان عمار آمده بودند.قابلمه را گذاشتی وسط و برایشان کشیدی.داخل ماشین نشسته بودم.با یک تکه نان و دوتا کاسه آمدی.دوستانت از تو فیلم می گرفتند.دلم لرزید. _این چه کاریه که میکنن؟ _اشکالی نداره،بذار دلخوش باشن! _دلم میلرزه.دوست ندارم این جور کارارو،انگار باور کردن که میخوای شهید بشی! _بیخیال سمیه! دیگر سمت من نمی آمدی و می رفتی لابه‌لای مزارها.گاه می آمدی محمدعلی را میبردی،دور میزدی و می آمدی تحویلم میدادی و باز... پدر و مادرم آمدند.پدرم پیش شماها آمد و مانان کنار من داخل ماشین نشست.وقت برگشتن،از دوستانت خداحافظی کردی . میدیدم که بعضی باز فیلم می گیرند،اما دوربین را طرف ما نمی گرفتند.پدر و مادرم رفتند و ما هم حرکت کردیم.سر راه گفتی :《باید برم اسلامشهر.یکی از دوستام شهید شده.باید توی مراسمش شرکت کنم!》 _کی هست؟ _از شهدای مدافع حرم! ادامه دارد.. با ما همراه باشید... @syed213
اگه قاطی بشی؛رفیق بشی دوست بشی،با امام زمان خودمونی بشی بی ریشه پیشه بشی بی خورده شیشه بشی پشتِ رودخونه ی چه کنم چه کنمِ زندگی رشته یِ دلت دستِ آقا باشه... آقا عبورت میده :) @syed213
لبخنـدتـــ مساحتـــ ڪوچڪے از صورتتــ را در بردارد اما مساحتــ بزرگـے در دݪ ما تسخیر ڪرده اے بخند جـانا ڪہ صبحم بخیࢪ شود 🌱 🕊@syed213
‌ ﴾﷽﴿ دلگیرم !! هرچہ میــدوم! بہ گرد پایتـان هم نمیرسم!💔 مسئلہ یڪ سـربـنـد و لـبـاس خاڪے نیست! هواے دلـم از حد هشــدار گذشتہ!😭 شہـــــدا یارے ام ڪنید... شهید نشوم می میرم...😔😔 @syed213
اميرالمومنين_علی علیه السلام می فرمایند: . لا حُمقَ أعظَمُ مِن الفَخرِ . . حماقتى بزرگتر از نيست. . . 📓 غرر الحكم : 10655  🔸🔹🍃🌸🍃🔹🔸 @syed213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️:↯ حیـــــفہ نماز اول وقت مون از دست برهツ مرحوم شاه آبادے{استادامام‌خمینے}↯ مقید باشید نماز را در اول وقتش اقامه کنید. هر کجا باشید و دیدید صدای اذان بلند شد، دست از کارتان بکشید و نماز را اقامه کنید و حتی المقدور هم سعی کنید به جماعت خوانده شود 📿 🙏 🕊 @syed21
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بی همگان به سر شود .... بی تو به سر نمیشود.... @syed213
😉 😴😴 از جبهه برگشته بود.حدود ساعت دوی نصف شب رسیده بود خانه. خستگی راه یک طرف،سرمای هوا هم طرف دیگر، ولی باز هم حسن دلش نیامده بود من و مادرش را از خواب بیدار کند.همان جا پشت در نشسته بود تا اذان صبح.با تعجب پرسیدم:(خب چرا در نزدی؟!!!)گفت:(به خودم اجازه ندادم شما رو از خواب بیدار کنم،صبر کردم برای اذان صبح که بیدار می شید در بزنم .) شهید حسن آقاسی زاده شعرباف یادش با منبع :کنگره سرداران و ۳۲۰۰۰ شهیداستان های خراسان. @syed213