eitaa logo
🌴 طبس ما 🌴
1.3هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
5هزار ویدیو
96 فایل
🔰 انعکاس مهمترین اخبار، اطلاعیه های و تبیین دستاوردهای ادارات،سازمان ها و نهادهای شهرستان طبس در کانال"طبس ما" ( #طبس #دیهوک ) 📱 آدرس این کانال در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/tabasma 📲 ارتباط با ما @tabasma1 @kazem_abbasi_reporter
مشاهده در ایتا
دانلود
21.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 خدمتگزاران هیئت حسینی در آشپزخانه و چایخانه در حال تدارک ناهار و پذیرایی از ۲۰۰۰ عزادار حسینی در ظهر به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌❇️«بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ»‌❇️ ‌ 📌دعای فرج در روز 💎امام محمد باقر (علیه السلام) فرمودند: روز عاشورا این‌طور به هم تسلیت بگویید. 🏴«خداوند اجر ما را در مصیبت امام حسین علیه السلام زیاد گرداند و ما و شما را از خونخواهان او در رکاب حضرت مهدی علیه السلام قرار دهد.»🏴 #⃣ 👈👇 ❤️ ❤️ 🇮🇷 به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
زمین به داغ نشسته،زمان از آن بدتر و حالِ بادیه بد،حالِ آسمان بدتر عطش رسیده به بی حالی و به تاریِ دید تَرَک ترک شده لب ها،زبان از آن بدتر هراس و دلهره ی هاجرانِ درمانده که مشک،خشک لب و کودکان از آن بدتر هر آنچه نیزه و شمشیرها به سر دارند چه نقشه ها که کشیده کمان از آن بدتر تمام روز خبرهای بد به خیمه رسید خدا کند نرسد ناگهان از آن بدتر دو مرد مانده فقط...کم مباد سایه ی شان که نیست دلهره ای بی گمان از آن بدتر مباد جلوه کند چکمه ای بر آن سینه که رو کند هنری خیزران از آن بدتر.. اگر چه تا کفِ گودال یک قدم مانده ست هنوز معجزه ی اصلیِ حرم مانده ست... طلوع کرد کسی از افق به هیأتِ ماه کسی نهایتِ خوبی..کسی نهایتِ ماه! سلام، حضرتِ محبوبِ بی منازعِ دشت! سلام،حضرتِ پاکی!سلام،حضرتِ ماه! "خدا چه حوصله ای داشت روز خلقت تو"۱ تو را کشیده دقیقاً شبیهِ صورتِ ماه! گمان کنم فقط آن روز "والقمر"خوانده نشسته هی به دلش،لذت تلاوت ماه! هنوز مانده ز هم بشکند کمرکشِ کوه کنار کم شدن تو،کنار کثرتِ ماه! نمی رسد قدِ موجی به آستانه ی مشک حساب کرده یقیناً به روی غیرت ماه! به هیچ برکه نیفتاد در گذارِ زمان -به غیرِ علقمه-تصویری از خجالت ماه! "بنفسی انت"بیا مشک آب را دریاب رها کن آن سر میدان،رباب را دریاب! صدای هلهله پیچید...مشک خالی شد و تیر،نقطه ی آغاز خشکسالی شد درست خورد به رؤیای کودکان و کسی شبیه حرمله، فریاد زد که:"عالی شد"! به روی دوش عمو آب واقعیت داشت و ناگهان وسط نخل ها،خیالی شد صدای ریزش آب آمد و چگونه "لهوف" به روضه شرح نماید حرم چه حالی شد! عمو جواب "چرا"های سخت بود اما شبیه یک "چه کنم"حسرتی سوالی شد خبر که تلخ بود ذره ذره می گویند بگو رسیدن عباس،احتمالی شد! و ماه منزل آخر چگونه بود مگر که آفتاب کنار قدش هلالی شد؟ و کم کمک همه ی خیمه باخبر می شد صدای گریه ی کودک ضعیف تر می شد.. گرفته در بغلش تنگ،بی گناهی را و خیمه خیمه دویده ست بی پناهی را بگو به آب که بی فایده ست آمدنش که تشنگی به تلظی رسانده ماهی را ز چشم های قشنگش سفیدی اش مانده که پلک هاش فرو می کشد سیاهی را رسولِ کوچکِ خیمه!مجاب نتوان کرد به اشک،این همه ابنِ زیادخواهی را خدا کند نروی در مسیر صیادی که تاکنون نزده تیرِ اشتباهی را برای جنگ نرفتی که منتظر باشد حرم،شنیدن تکبیر گاهگاهی را سه راهِ تیر،به مقصد رسیده حالا مرد کدام سو رود این اولین دوراهی را؟ قلم کشیده به انجیل ها و قرآن ها تبر به دست ز ره می رسند عصیان ها "بلند مرتبه شاهی به صدر زین"..تشنه که کس مباد به آفاق،این چنین تشنه! نفس بریده..گلو خشک..لب ترک خورده صدا تراکم بغض و عطش؛طنین، تشنه! نگاه،مات و تصاویر تار و..ابروها گره گره به هم افتاده،چین به چین تشنه.. بگو به هُرم کدامین لب و دهان خورده؟ که مانده بر لبِ انگشتری،نگین تشنه! دهان گشود سراپا به آبداریِ تیغ گرفت خون لبش را به آستین،تشنه و خاک عقیم ترین بود،گر چه اسماعیل کشید پای پر از زخم بر زمین تشنه رسید کار به پایان و اسب بر می گشت فتاده بود به گودال،آخرین تشنه... دمی که سایه ی یک تیغ،بر گلو افتاد هر آنچه کوه،ز بالای تل فرو افتاد.. غروب بود و شهیدانِ خفته در خیمه و تکیه های عزا بود سر به سر خیمه نفس که تنگ شد از"جالسٌ علی صدره" نگاهِ غیرتِ خود را کشید بر خیمه خدا کند که نیفتد عمود خیمه ی شاه دمی که نیست به جا چادری،مگر خیمه صدای شیهه ی یک گلّه اسب آمد و بعد تمام دشت به هم ریخت..بیشتر خیمه چه طنزنامه ی تلخی ست پیش تبداران که در مقابل آتش شود سپر،خیمه و خیمه را خبری سوخت پیشتر ز غروب که "پاره های علی را بیا ببر خیمه" به ذوالجناح ترین زخم خورده ی این دشت بگو به حرمت زن ها میا دگر خیمه.. و ذوالجناح ترین زخم خورده، بر می گشت غروب "فرشچیان" بود تکه تکه ی دشت... دوید دخترکی سمت کورسوی غروب که ماه قافله افتاد روبروی غروب گذار شعله گمانم به گیسوان افتاد که در مشام افق فرق کرد بوی غروب عمود آمد و دیگر شبیه هم نشدند عموی صبحدم خیمه با عموی غروب زمان تکاملِ تلخیِّ تا همیشه ی بغض که جرعه جرعه فرو ریخت در گلوی غروب فرات اشک زمین بود و موج بر می داشت و می چکید غریبانه در سبوی غروب چه کودکانِ هیاهوی کوچه های شلوغ که گم شدند سبک پشتِ های و هویِ غروب و گونه های افق زرد شد..به سرخی زد که رفت زیر سمِ اسب،آبروی غروب! حرم نشسته بر آتش،حرم پریشان بود و شام های پس از آن،همه غریبان بود... ۱- مصرعی از عمران صلاحی به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
38.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمام مرثیه ها ختم شد به این روضه بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد شعرخوانی در سیمای فارس به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
2.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 آيين در ده محمد ➖تزیین و سیاه پوش کردن نخل هیئت حسینی توسط پیرغلامان و خدمتگزارن اباعبدالله الحسین (ع) جهت نخل گردانی ➖ در ده محمد بعد از ظهر با حضور هیئات مذهبی منطقه ده محمد ( ، ، ) صورت خواهد پذیرفت. به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
