eitaa logo
تبیین منظومۀ فکری رهبری
35.4هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
409 فایل
کانال رسمی مجموعۀ مستقل و مردمی تبیین (ارائه دهنده و مجری اولین سیر مطالعاتی آشنایی با منظومۀ فکری رهبر انقلاب) پایگاه اطلاع‌رسانی: https://www.tabyinmanzome.ir پشتیبانی فنی: @support_tabyin روابط عمومی: ۰۹۱۰۲۵۸۸۸۱۸ @ertebat_tabyin
مشاهده در ایتا
دانلود
روح عبوديت و احساس بندگى در مقابل خداوند، همان چيزى است كه انبياى الهى از اول تا آخر، تربيت و تلاششان متوجه اين نقطه بوده ‎است، كه روح عبوديت را در انسان زنده كنند. سرچشمه همه فضائل انسانى و كارهاى خيرى كه انسان ممكن است انجام بدهد ـ چه در حوزه شخصى، چه در حوزه اجتماعى و عمومى ـ همين احساس عبوديت در مقابل خداست. نقطه مقابل اين احساس عبوديت، خودبينى و خودخواهى و خودپرستى است؛ منيت است. اين منيت است كه در انسان، منشأ همه آفات اخلاقى و عوارض و نتايج عملى آن‌هاست... اگر اين خودبينى و خودخواهى در مقابل خداوند متعال باشد ـ يعنى انسان خود را در مقابل پروردگار قرار بدهد ـ نتيجه آن در انسان، طغيان است. طاغوت؛ طاغوت هم فقط پادشاهان نيستند؛ هركدام از ما انسان‏‌ها ممكن است در درون خودمان ـ خداى نكرده ـ يك طاغوت و يك بت تربيت كنيم و پرورش بدهيم. در مقابل خدا سركشى كردن و خودبينى داشتن، نتيجه‌اش عبارت از رشد طغيان در انسان است. اگر اين خودبينى در مقابل انسان‏‌هاى ديگر باشد، نتيجه‌‏اش مي‏‌شود ناديده گرفتن حقوق ديگران؛ تجاوز و دست‌درازى به حقوق اين و آن. اگر اين خودبينى در مقابل طبيعت واقع بشود، نتيجه‌اش مي‏‌شود تضييع محيط طبيعى؛ يعنى آنچه كه امروز به حق درباره مسئله محيط زيست در دنيا اهتمام هست. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
هدف تمام پيامبران، كشاندن مردم به صراط مستقيم است و صراط مستقيم هم يعنى عبوديت؛ «وَ أَنِ اعْبُدُوني‏ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ». بايد مردم را به عبوديت الهى كه همان صراط مستقيم است، سوق دهيد. البته اين عبوديت، در زمينه اخلاق، در زمينه عمل فردى و در زمينه عمل اجتماعى كاربرد دارد، كه وقتى بحث عمل اجتماعى پيش آمد، آن‏وقت بحث‏‌هاى سياسى، تحليل‏‌هاى سياسى ـ تبيين سياسى ـ هم در حوزه كار شما قرار مى‌گيرد. اشتباه كسانى كه در گذشته مسائل سياسى را از تبليغ كنار مى‌گذاشتند، در اين بود كه عبوديت را به منطقه فردى منحصر مى‌كردند. آن‌ها اين‌جا را غلط مى‌فهميدند و غلط عمل مى‌كردند. بله! هدف، كشاندن مردم به عبوديت است؛ منتها عبوديت منطقه وسيعى در زندگى انسان دارد و آن منطقه، به عمل شخصى منحصر نيست. وقتى كه عمل جامعه، عمل يك مجموعه عظيم انسانى و مردم يك كشور، عمل اقتصادى، عمل سياسى و موضع‏‌گيري‏‌هاى سياسى مشمول بحث عبوديت شد، آن وقت دعوت شما هم مى‌تواند شامل اين مسائل باشد و بايد هم باشد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
