تاملات
🔰گفتوگوی ویژه #عصراندیشه با دکتر دینانی در شماره ۲۰ 📌ما به نفع عقاید خود از فلسفه سوء استفاده میک
...🔹چه کسی میتواند برای فلسفه تعیین وظیفه کند؟ هیچکس نمیتواند. فلسفهای که موظف باشد به هیچ دردی نمیخورد. هیچکس قادر نیست به فلسفه دستور دهد. اگر وظیفه را اجبار تلقی کنیم، فلسفه وظیفهای ندارد. خاک بر سر فلسفهای که مجبور باشد. کار فلسفه فقط فهمیدن است.
🔸فلسفه با کفر و ایمان بیگانه است. فلسفه فقط میفلسفد. فرقی نمیکند به کفر برسد یا به ایمان. اما شما میخواهید از ابتدا آن را مسلمان کنید.
آیا میتوان فلسفه را مسلمان کرد؟ فلسفه در طول تاریخ درازش گاهی مسلمان و گاهی کافر شده است اما هنوز مشخصی نیست چه است.
🔹فلسفه مطلق نیست بلکه #فلسفه_مضاف است. مثل فلسفه اقتصاد که فقط در چارچوب اقتصاد سخن میگوید. اینجا میگوییم غرب فلسفه را به عرصه اقتصاد کشانده و آن را نوکر خود کرده و از وجودش بهرهها برده ولی پدر فلسفه را درآورده است. اما فلسفه آزاد میگوید اصلاً غرب کیست؟! قرنها درطول قرون وسطی کلیسا فلسفه را به خدمت ایدئولوژی خود درآورده بود و حالا نوبت علم است تا همین کار را با فلسفه بکند که هر دوی اینها اشتباه است.
🔸آیا #فیلسوف در خصوص آشنا کردن مردم با حقیقت وظیفهای دارد؟
خیر. فیلسوف فقط میگوید و حرفش را میزند و وظیفه هدایت مردم را ندارد. دین وظیفه دارد همه را دینی کند اما فیلسوف قرار نیست همه را فیلسوف کند. فیلسوف پیامبر نیست. هرکس حرفش را فهمید، فهمید؛ در غیر این صورت فیلسوف زحمتی به خود نمیدهد. فلسفه فقط راه است و راه را مینمایاند.
#عصراندیشه
⚜ @lotfi74
🔰 فقه مضاف، صحیح نیست!
✍️ حجتالاسلام اعرافی
🔸بنده با تعبیر «#فقه_مضاف» موافق نیستم زیرا عنوان دقیق نیست. این عنوان فقه مضاف از عنوان فلسفه مضاف وام گرفته شده است. این عنوان «مضاف» در فقه رهزن است، گویا و رسا نیست زیرا کلمه مضاف مشترک لفظی است بین دو معنی:
1ـ مضاف به این معنا که در باب اضافه بیان شده است یعنی چیزی از شئون چیز دیگر باشد و اضافه به آن بشود مانند «غلام زید». این معنای اضافه نشانگر وابستگی است. عنصر اول وابستگی دارد به عنصر دوم. این معنی در ادبیات به کار رفته است که به معنای لغوی نزدیک است.
2ـ معنای دوم مضاف که بیشتر در فلسفه به کار رفته است، مضاف در مقابل مطلق است. نظیر فلسفه مضاف در فقه نیز فقه مضاف و مقید داشته باشیم. اصطلاح آب مضاف و آب مطلق داریم.
🔹گاهی مضاف در مقابل وصف علمی قرار میگیرد یعنی علم محدود در مقابل علم کلی. این در جایی است که در واقع علم به یک قلمرو خاصی بپردازد و موضوع آن چیز مقیدی باشد. موضوع علم مطلق مانند فلسفه که کلی است، در مقابل آن علم مضاف است که موضوعش مقید است مانند فلسفههای مضاف. موضوع فلسفه کلی، موجود بما هو موجود است و فلسفه مضاف خاص است همانند فلسفه جامعه، سیاست، اقتصاد و آموزش و پرورش، فلسفه اخلاق و ... این یکی به موجود خاص و مقید پرداخته است.
🔸معنای دوم مضاف، مضاف قید علم قرار میگیرد و محدودهی علم را مشخص میکند. برخی معتقدند که «فقه مضاف» داریم؛ این اضافه اشراقی است و از فلسفه مضاف الهام گرفته شده است. پس واژه مضاف از فلسفه گرفته شده است و گاهی در فقه نیز به کار میرود.
💢به نظر ما در فقه این اصطلاح وجه ندارد زیرا فقه کلی نداریم تا در مقابلش فقه محدود داشته باشیم، تمام فقه مربوط به افعال مکلفین است. موضوع فقه در همهجا و همیشه خاص است. مراد طرح کنندگان این تعبیر از «فقه مضاف»، #فقه_نو است، موضوعاتی مانند پزشکی، بانک، بیمه و ... این موضوعات همانند اجاره، صلات و ... معین و محدود است.
گرچه تعبیر مضاف در فلسفه، نوعی جدید بودن را میرساند اما موضوع #فلسفه_مضاف ، موجود خاص است در مقابل موجود بما هو موجود قرار دارد. اما در فقه دو نوع موضوع (کلی و جزیی) نداریم. برش جدید است، برشهای جدید در مقابل برشهای قدیم است.
📚 درس خارج فقه تربیتی، 27 مهر 1395
⚜️ @Taammolat74