19.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 عاشورای نیگنان 🖤 دل‌هایی سوزان، چشمانی گریان، و نوای "یا حسین" که از دل کوچه‌های خاکی روستا بلند می‌شود... امروز نیگنان، لبریز از عشق و حماسه است. غبار دلتنگی بر چهره‌ها نشسته اما امید، در نگاه عزاداران می‌درخشد. 🎥 کاظم عباسی اول به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به حضرت زهیر ابن قین چه بلند است بلند است "زهیر"اقبالت این حسین است ،حسین آمده استقبالت شب شعر عاشورا........شیراز به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
تنها کسی بود که به جای رجز،عاشقانه ای خطاب به امام خواند و راهی میدان شد.. مؤذن کاروان بود از مکه تا کربلا... به جز اذان صبح عاشورا که از گلوی خدایی "علی اکبر" تراویده بود،قافله ی حسین با ندای الله اکبر "حَجّاج"، نماز را قامت بسته بود.. شهادت او را بعد از نماز ظهر عاشورا دانسته اند... سلام بر حجاج بن مَسروق جُعفی ای ریخته در نای تو تقدیرِ سحرگاه! یک دشت گل آویخته بر حنجره ات، ماه.. در کام تو جاریست نفس های گل سرخ آنگاه که سالک شده در سیرِ الی الله! با شوق اذان های تو تا منزل دیگر سر می رود این فاصله در حوصله ی راه! "لا حولَ و لا قوةَ الّا بِ"نگاهی کآمیخته با جان تو این مستی دلخواه! آن عشق که بر شانه کشیدی همه ی عمر برگوی رجزوار؛ فقط ساده و کوتاه! این سو تویی و مردترین های شبیهت آن سوی، فقط سایه؛ فقط لشکر "اشباه"! باید بکشی جور دلی را که دگر نیست باید بروی در دل این مسلخِ دلخواه! چندی ست سرِ نیزه نشان رفته گلویی ای وای اذان گوی حرم! حنجره ات...آه... به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
هنوز نشان افتخار علی علیه السلام بر سینه ی قبیله ات می درخشد که:" اگر بنی شاکر هزار نفر بودند،خدای بزرگ به درستی و حقیقت عبادت می شد". پیر پرهیزگار قبیله ی "بنی شاکر" که نماز ظهر را سپر امام بوده ای بی زره؛ و اینک با زخمی بر پیشانی، که یادگار تیرباران صبح است، اذن میدان می طلبی و شرم نگاهت واژه می شود که:" یا اباعبدالله! نزد من آفریننده ای محبوب تر از تو نیست. اگر میتوانستم با چیزی بهتر از جان از شما دفاع کنم دریغ نمی ورزیدم".. مبارز می طلبی و "عمر سعد" می داند کسی حریف تو نیست؛زره و کلاهخود برمیداری و باز از تو می رمند؛ طوفان وار، خیز برمی داری و بر زمین می افکنی...شگفتی شجاعتت بر چشم ها می نشیند؛ "عمر" فریاد میزند:" سنگبارانش کنید!" ساعتی بعد، تیغ های طمعکار، بدن زخم آجینت را محاصره می کنند و بین مدعیان کشتنت مشاجره آغاز می شود.."عمر"، همدستیِ همگان را قاتل تو میداند تا افتخارِ بر زمین افتادنت، نصیب همه ی سپاهش شود...