خانم زهرا(س) گفت: با بچه من چه كار داري؟
📌من يكي وقتي سر چند شماره از مجله سوره نامه تندي به سيد نوشتم كه يعني من رفتم، و راهي خانه شدم.
🔸حالم خيلي خراب بود. حسابي شاكي بودم. پلك كه روي هم گذاشتم «بي بي فاطمه» (صلوات الله عليها) را به خواب ديدم و شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بي بي» فرمود با بچه من چه كار داري؟
🔹من باز از دست حوزه و سيد ناليدم، باز «بي بي» فرمود: با بچه من چه كار داري؟براي بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بي بي» شنيدم، از خواب پريدم.
▪️وحشت سراپاي وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه اي از سيد دريافت كردم.
▫️سيد نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا مي خواهي بروي، برو! هر كاري كه مي خواهي بكني، بكن! ولي بدان براي من پارتي بازي شده و اجدادم هوايم را دارند»
🔻ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض كردم سيد پيش از رسيدن نامه ات خبر پارتي ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب ديده بودم.
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#شهید
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
ماجرای شهیدی که چشمش را بعد از شهادت باز کرد
طبق وصیتنامه پسرم از من خواسته بود خودم او را داخل خاک بگذارم. چادرم را به گردنم بستم و با کمک دیگران دستم را زیر سر عباس گذاشتم و او را داخل قبر گذاشتم. بوسیدمش و خدا را شکر کردم فرزندی به من داد که در طول این مدت ۲۵ سال یک لحظه هم گناه نکرد.
مادر شهید عباس زرگری میگوید: «در بهشت معصومه با دیدن پیکر پسرم عباس با او درددل کردم و گفتم اگر حرفهای من را متوجه میشوی، چشمهایت را باز کن و به من نگاه کن. دیدم عباس چشم راستش را باز کرد.» شهید عباس زرگری متولد ششم بهمنماه 1340 در شهر قم بود که در 24 دی ماه 1365 در شلمچه در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او از طلاب حوزه علمیه قم بود که تحصیل در دانشگاه جبهه را ترجیح داد و داوطلبانه عازم شد.
روحش شاد یادش گرامی🥀
#شهید
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهید قاسم تیموری: اگر پایم سالم بود جای امنی برای داعش نمیگذاشتم
📌همرزم شهید نقل می کند:در سوریه بودیم که برای کاشت تله انفجاری و مینهای ضد تانک مامور شدیم. آقا قاسم با اینکه سنشان از همه ما بیشتر بود و مجروحیت هم داشت، بیشتر از ما مین کاشت.
🔸مینهای ۵۰ کیلویی را به راحتی جابجا میکرد و حدودا دو برابر ما مین کاشت، وقتی برای استراحت کنار هم نشستیم پای مصنوعیاش را درآورد.
🔹با فشاری که روی پایش آمده بود درد زیادی را تحمل میکرد، ولی به روی خودش نمیآورد، یکی از دوستانی که با ما بود با تعجب به پاهای شهید نگاه میکرد
▪️ باورش نمیشد با یک پا اینقدر کار کرده باشد و با حالتی از تعجب سوال کرد حاجی با این وضع سختت نیست؟
▫️در آن حال شهید تیموری حرفی زد که تا به حال از او نشنیده بودیم، تا به آن روز از نقص عضوش حرفی نزده بود، اما آنجا چندبار روی پای مصنوعیش زد و گفت: «ای پا اگر سالم بودی جای امنی را برای داعشیها نمیگذاشتم.»
#شهید_قاسم_تیموری
#شهید
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
4.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 سالروز شهادت سید رضی موسوی
🔹سید رضا موسوی (معروف به سید رضی) در سال ۱۳۴۲ در چاشم، از توابع مهدیشهر سمنان در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. او در سنین جوانی به عضویت سپاه زنجان درآمد و در جنگ ایران و عراق حاضر شد.
🔹وی یکی از سرداران برجسته نیروی قدس سپاه پاسداران بود که به مدت بیش از سه دهه در «پشتیبانی از جبهه مقاومت» نقشآفرینی کرد. او در سوریه بهعنوان یکی از مستشاران نظامی فعالیت داشت و از نیروهای نزدیک به شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید محمد حجازی بود. مسئولیتهای او شامل برنامهریزی و پشتیبانی عملیاتی در منطقه بود که نقش مهمی در مقاومت منطقهای داشت.
🔸سردار سید رضی موسوی در تاریخ چهارم دی ماه ۱۴۰۲ در حمله موشکی رژیم صهیونیستی به منطقه زینبیه دمشق به شهادت رسید. او در روز حادثه ابتدا در سفارت ایران در دمشق حضور داشت و سپس به محل اقامت خود بازگشت که هدف سه موشک قرار گرفت و به فیض شهادت نائل آمد.