حاكميّت خدا، يعنى نجات و سعادت انسان‏‌ها. حاكميت دين خدا، يعنى پاسخگويى به نيازهاى اساسى انسان‏‌ها. هر نيازى كه انسان‌‏ها دارند ـ نيازهاى معنوى، نيازهاى مادى، فردى، اجتماعى، دنيوى، اخروى و همه و همه ـ در ظلّ حاكميت دين خدا تأمين مى‌شود. سرّ، معنا و باطن زندگى و حيات انسان، اين است: متوجه يك مبدأ و تكليف بودن. منتظر يك الهام بودن. گوش به فرمان يك مبدأ حاكم و قادر و صاحب اختيار از غيب بودن؛ اين، اصل قضيه‎ است. اگر کسی این سئوال را بکند که «به چه دلیل می‏‌گويید ولایت امر در اختیار خدا و مال خداست؟» جواب این است که این ناشی از یک فلسفه طبیعی است که در جهان‌‏بینی اسلام مشخص و معین شده‎است؛ در جهان بینی اسلام، همه چیز عالم از قدرت پروردگار ناشی می‏‌شود: «وَ لَهُ ما سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَ النَّهارِ»؛ هر آنچه در روز و شب آرمیده ‎است، از آنِ خداست. وقتی که همه پدیده‏‌های خلقت مال اوست و حکومت تکوینی بر همه چیز در اختیار اوست حکومت قانونی و تشریعی هم باید در اختیار او باشد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
هدف از همه زحماتى كه پيغمبراكرم و بزرگان دين و انبياء الهى "عليهم‌الصّلاه ‏والسّلام"، متحمّل شده‌اند، استقرار ولايت الهى بوده‎است. ...در روايتى از امام صادق "عليه‌السّلام" است كه در مقام هدف جهاد فى‌سبيل‌الله [و] مجموعه تلاش‏‌هايى كه براى دين مى‌شود فرموده‌اند: «ليخرج الناس من عبادة العبيد الى عبادة اللَّه و من ولاية العبيد الى ولاية اللَّه.» هدف اين است كه انسان‏‌ها را از ولايت بندگان و بردگان ـ با معناى وسيعى كه اين كلمه دارد ـ خارج سازند و به ولايت‌الله نائل كنند. منتها در موضوع عيد غدير، اين نكته هم وجود دارد كه در باب ولايت، دو قلمرو اساسى هست: يكى قلمرو نفس انسانى است كه انسان بتواند اراده الهى را بر نفس خودش ولايت بدهد و نفس خود را داخل ولايت الله كند. اين، آن قدم اوّل و اساسى است و تا اين نشود، قدم دوم هم تحقّق پيدا نخواهد كرد. ... جانب و مرحله دوم اين است كه محيط زندگى را در ولايت‌الله داخل كند. يعنى جامعه، با ولايت الهى حركت كند. هيچ ولايتى؛ ولايت پول، ولايت قوم و قبيله، ولايت زور، ولايت سنّت‏ها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولايت‌الله شود و در مقابل‌ ولايت‌الله عرض اندام كند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
توحيد عبارت است از حاكميت الله بر زندگى انسان‏‌ها، نه فقط اينكه انسان معتقد باشد كه يك خدايى هم هست. خب! خود كفار قريش مگر معتقد به خدا نبودند؛ البته آن‌ها شريك قائل بودند براى خدا، آن شركا را هم شفعاى خودشان مى‏‌دانستند پيش پروردگار. توحيد به آن حادّ معناى توحيد، عبارت از اين است كه در جامعه حاكميت خدا باشد، خب حاكميت خدا به چيست؟ حاكميت خدا به اين است كه اولاً؛ قوانين الهى در جامعه جارى بشود، آن چيزى كه قانون الهى است، او در جامعه اجرا بشود نه قوانين خاصّ آمريكا يا قوانين خاصّ شوروى يا قوانين غربى و قوانين بشرى، قوانين منطبق باشد با كتاب الله... هر نوع سلطه معنوى و مادى از نظر اسلام بر انسان‏‌ها ممنوع است؛ هم سلطه فكرى و هم سلطه مادى؛ مادامى كه منتهى به خدا نباشد: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ»؛ يعنى سلطه فكرى و روحى رهبان و احبار هم ربوبيت است و ممنوع است؛ سلطه مادى فرعونى هم ربوبيت است و ممنوع است. و حكومت، حق ذات مقدس پروردگار است بر انسان‏‌ها و لا غير. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