سرت بر تَرک بند اسب یکی از سپاهیان می نشیند و میدان را مرور می کند... سلام بر عابس بن ابی شبیب شاکری خیز بردار در این معرکه، طوفان تر از این! دَم بده با نفس باد، رجز خوان تر از این! ای تجلّای حقیقت به شبِ هر چه دروغ! جلوه کن باز نمایانتر و عریان تر از این! سنگها غیرت عشقند،اگر بی رحمند! بگذر از کوچه ی معشوق، شتابان تر از این!۱ زخم در زخم، تنت آینه ی باران باد! تا که این دشت شود آینه باران تر از این! "جان چه باشد که فدای قدم دوست کنی"؟۲ تیرها گو که ببارند فراوان تر از این! غنچه ی زخمِ سحرگاه به پیشانی تو می شود ظهر در این بادیه، خندان تر از این! دست در دست، سرت رفته و برمی گردد! کس ندیده ست سری بی سر و سامان تر از این! در پریشانی مویت، خبری پیچیده ست! عاقبت می شود این دشت، پریشان تر از این! ۱- ای که از کوچه ی معشوقه ی ما می گذری..حافظ ۲- با اندکی اختلاف در شعر شاعرانی چون نسیمی،سعدی و...و اشاره به صحبت جناب عابس به امام... به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
34.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در حرم حضرت احمدابن موسی شاه چراغ علیه السلام به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
به نجوا بود یا فریاد که می خواند:" قُل انّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی للّهِ ربِّ العالَمین"... چقدر در هر منزلی قصه ی "یحیا"ی نبی را شنیده بود از زبان "حسین" و قصه ی طشت و سر را... و شاید چشم هایی به سمت او چرخیده بودند هر بار، که همنام "یحیی" بود... کوفی بود و احتمالا در منزل "شُقوق" به امام پیوسته بود.پنجاه ساله ای که رجزخوان می جنگید در باران سنگ ها و تیرهای مسموم... اندکی بعد "یحیی"، همپایه ی نامش تا همیشه زنده بود... سلام بر یحیی بن سلیم مازنی ای تداعی شده با نام تو طشتی و سری! وقت آن است سر خویش به مسلخ ببری! به سیاهی بزن ای جاریِ پیوسته به نور ایستاده به تماشای تو قرص قمری! به بلندای تو هرگز نتوانند رسید خیلِ معروف به کج فهمی و کوته نظری! در تب حادثه رگ های زمین خشکیده ست بکن ای زخمِ روان از دل صحرا گذری! پیش پایت همه ی آینه داران رفتند تا نباشند و نبینند شکستِ کمری!۱ همه جا قصه ی همنام تو پیچیده به دشت قصه گو خواسته اینگونه بگوید خبری! "زندگی" نام قشنگی ست؛ برازنده ی توست! زنده بودی و از این پس به خدا زنده تری! بادها راه بلدهای مسیر عشقند! مقصدی نیست در این راه به جز دربدری... ۱- الآن اِنکسَر ظَهری وَ قَلَّت حیلَتی.... به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴
سلام بر "فاطمه"،دختر "حسین"... شبیه به "فاطمه"، آنگونه که پدر را هم به اعتراف می کشانی، که پسرعمو به خواستگاری آمده تا پدر تو را به تقدیر او گره زند.. چه رسم قشنگی ست که "فاطمه" های خانه ی "حسین" و "حسن"، عروس نورچشمی عمو می شوند... به کربلا آمده ای که وصیت پدر را بگیری در آستانه ی عصر و به برادرت "سجاد" برسانی در آستانه ی غروب... و مقدر است که زخم، همسرت "حسن" را در شمار شهیدان به قلم بیاورد تا صبح یازدهم که در میانه ی هوش و بیهوشی زنده اش بیابند و وساطت "اسما خارجه" او را به تو برگرداند تا دامنت پر شود از عطر نوه های "حسین" و "حسن"... تا ناگهانِ زهر عبدالملک و عزاداری یک ساله ات بر بقیع... و اینک ایستاده ای در آستانه ی کوچه های کوفه، به خطبه خوانی...