بهش میگفتن مجید بربری، از بس برای قهوه خونه محل نون بربری میخرید و پاتوقش قهوه خونه ها بود. اهل نماز و روزه نبود. تا اینکه یک شب در روضه ی حضرت زینب دلش شکست و قول داد تا آخرین نفس از حرم اهل بیت دفاع کنه.
رفت سوریه... شد مدافع حرم...
چهار ماهه شد نورانی و خالص، از اون دل هایی که رفته ولی پشیمون برگشته...
شب آخر داشت جورابهای همرزمانش رو میشست، همرزمش به مجید گفت: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستته. مجید گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا پاک.
و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد، برای همیشه رفت...
یک تیر به بازوی سمت چپش خورد، دستش مجروح شد. با همون حال سه تا از تکفیریها را کشت ، سه یا چهار تیر به سینه و پهلویش خورد و بعد شهید شد. محل شهادتش جنوب #حلب، خان طومان، باغ زیتون.
پیکر مطهرش بعداز چهارسال چشم انتظاری ایام ولادت علی اکبرحسین سال ۹۸ به وطن بازگشت، تا دست دل های زیادی را بگیرد که برگردند و بمانند و هوس هیچ جایی بجز خیمه ی یار را نکنند.
#شهیدمجیدقربانخانی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
- آقایامامرضا ؛
انگار که عادت شماست
بازکردنآغوشبرایِقلبهایِبیپناه
کهبهشماپناهآوردن💛 . . !'
‹#شـٰاه_خرآسان›
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
معرفی کتاب
بخشی از کتاب «شکارچی» خاطرات و زندگینامه شهید رشیدپور اینطور میخوانیم:
«خدایا، اگر از من راضی نشدهای مرگ مرا نرسان
ببخش که بنده گنهکارت غیر از رحمتت امیدی ندارد و تو خود میدانی که هرگز از رحمتت نومید نشدهام و نخواهم شد و به همه گفتهام: «چهقدر خدای مهربانی دارم.»
میدانی که چهقدر همسرم،پسرم و دخترم را دوست دارم
اما تو متکفل امور آنهایی و من میدانم که من وسیلهای بیش نبودم
عزیزانم را به تو میسپارم
اکنون از هر وقت دیگری خوشحالترم
آن کس که تو را شناخت
جان را چه کند؟»
و میخوانیم: به مراحل سخت کار رسیده بودیم
دیگر پهپادهای شناسایی جواب نمیدادند و فکر و جسممان به شدت در تکاپو بود
فرماندهان و گردانهای عملکننده را روی زمین و نقشه توجیه کرده بودیم
کارمان که تمام شد، خسته و داغان، به طرف حرم به راه افتادیم
دوباره دیرمان شده بود
وقتی به حرم رسیدیم، دیدیم چه شبی است!
شب تولد بیبی
به نگهبانها ناامیدانه گفتیم تا اجازه دهند داخل شویم؛ ولی جوابشان منفی بود و دلایل کافی هم داشتند؛ تولد و انفجار و بمبهای اخیر
گفتم:بیبی،من سرباز کوچک تو هستم
دو شب هم هست که به عشق زیارتت اینهمه راه رو میآیم
امشب کاری بکن تا به زیارتت بیاییم.»
۲ رزمنده مدافع ایرانی هم همراهم بودند و بهاتفاق هم رفته بودیم
جلوِ حرم در حال نجوا بودم
میگفتم: «اگه بیبی نپذیرتمون معلومه کار و نیت ما مشکلی داره»
#شهید_مصطفی_رشید_پور
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_کتاب
#شکارچی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
13.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ الله اکبر از زیارت عاشورا
👌 آثار عجیب زیارت عاشورا
👤 حجه الاسلام موسوی مطلق
ߊَܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐَܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊܠܦَــــܝَܥܼܢ
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
امیدوارم که با شهادتِ ما راه "کربلا" باز شود، آنانکه میخواهند به زیارت حسینبنعلی(ع) بروند، فقط به یاد ما شهیدان باشند...
#شهید_محمداسماعیل_یوسفیان
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
نمیدونم مجید با نفسش چی کار کرده بود
که اون همه ثروت پدرش
نتونست پابندش کنه...
یک روز بعد از صبحگاه دیدمش؛
احساس کردم به اون بیشتر از همه
سخت میگذره
ازش پرسیدم: «مجید! اینجا
خوبه یا ویلاتون تو
خیابان پاسداران؟😉
سرشو پایین انداخت و گفت:
«اینجا خیلی خوش میگذره...»
✨در وصیت نامهاش نوشته بود:
«خدایا! تو شـاهد باش که همهی
مظاهر دنیا را به سویی افکندم و
به سمت تو آمدم.»
🌺#شهید_مجید_صنعتی، یکی از شهدایی بود که در خانواده ای بسیار مرفه بزرگ شد اما زندگی در جبهه را به این رفاه دنیایی ترجیح داد...
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
تا پیش از سفرش به کربلا پسر خیلی شری بودهمیشه چاقو در جیبش بود خالکوبی هم داشت خیلی قلدر بود
و همه کوچک تر ها باید حرفش را گوش میدادند .
مجید کسی بود که زیر بار حرف زور نمی رفت بچه ای نبود که بترسدخیلی شجاع بود اگر می شنید کسی دعوا کرده
هر دو طرف را زور می کرد آشتی کنند و گرنه با خود مجید طرف بودند
وقتی از سفر کربلا برگشت مادرم از او پرسید
چه چیزی از امام حسین علیه السلام خواستی؟
مجید گفت: یک نگاه به گنبد حضرت ابوالفضل
و یک نگاه به گنبدامام حسین کردم وگفتم آدمم کنید💔
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
چشماش مجروح شد و منتقلش کردن تهران.
محسن بعد از معاینه دکتر پرسید:
آقای دکتر مجرای اشک چشمم سالمه؟!
میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟!
دکتر پرسید:
برای چی این سوال رو می پرسی پسر جون؟! محسن گفت:
چشمی که برای #امام_حسین گریه نکنه به درد من نمی خوره...
#شهید_محسن_درودی
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●