مسئله حكومت در اسلام يك شكل بسيار زيبا و با شكوهى دارد. اساساً از نظر اسلام افراد بر يكديگر حكومت نمى‏‌توانند بكنند؛ بشر آزاد است. حاكم حقيقى بر بشر خداست؛ منتهى حكومت خدا بر مردم، بايد به شكل حكومت يك انسان بر مردم كه بر طبق معيارهاى الهى باشد تجسّم پيدا كند؛ بدون آن حكومت خدا بر مردم معنا ندارد. اين انسان، پيغمبران الهى هستند كه براى حاكميّت [در] بين مردم آمدند و در غيبت پيغمبران، جانشينان، اوصياء، فقهای امت، دين‌شناسان، آگاهان، آن كسانى كه منصب ولايت را و امامت را از پيغمبر و از ائمه به ارث بردند؛ كه باز در همين روايت مى‏‌فرمايد: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ» اين معناى امامت است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
در قرآن، حكومت در اصل متعلق به خداست و هيچ شريكى را خداى متعال در حكومت خود قبول نمى‏‌كند. آيات متعددى... در قرآن اين مطلب را براى ما توضيح مى‏‌دهد... «لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريكٌ فِي الْمُلْكِ»؛ در حكومت هيچ كس شريك خدا نيست. آن كسانى كه خودشان را داراى حكومت مستقل از خدا مى‌‏دانستند و مى‏‌دانند يا حكومت بر دل‏هاى مردم را متعلق به خدا و حكومت بر صحنه زندگى را متعلق به خودشان مى‌‏دانستند، اينها «انداد الله» هستند؛ شریك الله هستند. خدا آنها را رد مى‌‏كند. «لا يُشْرِكُ في‏ حُكْمِهِ أَحَداً»؛ هيچ كس را خداى متعال در حكومت با خود شريك نمى‌‏كند. «وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ»؛ هيچ ولّى‌‏ای غير از خدا، انسان‏‌ها ندارند. «قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»؛ آيا من غير از خدا كسى را به عنوان ولى انتخاب بكنم؛ در حالى كه آفريننده آسمان و زمين خداست؟! اگر انسان زير بار حكومت كسى قرار است برود، بايد زير بار حكومت آن كسى برود كه قدرت در سراسر آفرينش در قبضه اوست. كه اين آيه، استدلالى هم در كنار مسئله دارد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
صحبت بر سر این است که قوانین زندگی انسان‏‌ها و روابط فردی و اجتماعی جامعه بشری هم باید از خدا الهام بگیرد، یعنی حاکم و فرمانروای قانونی در جامعه ‎الهی... فقط خداست. حالا این سئوال پیش می‌‏آید که «حاکم خداست» یعنی چه؟ خدای متعال که با مردم روبرو نمی‏‌شود تا امر و نهی بکند و از طرفی انسان‏‌ها هم ‎احتیاج دارند که یک انسانی بر آن‌ها حکومت بکند، یک انسانی لازم است که سر رشته کار انسان‏‌ها را به دست بگیرد. و الا اگر چنانچه در میان جامعه ‎انسانی و بشری، فقط قانون باشد و لو آن قانون از طرف خدا باشد، ولی... فرمانروایی، یا یک هیئتی نباشد که حکومت کند...‎ اگر ناظری بر اجرای قانون در جامعه بشری نباشد، انتظام جامعه بشری باز هم به هم خورده ‎است. اما این انسان چه کسی می‏‌تواند باشد؟ آن انسان یا انسان‏‌هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، این‌ها چه کسانی می‏‌توانند باشند؟ @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