آنگونه که "زینب".... نشسته اند دو تا خانه در برابرِ هم دو خانه؛ نیمه ی هم،مثل هم،برادر هم! به روی هم زده خشتی بهار و خشتی صبح حصارها همه آیینه ی مکررِ هم دو خانه اند پر از شاخه های نوبر یاس دو خانه اند پر از سایه ی معطر هم دو خانه، " فاطمه" از هم به عشق می گیرند دو خانه اند؛ محل نزول "کوثرِ" هم! چه صاحبان نجیبی! ز نامشان پیداست که شرح حُسنِ همند و که نام دیگر هم! ۱ بهشتِ روشنِ آغوشِ این دو سوره ی "فجر" درست، "فَادخُلیِ" شوق خیزِ آخرِ هم! ۲ به نام صاحبِ خانه! به نام "فاطمه" ها! به نام "عصر"! به نام قیام "فاطمه" ها! به شاعرانه ترین شور آسمانیِ شان! حساب کرده زمان، روی خطبه خوانیِ شان که دشت، گر چه به تقدیر خویش، تن داده عنان واقعه را دست چند "زن" داده! به ردّ پای سوارانِ سرخ بی برگشت که پشتگرمیِ کوهند و قرصیِ دلِ دشت! به رستخیز زنانه! به لحظه های کبود! که "فاطمه " ست به تکثیر، بین آتش و دود... به نامِ زخمیِ جا مانده از بلندیِ نی!۳ سلام "فاطمه" ی زخم های پی در پی! هر آنچه حُسن، هر آنچه "حَسن" به تقدیرت چنان نشسته که سخت است درک و تفسیرت..۴ شب است و نیزه نشسته -شکوفه دارترین- کجاست نیمِ تَرک خورده ات؟ انارترین! میان همهمه ی نیزه و تبر، بانو! بیا ادامه ی این دشت را ببر بانو! ۵ هنوز مانده به زَهری که می رسد ناگاه هنوز مانده به یک سال، روضه ی جانکاه...۶ بیا به غربت این نخل های دار شده که شهر، لال..که دارالاماره، هار شده! آهای حضرت طوفان! ز موج خیزِ عِتاب بریز جرعه ی "تَبّاً لَکُم" بر این مرداب!۷ بگو دوباره به بن بست های گیجِ محال که با کدام قدم آمدید تا گودال؟۸ بگو به مرگ...به این مردگانِ سردرگم کدام نفْس کشانیدتان به عصر دهُم؟۹ اگر چه صاعقه ای، شعله خیز می آیی ولی به چشم تماشا کنیز می آیی! رسیده اید به یک شامْ چشمِ نامحرم رسیده روضه به "اُؤتِمتُ ثمَّ اُستَخدَم؟" ۱۰ ۱- امام حسن و امام حسین علیهم السلام ۲- فادخلی جنّتی.... ۳- همسر ایشان جناب حسن مثنی که زخمی شده و سپس بهبود یافتند و همراه اسرا به مدینه برگشتند. ۴-امام حسن علیه السلام عمو و پدر شوهر...جناب حسن مثنی، همسر، جناب حسن مثلث، فرزند ایشان هستند... ۵- اشاره به همسر ایشان،جناب حسن مثنی علیه السلام ۶- مسموم شدن و شهادت جناب حسن مثنی به دست عبدالملک مروان و عزاداری یکساله ی حضرت فاطمه در بقیع بر سر مزار همسرشان.. ۷- فَتَبّاً لکم یا اهل الکوفه...ای اهل کوفه، هلاکت بر شما باد...قسمتی از خطبه حضرت فاطمه بنت الحسین... ۸- بِأیّةَ رِجلٍ مشیتُم الینا...."با کدام پا به سمت ما آمدید"؟......قسمتی از خطبه ی حضرت.. ۹- اَم بِأیَّةَ نَفسٍ نَزَعَت الی قِتالنا... قسمتی از خطبه ی حضرت ۱۰- جمله ی حضرت، زمانی که مرد شامی از یزید او را برای کنیزی تقاضا کرد..."عمه جان! یتیم شدم،اکنون کنیز شوم؟" به کانال بپیوندید👇👇 🔺 @tabasma 🌴 🌴