eitaa logo
شهدا
390 دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
7هزار ویدیو
34 فایل
آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال خانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند «برای شادی روح شهدا صلوات» تاسیس: 1401/22 پایان:شهادت به حمایتتون نیاز داریم🌿 بمونین برامون🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت زندگی کسی که به گمراهی رفته بود اما با خوبان همراه شد و در نهایت عاقبت بخیر شد 🌷🕊 یاد شهدا با صلوات   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔰اواخر پاییــز سال ۶۵ بود. برای عملیات کربلای ۴ اماده می شدیم. سـراغ محمدعلے را گرفتــم. گفتنــد :گردان اسلامے نسب است. رفتـم آنجــا, به تـپہ اے اشــاره ڪردند. گفـتند: هـر روز تـنها مےرود آنـجا. رفــتم سراغش... دیگر آن شلوغے و شیطنـت همیشگے را نداشــت. آرام شــده بود. تنها لبخـند زیبا و ملیحے بر صــورت داشــت😊. چهــره اے با وقــار داشــت... انگار نه انگار که یڪ نوجوان ۱۶ ساله است! گفت:خـواب جعفر(دوسـت شهیدش) را دیـدم, مے خواسـت مـن را با خــود ببــرد. مطمینــم عملیات بعد, جعفر من را مےبرد. چیزے برای خـوردن به او تعـارف ڪردم.... نگرفت...گفــت روزه ام! گفتم روزه, اینجــا؟ با همان لبخند زیـبا گفت:شش روز, روزه نـذر کردم ڪه در این عمــلیات شهــید شــوم! چند روز بعــد در ڪربلاے۴ به جعــفر دســت داد! طلبه محمد علے سبحانے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آقا مهدی می‌گفت: "خدا موقعی آدم را از دنیا می‌بَرد که عاشقش شده باشد..! شاید خداوند موقعی عاشق ما بشود که وظیفه‌مان را انجام دهیم. آن لحظه‌ای که خداوند عاشق کسی شد و بنا باشد ما شهید شویم، خودش فراهم می‌کند." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 🌙⃟ٖٜٖٜٖ🕋 🕋ان شاءالله نماز شب بخونید و این توفیق الهی از دست ندید 📿🌸💫 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ ✨🌱 نماز شب هامون رو به نیابت از بخونیم.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2779950_478.mp3
8.25M
دعای عهد با صدای علی فانی......🎙 @tafahos5
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ،اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم . 🦋 @tafahos5 ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌
تلاوت قرآن صفحه58 قرآن کریم به نیابت از شهید ماشاالله شبانپور هدیه به امام زمان (عج) به نیت سلامتی و تعجیل در ظهور صفحه 58 آیه 62 تا 70 سوره آل عمران
🌹زیارت عاشورا را هدیه می کنیم به نیت شهید ماشاالله شبانپور 🌷100صلوات روح شهید ماشاالله شبانپور 🌷🌹 🌷🌹
19.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن با صدای علی فانی 🌴💢🌸💢🌴
یه‌سلامم‌بدیم‌خدمت‌امام زمانمون؛♥︎ اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌اَلعَصروَالزَمان..(: 🌱 السَّلامُ‌علیک‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدی‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریکَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدی ومَولای الاَمان‌الاَمان . . . 💚 ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
❁﷽❁ 🔸🔹دعای عصر غیبت🔹🔸 دعایی که در زمان غیبت بایدهر روز خوانده شود🙏 اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، 🔹 فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ، 🔹 فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم 🔹 تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ . 🌟 دعای غریق ✨ دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ 🔹یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔹 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیه ●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
بسم‌رب‌الشهدا
اروند رود راه افتادیم یه رود بزرگ آخر یه جاده خاکی جاده ای ک گذر کردیم میان نخلستان های خییییییلی بزرگ بود و اکثر نخل ها بر اثر بمباران جنگ سوخته بودن خودشون میگفتن پل که روش راه میرید شهید حسن باقری طراحی اصلیش بود شهید هههه 😶😶 خودشون مسخره کردن با خودم زمزمه کردم ترلان تو چرا اینجایی؟ نه فکرت ،نه پوششت ،نه خانوادت مثل اینا نیست چرا اومدی ؟😐😐😐 تا به خودم اومدم دیدم کاروان رفته و من وسط نخلستان ها گم شدم تو نخلستان میدویدم و گریه میکردم انگار زیر هر نخل یه مرد بود که بهم نگاه میکرد یهو پام گیر کرد به یه چیزی و خوردم زمین همه جام خاکی شده بود بلند شدم و شروع کردم به دویدن به لب جاده خاکی که رسیدم دیدم گریه های بی دلیل و با دلیلم تمام آرایشمو شسته و ازبین برده تا رسیدم لب جاده کاروان رو دیدم تو اروند رود یه بازار بود که توسط محلی های همونجا دایر شده بود ماهم مثل این قحطی زده ها رفتیم بازار از لوازم آرایش ،دمپایی ،عروسک،کلاه و بستنی و کلی خوراکیای دیگه برای خودم خریدم غافل از اینکه امشب چه خواهد شد بعداز اروندرود تو اتوبوس اعلام شد بزرگواران شهدا دعوتمون کردن معراج الشهدا ۳۶شهید گمنام میزبانمون هستن ..