آن انسان یا انسان‏‌هایی که قرار است بر بشر و جامعه بشری عملاً فرمانروایی بکنند، عملاً ولیّ جامعه باشند، عملاً ولایت جامعه را به عهده بگیرند، این‌ها چه کسانی می‏‌توانند باشند؟ پاسخ‏‌های گوناگون به ‎این سئوال داده‎اند. پاسخ واقعیت‏‌های تاریخی هم به ‎این سئوال گوناگون بوده ‎است. عده‎ای گفته‌‏اند: «الْمُلْكُ لِمَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ»؛ یعنی هر که غالب شد، یعنی حکومت جنگل، یک عده‎ای گفته‎اند هرکسی که دارای تدبیر بیشتری هست، عده‎ای گفته‎اند هرکسی که ‎از طرف مردم مورد قبول باشد، یک عده‎ای گفته‎اند که هرکس که ‎از دودمان چنین و چنان باشد، یک عده‎ای سخنان دیگری گفته‎اند و منطق‏‌ها و سلیقه‏‌های دیگری ابراز کرده‎اند. پاسخ دین و مکتب به این سئوال این است که «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» آن کسی که عملا در جامعه زمام فرمان را، امر و نهی را از سوی پروردگار عالم به دست می‏‌گیرد «رسول» اوست. لذا در جامعه وقتی که پیغمبری آمد، معنی ندارد که با بودن پیغمبر حاکم دیگری به جز پیغمبر بر مردم حکومت بکند. پیغمبر یعنی همان کسی که باید زمام قدرت را در جامعه به دست بگیرد؛ حاکم باشد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
حكومت خدا آن وقتى تحقق پيدا مى‏‌كند كه يك انسان از طرف خداى متعال عملاً و در واقعيت جامعه زمام قدرت مردم را به دست بگيرد... خداى متعال اين حكومت را تنفيذ مى‏‌كند به انسان‏‌هايى. اين انسان‏‌ها كه هستند؟ پيغمبران؛ در درجه اول، حاكم الهى پيغمبرانند.... «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ اين آيه يك نكته‏‌اى دارد، مى‏‌فرمايد آنچه را كه پيامبر به شما گفت، آن را از او بپذيريد؛ آنچه شما را از آن نهى كرد از آن اجتناب كنيد... اين سخن... خطاب به مؤمنينى است كه اصل وحى خدا و دين خدا را قبول كردند؛ وحى خدا را از پيغمبر گرفته‌‏اند؛ آيات قرآن را و احكام الهى و شرعى را پذيرفتند؛ به اينها خدا مى‏‌گويد: هر چه پيغمبر گفت قبول كنيد. پس روشن است كه هر چه پيغمبر گفت، منظور احكام شرعى نيست ـچون اين مردم احكام شرعى را از پيغمبر گرفتند به آن ايمان آوردند، به آن عمل هم كردند ـ اين يك چيز اضافه را به مردم مى‏‌گويد؛ مى‏‌گويد: اگر اين پيغمبر به شما حكمى داد، دستورى داد، اجراى كارى را خواست، دخالت جان و نفس و مال شما كرد، شما بايد آن را قبول كنيد؛ يعنى همان حكم حكومتى؛ يعنى آن دخالت اجرايى در امور مردم. خب، پس ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
ولايت الهى به پيغمبر منتقل شد. از پيغمبر هم ـ به‌اتفاق همه مسلمين ـ ولايت و حكومت به غيرِ پيغمبر منتقل‌ شده است. حالا به كى منتقل‌شده؟ اين، بين فِرَق مسلمين، محل اختلاف است. شيعه دراین‌بین، معتقد است كه ولايت پيغمبر منتقل‌ شده است به ائمه معصومين كه دوازده نفرند ... اگر آن روز امّت اسلامى، نصب پيغمبر را درست و با معناى حقيقىِ خودش درك مى‌كرد و تحويل مى‌گرفت و دنبال على‌بن‌ابى‌طالب "علیه‌السلام" راه مى‌افتاد و اين تربيت نبوى استمرار پيدا مى‌كرد و بعد از اميرالمؤمنين هم انسان‏‌هاى معصوم و بدون خطا، نسل‏‌هاى بشرى را مثل خودِ پيغمبر، پى‌درپى زير تربيت الهىِ خويش قرار مى‌دادند، بشريت بسيار زود به‎ آن نقطه‌اى مى‌رسيد كه هنوز به آن نقطه نرسیده است. علم و فكر بشرى پيشرفت مى‌كرد؛ درجات روحى انسان‏‌ها بالا مى‌رفت؛ صلح و صفا در بين انسان‏‌ها برقرار مى‌شد و ظلم و جور و ناامنى و تبعيض و بى‌عدالتى از بين مردم رخت برمى‌بست. اين‌كه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها... فرمود اگر دنبال على راه مى‌افتاديد، شما را به چنين سرمنزلى هدايت مى‌كرد و از چنين راهى مى‌برد، به همين خاطر است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
