هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارا_شصت_دو
اونقدر از نسبتی که تایماز بهم داده بود ، تو شک بودم که به به منم امیدوارم زیر لبی اکتفا کردم . تایماز رو به استاد گفت : خوب من تنهاتون می ذارم تا به کارتون برسین و اونجا رو ترک کرد. یعنی دستم بهش می رسید از وسط دو شقش می کردم . اونقدر این ای پارای آروم رو جلو روش دیده بود که یادش رفته بود من چقدر می تونم وحشی باشم . به چه جراتی بدون در نظر گرفتن من ، خودش رو همسرم معرفی کرد؟ با وجود اعصاب داغونی که تایماز برام ساخته بود ، سعی کردم تا حد توان با دقت به حرفهای استاد گوش کنم . من و استاد قرار بود روزی پنج ساعت با هم درس بخونیم . کلی کتاب برام آورده بود که قرار بود به مرور با هم بخونیم. اون روز چون جلسه ی اول بود ، سه ساعت بیشتر اونجا نموند و بعد از چند تا سرمشقی که بهم داد ، اونجا رو ترک کرد . باهاش تا دم در رفتم و خدا حافظی کردم . وقتی داشتم برمی گشتم داخل ساختمان ، چشمم به اتاق تایماز افتاد . بیرون نرفته بود . تعجب کردم چرا برای بدرقه ی استاد پایین نیومد . اما بهتر . باید تکلیفم رو با این بشر روشن می کردم .کنار پنجره بود و در حالی که به دستش رو به شیشه تکیه داده بود ، با دست دیگش پیپ می کشید . بعد از اومدن به این خونه اولین بار بود که پیپ دستش می دیدم . چند باری خونه ی پدرش دیده بودم پیپ می کشه ولی اینجا نه . با دیدنش انگار خون تو رگام فوران کرد . با سرعت به طرف اتاقش رفتم . باید باهاش اتمام حجت می کردم . اون کار خیلی بی ادبانه و بی خودی کرده بود و باید جواب قانع کننده ای به این کارش می داد. با اجازه ای که داد ، وارد اتاقش شدم. پشت میزش نشسته بود . سرش پایین بود و مثلا داشت می نوشت . سرش رو بالا آورد و گفت : چطور بود خانوم محصل ؟ از این همه بی خیالیش بیشتر حرصم گرفت . با صدای نسبتا بلندی گفتم :توضيح لطفا تایماز خان ؟ به صندلیش تکیه داد و گفت : در چه مورد ؟ این می خواست من رو بازی بده . واسه همین رفتم سر اصل مورد و گفتم : من از کی همسر شما شدم و خودم بی خبرم ؟ خندید و گفت : مشکل همینه ؟ این موضوع کوچیک باعث شده اینطوری بشی همون بچه گربه ای که یوسف خان گفته بود و داری چنگ می ندازی ؟ از اینکه مسخرم می کرد بیشتر کفری شدم . گفتم : من اجازه نمی دم بهم توهین کنین و مسخرم کنین . چرا یه همچین چیزی به استاد گفتین ؟ گفت : تو دقیقا از چی این جمله اینقدر ناراحت شدی؟ گفتم : من چیه شمام ؟ من همسرتونم ؟ من دوست ندارم دروغ بگم . چرا باید این رو می گفتین ؟ مثل اهل این خونه می گفتین دختر دوستتون هستم دیگه . رگه هایی از عصبانیت رو می تونستم به وضوح تو صورت تایماز ببينم . از پشت میزش که بلند که شد به آن ترسیدم اما خودم رو نباختم و سفت وایسادم سر جام . اومد نزدیکتر و زل زد تو چشمام و گفت : چیه نکنه گلوت پیشش گیر کرد که ناراحت شدی ؟ اگه اینطوره برم حرفم رو پس بگیرم . البته زن داره محض اطلاع . از تصوری که راجع به من کرده بود حالم بهم خورد . چرا مردها اینطور به همه چیز کثیف نگاه می کنن؟ من از دروغ بی موردی که گفته بود ناراحت بودم و دلیل می خواستم . شایدم ته دلم می خواستم اون دلیلی که دوست دارم بشنوم . اما تایماز گند زد به همه تصوراتم . گفتم :حالم از افکارت بهم خورد خان زاده . چی راجع به من فکر کردی هان ؟ با یه بار دیدن اون مرتیکه ديلاق عاشقش شدم ؟ عصبی دستش رو لای موهاش برد و گفت : پس چی ؟ چرا اینقدر با این دروغ مصلحتی به هم ریختی ؟ گفتم : من اومدم دقیقا مصلحت عنوان کردن این دروغ رو بدونم که شما اینطوری شلوغش می کنی .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث_روز
💚 پیامبر اکرم (ص) :
بنده ای که مطیع
💎پدر و مادر و پروردگارش باشد،
روز قیامت در بالاترین جایگاه است
📚کنز العمال، ج 16، ص 467
〰➖〰➖〰➖➖〰➖〰➖
💚«پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم»:
مَن یَعْفُ یَعْفُ اللهُ عَنهُ.