آقای محمدی راوی اتوبوسمون با خواهرش اومده بود تو اتوبوس که داشتیم میرفتیم معراج مداحی بابای مفقود الاثر بابای زخمی گذاشتن دیدم میخاست خواهرشو آروم کنه اما نمیتونست رسیدیم معراج وای خدایا این خل و چلا چرا دست بردار نیستن من دیگه اعصابم نمیشکه پاشدم دست دوستمو گرفتم گفتم بریم بیرون اعصاب این امل بازیا را ندارم یک دفعه پسره محمدی جلوم سبز شد محمدی: خانم معروفی کجا تشریف میبرید؟ -من اعصابم به این امل بازی ها نمیکشه 😡😡😡 محمدی: خواهر من ببین دوروزه هر توهینی خاستی کردی اما حق نداری ب شهدا توهین کنید -شهید 😂😂 چهارتا استخوان که معلوم نیست مال کی و مال چیه ؟ محمدی: تورو به امام زمان بفهمید چی میگید😡😡😡😡 -برو بابا تا اومد جواب منو بده یکی از دخترا با وحشت صداش کرد :آقای محمدی 😭😭😭 آقای محمدی زینب غش کرد محمدی: یا امام حسین خانم قنبری توروخدا بلندش کنین با چندتا خواهرا بیاریدش بیرون بچه ها دورش حلقه زدن آب میپاشیدن رو صورتش وقتی به هوش اومد متوجه شدم زینب متولد ۶۷هست سه ماه بعداز تولدش پدرش مفقودالاثر میشه عجب آدمای بودن رفتن مردن بدون فکر کردن ب زن و بچشون ..
بعداز معراج الشهدا رفتیم شلمچه دیگه اینجا اوج خل و چل بازهاشون بودا یه عالمه خاک 😕😕😕 بعد شیرین عقلا نشستن روی خاک گریه میکردن تازه هی میگفتن پارسال ازشهدای شلمچه،کربلا گرفتیم کربلا کجاست دیگه 😣😣🤔🤔 تو شلمچه یه پسر جوانی بود های های گریه میکرد به خودم که اومدم دیدم منم نشستم کنارش گریه میکنم به خودم گفتم ترلان خاک تو سرت ✋ با این خل و چلا گشتی مثل اینا شدی الحمدالله بهمون رحم کردن بعداز شلمچه هیچ جا نبردن انقدر خسته بودیم که سریع خوابمون برد تو خواب یهو دیدم وسط یه بیابان خاکیم رو تابلویش نوشته بود شلمچه جماعتی بودن همه لباس خاکی تنشون بود یهو یدونه اش گفت : بچه ها آقا دارن میان آماده باشید من متعجب اینا کین من کجام به خودم نگاه کردم لباس مناسب تنم نبود منظور اون جماعت از آقا امام زمان بود آقا نزدیکم شدن با ناراحتی نگاشونو ازمن گرفتن دوتا از همون آقایون که لباس خاکی تنشون بود نزدیکم شدن و گفتن تو به چه حقی اومدی خونه ما 😡 کی دعوتت کرد؟😡😡 به چه حقی به مادر ما توهین کردی ؟ یهو یه مردی وارد شد که همه صداش میکردن حاج ابراهیم وارد شد و گفت : خواهرم بد کاری کردی خیلی بد کردی تو میدونی هرشب جعمه مادرمون حضرت زهرا مهمون ماست یهو دیدم دوتا خانم دارن منو میکشن سمت قبر با جیغ از خواب بیدارشدم و..... ادامه دارد
مجاهد حافظ قرآن مادر ۵ فرزند مهندس کامپیوتر دست راست حزب الله نخبه در حوزه هک رادارهای پیشرفته ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شب‌کہ‌دیرمی‌اومدخونہ‌در نمیزدازروۍدیوارمیپرید تـوحیـٰاط‌و‌تـااذان‌صبح‌صبرمیڪرد بـعدبـہ‌شیشہ‌میزد وهمہ‌را‌براۍنـمازبیدارمیڪرد بعدازشہـادتش‌مادرم‌هر‌شـب بـاصدا‌ۍبـرخوردبـاد‌بـہ‌شیشہ میگفت:ابراهیم‌اومدہ!:)💔 شهیدابراهیم‌هادی
مادر شهید: مصطفی سه ساله بود. یک روز طــبق رسم هر ساله در خانه مــادرم برای ظهر تاســوعا مجلس روضه برگزار کرده بودند در مجلس روضه نشسته بودیم که یـک خانم در را باز کرد و هراسـان گفت: موتـوری زد و بچه‌تان را کشــت🏍 مــن می‌دانســتم که این بچه بچه خودم اســـــــت، چون مصطـــفی خیلی شیطنت داشت حالم زیر و رو شد، طـــوری که نشــــستم و نتوانستم تا دم در بروم، همین که چشمم به کتیبه یا ابوالفضل العباس افتاد، گفتم یا حضرت عباس (ع) مصطفی من را نگه دار او را سربازت می‌کنم🌱 این اتفاق دقیقا یک ربع قبل از ظهر تاسوعا افتاد،این نذر چیزی بـود بیـــن خـــودم و خــدای خــودم، حـــتی به پدرش هم نگفته بـــــودم، امــا برای سلامتی مصطفی هر سال روز تاسوعا در روضه خانه مادرم شیر پخش می‌کردم شھید_مصطفی‌_صدرزاده
استـادفاطمـی‌نیـا : ازصبـح‌کـه‌پـامیشـن؛ فلان‌کس‌چـی‌گفت ، فلان‌کـس‌چیکـارکـرد . ول‌کـن‌ول‌کن! روایـت‌داریـم‌کـه‌اغلب‌جھنمی‌هـا جھنمـی‌زبان‌هستنـد ...🌬👀 فکـرنکنیـدهمـه‌شراب‌می‌خورنـدواز درودیـوار‌مـردم‌بالامی‌رونـد نـه! یـه‌مشـت‌مؤمـن‌مقدس‌رامی‌آورنـد‌جھنـم! غیبت‌‌نکنیم🤦‍♀ تهمت‌نزنیم...