ما معتقد به «ولايت» هستيم؛ و معتقديم پيغمبر اكرم "صلی‌الله علیه‌وآله" بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم کرده است. آيا تعيين خليفه براى بيان احكام است؟ بيان احكام خليفه نمی‌خواهد. خود آن حضرت بيان احكام می‌كرد. همه ‎احكام را در كتابى می‌نوشتند و دست مردم می‌دادند تا عمل كنند. اين‌كه عقلاً لازم است خليفه تعيين كند، براى حكومت است. ما خليفه می‌خواهيم تا اجراى قوانين كند. قانون مجرى لازم دارد. در همه كشورهاى دنيا این‌طور است كه جعل قانون به‌تنهایی فايده ندارد و سعادت بشر را تأمين نمی‌كند. پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه‏‌اى به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است. ... ضرورت اجراى احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه‏‌اى كه مايه خوشبختى بشر است، سبب شده كه تعيين جانشين مرادف اتمام رسالت باشد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
در اسلام ولی امر، آن‌کسی است که فرستاده خداست، آن‌کسی است که خودِ خدا معین می‏‌کند... او پیغمبر و امام را معین می‏‌کند و برای بعد از امام نیز صفاتی را معین می‏‌کند که ‎این‌ها بعد از ائمه هدا معصومین حاکم بر جامعه ‎اسلامی ‏هستند. پس «ولی» را خدا معین می‏‌کند؛ خودش ولی است، پیغمبرش ولی است. امام‏‌ها ولی هستند، امام‏‌های خاندان پیغمبر، تعیین‌شده‌اند که دوازده نفرند و در رتبه بعد کسانی که با یک معیارها و ملاک‏‌های خاصی تطبیق بکنند و جور بیایند. آن‌ها از برای حکومت و خلافت معین‌ شده‌اند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
... اما در دوران غيبت، يعنى در همان دورانى كه ما هم معتقديم كه امام معصومى در جامعه وجود ندارد؛ آن حكومت متعلق به كى باشد بهتر است؟ عقیده ما و اعتقاد به ولایت‌فقیه اين را می‌گويد كه همان حكومتى كه متعلق به خدا بود و منتقل به پيغمبران و پيغمبر اسلام شد، در اين دوران منتقل می‌شود به يك انسانى كه طهارت و تقوا [را] در حدّ عدالت داشته باشد؛ انسان پاكيزه و باتقوایی باشد؛ گناه نكند؛ ظلم نكند؛ گرايش به دشمنان خدا پيدا نكند؛ مطيع امر خدا باشد؛ با هواى نفس خود مخالفت كند؛ بر نفس خود كنترل داشته باشد؛ اين يك شرط. علاوه بر آن، به احكام اسلامى و به قرآن كاملاً مسلط باشد؛ يعنى قدرت فقاهت داشته باشد؛ بتواند اسلام را بفهمد؛ دين را بشناسد؛ احكام الهى را از مستندات آن كشف كند؛ با قرآن مأنوس باشد؛ با سنّت اُنس داشته باشد و توانايى استنباط داشته باشد. علاوه بر آن ـ يعنى از غير فقاهت و عدالت ـ درايت و كفايت هم لازم است؛ انسانى باشد كه داراى درايت لازم باشد؛ هوشمند باشد؛ زمان را بشناسد؛ دشمنان اسلام را بشناسد؛ دنيا را بشناسد. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
علمای دين در اسلام، پيشروان اصلاح و ترقى و پيشرفت ملت‌اند. اين مسئوليت برعهده عالمان دين گذاشته‌ شده است... فقط مسئله اين نيست كه ما حكم شريعت و مسئله دينى را براى مردم بيان كنيم. كار علماء كار انبياء است. «إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَا». انبياء كارشان مسئله‌گویى فقط نبود. اگر انبياء فقط به اين اكتفا مي‏‌كردند كه حلال و حرامى را براى مردم بيان كنند، این‌که مشكلى وجود نداشت؛ كسى با این‌ها درنمی‌افتاد. در اين آيه شريفه «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»، اين چه تبليغى است كه خشيت از مردم در او مندرج است كه انسان بايد از مردم نترسد در حال اين تبليغ. اگر فقط بيان چند حكم شرعى بود كه ترس موردى نداشت كه خداى متعال تمجيد كند كه از مردم نمي‏ترسند؛ از غير خدا نمي‏ترسند. ... چه بود اين رسالتى كه ...