#شهید_سید_رضی
#شهید
🤍💜💙💚💛🧡❤️💓
4.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واکنش مادر شهید رضا پریمی
بعد از دیدن لبخند فرزندش
با کمک هوش مصنوعی...😊
#شهید
🌱💜🤍🍃
😔دݪ نوشته تڪان دهنده از شهید نوجوان
"مهدے زاده"
میخواسٺم بزرگ بشم
درس بخونم و مهندس بشم
خاڪو آباد ڪنم
زن بگیرم
مادر و پدر مو ببرم ڪربݪا
دخترمو بزرگ ڪنم ببرمش پارڪ ، ٺو راه مدرسہ با هم حرف بزنیم...
خیݪے ڪارا دوسٺ داشٺم انجام بدم
خب نشد
باید میرفتم از مادرم ، پدرم ، خاڪم، ناموسم، دخترم، دفاع ڪنم !!
رفتم ڪہ
دروغ نباشہ
احترام ڪم نشہ
همدیگر رو درڪ ڪنیم
ریا از بین بره
دیگہ توهین نباشہ
محتاج ڪسے نباشیم
#شهید_ڪاظم_مهدیزاده
شهادٺ: عملیاٺ ڪربلاے ۱ ـ مهران
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#شهید
#وعده_صادق
#شهادت
📌بچه ها دور هم جمع بودند که یک دفعه سرو صدایی بلند شد!
▫️صدای سیـد قـادر بـود؛ جـوش آورده بود و با یکی ازبسیجی ها بگو مگو میکرد.
▪️پادرمیانی کـردیم و ختـم به خیـر شـد. ▫️حالا یکی باید میآمد و وجدانش را آرام میکرد. به خودش لعنت میفرستاد که:«این چه کاری بود!؟ فردا کی مرده و کی زنده؟ چطور میخوای جـواب بدی؟»
▪️آخـرسر تصـمیم گـرفت آن بسیـجی را پیـدا کند.
▫️به هـرکـه می رسید، سـراغش رامیگرفت.دیگر داشت کـلافه میشد که پیدایش کـرد.
▪️ بهش گفتـه بود: «مـا بچـه سیدا زود جـوش میاریم و زودم پشیمون میشیم ؛برادر شما مارو حلال کن؛ من اشتباه کردم! نفهمیدم!»
▪️ دست انداختـه بـود گردنش و طلب حلالیت گرفت.
🔸️ فردای آن روز خبر دادند که سید به شهادت رسید
#شهـید_سـید_قـادر_موسـوی
#شهید
#وعده_صادق
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
••|🌿🕊|••
"عجیب ترین شهدا"
شهید حمید عرب نژاد= شهیدی که نشانی قبر خود را داد.😍😭
----------------------------------------------
شهید سید مرتضی دادگر درمزاری=شهیدی که قرض های یک نفر را داد🙂🌱
---------------------------------------------
شهید محمدرضا شفیعی=شهیدی که بدنش با اسید هم از بین نرفت و بعد ۱۶سال سالم به خانھ بازگشت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمود رضا ساعاتیان=شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمدرضا حقیقی=شهیدے که درقبر خندید.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید عباس صابری=شهدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید مجتبی علمدار=شهیدی کھ روز تولدش شهید شد.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید مهدی غزالی=شهیدی که هر هفته مادرش را سرقبر صدا میزند.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید علیرضا حقیقت=شهیدی که لحظه خاک سپاریش خندید.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید هادی ثنایی مقدم =شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید علی رخشانی=شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید سید احمد پلارک=شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید علیاکبر دهقان=شهیدی که سر بی تنش سخن گفت.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز=شهیدی که باوجود اینکه بدنش به استخواڹ تبدیل شده بود اما پاهایش دروݧ پوتین سالم بود.🙂🌱
---------------------------------------------
شهید مهدی خندان=شهیدی که عاشورا متولد شد و اربعین به شهادت رسید.🙂🌱
----------------------------------------------
شهید حاج اکبر صادقی=شهیدی که به حرمت مادرش درقبر خندید🙂🌱
---------------------------------------------
شهید حاج علی محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲رفسنجان=شهیدی که درشب عملیات به تڪ تڪ اعضای گردان👥 گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد:{شهادٺ،اسارٺ،زنده ماندڹ}
↰شهدا را یاد کنیم با صلوات
#شهید
#وعده_صادق
#شهادت
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_سی_هشتم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان شهید مسعودیان
وسط پادگان مسعودیان یه هفت سین بزرگ چیده بودن
هفت سین که مزین به نام هفت شهید بود
اولین جایی ک رفتیم همون فکه بود
آی شهدا دلم شکسته
دلم خادمی شما را میخاد 😔
اونروز بخاطر تحویل سال تا ساعت ۶-۷ غروب فکه بودیم
نگاهم ک به بچه های خادم میفتاد
دلم میگرفت
دوست داشتم خادمشون باشم
روز دوم سفر شلمچه و طلائیه بودیم
سه ساله شدم شهدا
سه ساله فرماندمون حاج ابراهیم همت دستم گرفت و از گناه بلندم کرد
من عاشق شلمچه ام
شلمچه عطر بوی مادر حضرت زهرا(س) را میده
روز سوم راهی هویزه شدیم
شهر شهادت سیدجوان سید حسین علم الهدی
سرمو گذاشتم رو مزارش گفتم سیدجان دوست دارم خادمتون بشم
رفتم تو طاقی ها نشستم گریه کردم
که یهو یه دختر خانمی زد رو شونه ام گفت اهل کار هستی ؟
هنگ کرده بودم با تعجب و ذوق بهش نگاه کردم
دختره : چیه نگفتی اهل کاری یانه ؟
-آره آرزومه
دختره: پس پاشو با من بیا
اسمت چیه ؟
من محدثه ام
-منم حنانه
محدثه : دوساعت پشت این در باش هیچکس راه نده
-باشه باشه حتما
محدثه : فعلا یاعلی
دو ساعتی پشت در مراقب بودم تا اینکه بعد از دوساعت
محدثه زد به در گفت: حنانه جان در باز کن
خانما برن داخل
-باشه عزیزم
در که باز کردم محدثه گفت : میخای خادم بشی ؟
-وای از خدامه
محدثه : خب پس برو کفشداری به بچه ها کمک کن
شب باهم میریم وسایلتو میاریم
-وای خدایا باورم نمیشه
شب باهم رفتیم اردوگاه اما.....
#ادامه_دارد
#شهید
#خاطرات_شهید
🔹بیشتـر وقت ها لباس پوشیدنش جوری بود که تیپ و ظاهرش مثل بچههایجنگ باشد... ولی آن روز شلوار کتان پوشیده بود و خیلی شیک شده بود. جلو رفتم و گفتم: سید! شما هم ؟! سید گفت :
به نظر تو از لحاظ شرعی اشکالی داره؟؟؟
🔸گفتم: نه! گشاده، هیچ علامتی هم نداره ، ولی برای شما خوب نیست. گفت: میدونم؛ ولی امروز رفته بودم با یه سری از جوون ها فوتبال بازی کنم! بعد هم باهاشون صحبت کردم و دعوتشون کردم به هیئت. بعد هم گفت: «وقتی با تیپ و ظاهری مثل خودشون باهاشون حرف میزنی بیشتر حرفت رو قبول میکنند.»
#شهید_سیدمجتبی_علمدار🌷
#شهید
#وعده_صادق
#ماه_رجب
#شهادت
#حاج_قاسم
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
من از همسایه های این شهید بزرگوار بودم...یک مشکلی داشتم نیت کردم برای شهید و صلوات فرستادم، الحمدالله مشکلم حل شد
همان شب خواب دیدم شهید در کنار حضرت آقا و امام خمینی(ره) نشسته اند و میگویند به خانواده ام بگویید من حالم عالیست
وقتی این ماجرا را برای مادر بزرگوار شهید تعریف کردم، ایشان منقلب شدند و بیان کردند: همان شب همسر شهید، مهمان حضرت آقا بوده اند و شام هم در بیت حضور داشته اند و حتما پسرم در کنار همسرش بوده است.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●
شهید"مصطفی ابراهیمی مجد":بگذارید بعـد از مرگـم [همه] بدانند؛ من نیـز صاحبم را؛ محبوبم را؛ دیدار کردم
📌همانطور که اسـاتید بزرگمان می گفتند: «نوکـر محـال اسـت صـاحبـش را نبیند.» من نیـز صاحبم را؛ محبوبم را؛ دیدار کردم.
🔸اما افسوس که تااین لحظه که این وصیت را می نویسم؛ دیـدار مجـدد او نصیـبم نگـشت.
🔹بدانید که امام زمانمان حـی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد.از یـاد او غافل نگردید.
▪️دیگـر در این مورد گـریه مجـالم نمی دهد بیشتر بنویسم. تا این زمان دیدار او را برای هیچ کس نگفته ام؛ مبادا که ریـا شود و فقـط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد؛
▫️چون دیگر تا این لحظـه او را ندیده ام، تمـام جـگرم سوخته است.اکنون به جبهه میروم تا پیروزی اسـلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهـور آن حضرتش باز سازم.
"مهندس شهید مصطفی ابراهیمی مجد"
مزار مطهر بهشت زهـرا (س) ق۲۴ ر۹۵ ش۲۴
#شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد
#شهید
#وعده_صادق
#شهادت
●◉ شهـ @tafahos5 ـבا ◉●