بايد جنود الله را براى او بسيج كرد، ... انبياء براى اقامه حق، براى اقامت عدل، براى مبارزه با ظلم، براى مبارزه با فساد قيام كردند، براى شكستن طاغوت‏‌ها قيام كردند. ...مبارزه با همه آن چيزى است كه مظهر آن عبارت است از طاغوت؛ با شرك، با كفر، با الحاد، با فسق، با فتنه؛ اين وظیفه ماست. ما نمي‏‌توانيم آرام بنشينيم، دلمان را خوش كنيم كه ما چند تا مسئله گفتيم. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
مهم‏‌ترين و حساس‏‌ترين مسئله هر ملتى، همين مسئله حكومت و ولايت و مديريت و حاكميتِ والاى بر آن جامعه است، اين تعيين‌كننده‌ترين مسئله براى آن ملت است. ملت‏‌ها هركدام به نحوى، اين قضيه را حل كرده‌اند؛ ولى غالباً نارسا و ناتمام و حتّى زیان‌بخش ... بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره، كه همه جريانات و فعاليت‏‌هاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج‌ومرج به وجود مى‏‌آيد و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مى‏‌آيد. پس براى اينكه هرج‌ومرج و عنان‌گسیختگی پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود، چاره‏‌اى نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه امورى كه در كشور جريان مى‏‌يابد... @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
امام بزرگوار ما در اين مدت در عين هدايت مردم و گستردن دامنه آگاهى همگانى و كشاندن توده ميليونى به مبارزه، اندیشه حكومت اسلامى را نضج و قوام بخشيد و در مقابل دو مكتب رایج سياسى عالم؛ يعنى حكومت ديكتاتورى حزبى كمونيستى در شوروى سابق و چين... و حكومت‏‌هاى پارلمانى غربى كه سلطه سرمايه‌داران و كمپاني‏‌ها بر فكر و اخلاق و سرنوشت مردم به نام دموكراسى بود، راه اسلامى را مطرح كرد كه در آن بر دو عنصر دين و انسان به‌طور اساسى تكيه شده و ايمان دينى و ارادت مردمى بزرگ‏ترين شاخصه آن است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنه‌کاری و بى‌تقوايى خود را در عرصه حكومت‏دارى نشان داده‎ است. گناهانى كه از سوى حاكمان و زمامداران و مسلطان بر سرنوشت مردم سرزده ‎است، با گناهان بسيار بزرگ افراد معمولى و عادى قابل‌مقایسه نيست. در اين عرصه، بشر كمتر از خرد و اخلاق و حكمت بهره برده‎ است... كسانى كه خسارت اين بى‌خردى و بى‌منطقى و فساد و گناه آلودگی را پرداخته‌اند، آحاد افراد بشر ـ گاهى مردم يك جامعه و گاهى مردم جوامع متعدد ـ بودند. اين حكومت‏‌ها در آغاز به شكل استبداد فردى بودند؛ بعد با تحول جوامع بشرى، به‌صورت استبداد جمعى و سازمان‌يافته درآمدند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
بشر در طول تاريخ، بيشترين خطا و گنه‌کاری و بى‌تقوايى خود را در عرصه حكومت‏دارى نشان داده‎ است. گناها
سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شرقى و مصر و يمن برانداخته ‎است. رسول اكرم "صلی‌الله علیه‌وآله" در مكاتيب مباركش كه به امپراتور روم شرقى و شاهنشاه ‎ايران نوشته، آن‌ها را دعوت كرده كه از طرز حكومت شاهنشاهى و امپراتورى دست‌بردارند؛ از اينكه بندگان خدا را وادار به پرستش و اطاعت مطلقه خود كنند دست‌بردارند؛ و بگذارند مردم خداى يگانه و بی‌شريك را، كه سلطان حقيقى است، بپرستند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
سلطنت و ولايتعهدى همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده و بساط آن را در صدر اسلام در ايران و روم شر
يك برهه‏‌اى از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربى بود... امروز در ذهن و فكر مسئولان و به‌صورت يك گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه پيشرفت غربى كشور رد شده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم اين است كه‎... خود انديشمندان غربى... زبان به انتقاد گشوده‌اند؛ هم در زمينه‌هاى اقتصادى، هم در زمينه‌هاى اخلاقى، هم در زمينه‌هاى سياسى. همان چيزى كه به‎ آن افتخار مي‏‌كردند به‌عنوان ليبرال دموكراسى، امروز موردانتقاد است؛ پس اين هم نقشه پيشرفت نيست. امروز ما این‌ها را مي‏‌دانيم. البته نقشه پيشرفت اسلامى ـ ايرانى چيست؟ اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص شود؛ اين كار به‌طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
يك برهه‏‌اى از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربى بود... امروز در ذهن و فكر مسئولان و به‌صورت يك گفتمان
ولايت، يعنى حاكميت و سرپرستى در جامعه اسلامى، طبیعتاً چيزى جدا از ولايت و سرپرستى و حكومت در جوامع ديگر است. در اسلام، سرپرستى جامعه، متعلق به خداى متعال است. هيچ انسانى اين حق را ندارد كه اداره امور انسان‏‌هاى ديگر را به عهده بگيرد. اين حق، مخصوص خداى متعال است كه خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالك امور انسان‏‌ها، بلكه مالك امور همه ذرات عالم وجود است. خود اين احساس در جامعه اسلامى، چيز كم‌نظيرى است. هيچ قدرتى، هيچ شمشير برّايى، هيچ ثروتى، حتى هيچ قدرت علم و تدبيرى، به كسى اين حق را نمى‌دهد كه مالك و تصميم‌گيرنده درباره سرنوشت انسان‏‌هاى ديگر باشد. این‌ها ارزش هستند. حق توليت امور و زمامدارى مردم را به كسى اعطا نمى‌كند. اين حق، متعلق به خداست. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
يك برهه‏‌اى از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربى بود... امروز در ذهن و فكر مسئولان و به‌صورت يك گفتمان
خداى متعال، اين ولايت و حاكميت [خود] را از مجارى خاصى اعمال مى‌كند... آن‌وقتی ... كه حاكم اسلامى و ولى امور مسلمين، چه بر اساس تعيين شخص ... و چه بر اساس معيارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى اين اختيار به او داده مى‌شود كه امور مردم را اداره بكند، باز اين ولايت، ولايت خداست؛ اين حق، حق خداست و اين قدرت و سلطان الهى است كه بر مردم اعمال مى‌شود. آن انسان ـ هركه و هرچه باشد ـ منهاى ولايت الهى و قدرت پروردگار، هيچ‌گونه حقى نسبت به انسان‏‌ها و مردم ديگر ندارد. خود اين، يك نکته بسيار مهم و تعيين‌كننده در سرنوشت جامعه اسلامى است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
ولايت، يعنى حاكميت و سرپرستى در جامعه اسلامى، طبیعتاً چيزى جدا از ولايت و سرپرستى و حكومت در جوامع د
اقامه دين، وظيفه ‎است. حاكميت دين، هدف مهم همه اديان است؛ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». قيام به قسط، قيام به عدل و حاكميت الهى، هدف بزرگ اديان است. اصلاً ائمه ما "عليهم‌الصّلاه‏‌والسّلام" تمام زجر و مصيبتشان به خاطر اين بود كه دنبال حاكميت الهى بودند؛ و الا اگر امام صادق و امام باقر "صلوات‌الله عليهما" یک‌گوشه مى‌نشستند و چند نفر دور خودشان جمع مى‌كردند و فقط يك مسئله شرعى مى‌گفتند، كسى به آن‌ها كارى نداشت. خود امام صادق در يك حديث مى‌فرمايد: «هَذَا أَبُو حَنِيفَةَ لَهُ أَصْحَابٌ وَ هَذَا الْحَسَنُ الْبَصْرِيُّ لَهُ أَصْحَاب‏»؛ ابوحنيفه اصحاب دارد، حسن بصرى اصحاب دارد. پس، چرا به آنها كارى ندارند؟ چون مى‌دانند كه آن حضرت داعیه امامت دارد؛ اما آن‌ها داعیه امامت نداشتند. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
اقامه دين، وظيفه ‎است. حاكميت دين، هدف مهم همه اديان است؛ «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». قيام به
مسئله، مسئله داعیه خلافت و امامت بود. درراه اين داعيه، ائمه ما كشته شدند، يا به زندان رفتند. امامت يعنى چه؟ آيا يعنى همین‌که مسئله بگويى و دنيا را ديگرى اداره كند؟ آيا معناى امامت در نظر شيعه و در نظر مسلمين، اين است؟ هيچ مسلمانى اين را قائل نيست؛ چه طور من و شماى شيعه مى‌توانيم به اين معنا قائل باشيم؟ امام صادق دنبال امامت بود ـ يعنى رياست دين و دنيا ـ منتها شرايط جور نمى‌آمد؛ اما ادعا كه بود؛ براى خاطر همين ادعا هم آن بزرگواران را كشتند. پس اين معناى حاكميت دين است كه پيامبران برايش مجاهدت كردند و ائمه برايش كشته شدند. حالا حاكميت دين، در بلد و در وطن خود ما ـ نه آن سر دنيا ـ به وجود آمده است؛ آيا مى‌شود يك نفر بگويد من دین‌دارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز اين دين نداند؟ مگر چنين چيزى مى‌شود؟ @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری
تبیین منظومۀ فکری رهبری
مسئله، مسئله داعیه خلافت و امامت بود. درراه اين داعيه، ائمه ما كشته شدند، يا به زندان رفتند. امامت ي
اگر ما اين اشتباه را مى‌‏كرديم و بكنيم كه در مسئله حكومت و مديريت جامعه، ملاك و معيار اسلامى را فراموش بكنيم و به سمت همان فرم‏‌هاى رايج دنيايى برويم، معناى جامعه اسلامى ما از بين خواهد رفت. اين نقطه، تعيين ‏كننده است. شايد اين حديث را ماها بارها گفته‌‏ايم و شنيده‌‏ايم و نقل كرده‏‌ايم كه « لَأُعَذِّبَنَّ كُلَّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ كُلِّ رَعِيَّةٍ فِي اَلْإِسْلاَمِ دَانَتْ بِوَلاَيَةِ كُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اَللَّهِ وَ إِنْ كَانَتِ اَلرَّعِيَّةُ فِي أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَةً»؛ حاصل، اينكه اگر دستگاه مديريت جامعه، صالح و سالم باشد، خطاهاى متن جامعه، قابل اغماض است و در مسير جامعه، مشكلى به‌‏وجود نخواهد آورد. اما اگر مديريت و رأس جامعه، از صلاح و سلامت و عدل و تقوا و ورع و استقامت دور باشد، ولو در ميان مردم صلاح هم وجود داشته باشد، آن صلاح بدنه مردم، نمى‌‏تواند اين جامعه را به سرمنزل مطلوب هدايت كند. يعنى تأثير رأس قله و هرم و مجموعه مديريت و دستگاه اداره كننده در يك جامعه، اين‏قدر فوق‌‏العاده است. @t_manzome_f_r مجموعه‌ی تبیین منظومه فکری رهبری