💎هر کس عفو و گذشت داشته باشد خدا نیز از او گذشت خواهد نمود.
(شهابالاخبار، ص ۱۴۳)
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
💕 پیرمردی فقیر، همسرش از او خواست شانهای برایش بخرد تا موهایش را سر و سامانی بدهد.
پیرمرد با شرمندگی گفت:
نمی توانم بخرم،
حتی بند ساعتم پاره شده و در توانم نیست بند جدیدی بخرم.
پیرزن لبخندی زد و سکوت کرد.
پیرمرد فردای آن روز ساعتش را فروخت و شانهای برای همسرش خرید.
وقتی به خانه بازگشت، با تعجب دید که همسرش موهایش را کوتاه کرده
و بند ساعت نو برای او گرفته است.
اشک ریزان همدیگر را نگاه می کردند. اشک هایشان برای این نبود که کارشان هدر رفته بود، بلکه برای این بود که همدیگر را به یک اندازه دوست داشتند
و هر کدام بدنبال خشنودی دیگری بود.
به یاد داشته باشیم عشق و محبت به حرف نیست، باید به آن عمل کرد.
عمل است که شدت عشق را به تصویر میکشد.
فرواردیادتون نره
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
اگر در زندگی هدف نداشته باشید خوششانسی به کارتان نخواهد آمد:
برای کشتیای که نمیداند به کدام بندر میرود، باد موافق معنا ندارد....
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
📌داستان امشب 🍃🌺
💜اسرار #سبع_المثانی
🌺✨مرحوم حاجى ملاّ احمد #نراقى فرزندى داشت كه مريض مى شود، به طورى كه از خوب شدن و بهبوديش مايوس مى شود، و بى اختيار و ديوانه وار از خانه خارج مى شود، و در ميان كوچه و خيابانهاى كاشان شروع به قدم زدن مى كند.
🌱ناگهان درويشى با خدا و اهل معنا به حاجى سلام مى كند، و مى گويد:
حاجى چرا پريشان و ناراحتى ؟
حاجى مى فرمايد: فرزندم مريض است و از بهبودى او مايوس شده ام .
درويش مى گويد:
🌺✨اينكه مطلب سهل و آسانى است ، بعد عصاى نيزه دار خودش را به زمين زد و (سوره حمد) را بدون اعراب خواند و فوت كرد و گفت : حاجى برو كه پسرت شِفا پيدا كرد.
🌺✨حاجى با تعجّب به خانه بر مى گردد، مى بيند فرزندش صحيح و سالم است . خيلى تعجّب مى كند، كه اين درويش ، كه بود كه با يك سوره حمد بى اعراب فرزندش را شفا داد.
كسى را دنبال درويش مى فرستد، آن بنده خدا همه كوچه خيابان ها را زيرپا مى گذارد، ولى درويش را پيدا نمى كند.
🌺✨بعد از هفت ، هشت ماه ، يك روز حاجى ، درويش را در كوچه مى بيند. و به او مى گويد: اى درويش تو مرد با خدا و صاحب نفسى هستى ، ولى آن روز كه "سوره حمد" را خواندى درست تلاوت نكردى و قرائتت صحيح نبود، بيا احكام تجويد و مسائل شرعيت را پيش من بخوان و ياد بگير.
درويش ناراحت مى شود و مى گويد:
🌺✨اشكال ندارد حالا كه سوره حمد ما را تو نپسنديدى ، ما پس مى گيريم ، بعد عصا را به زمين مى زند و دوباره سوره حمد را تلاوت مى كند و فُوت مى كند و مى گويد: برو.
حاجى وقتى به خانه مى آيد، مى بيند همان فرزندش دو باره مريض شده و به همان مرض هم مى ميرد.
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
🌱داستان کوتاه مجازات
شبی آقا محمد خان قاجار نتوانست از زوزهٔ شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد.
هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت تر را برای شغالان جستجو می کرد. دستور داد تمامی شغالانی را که در آن حوالی یافت می شد، را بیابند و زنده به حضورش آورند.
وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگولهای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمهها از صدای زنگوله شغالان میگریختند و هیچ یک نتوانستند طعمهای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردند.
🖋☕️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
ازخدا پرسيدم:
خدايا چطور مي توان
بهتر زندگي کرد؟
خداگفت:
بااعتماد زمان حال ات
رابگذران
وبدون ترس براي
آينده آماده شو
ايمان رانگه دار وترس
رابه گوشه اي انداز
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅پنج خوراکى براى پیشگیرى از دیابت و همچنین برای افزایش قواى جنسى
🔸 ماهی سالمون
🔹 دارچین
🔸 گیاه جنسینگ
🔹 سیر
🔸 پیاز
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
گاهی اعتماد کن💚
گاهی فراموش کن
گاهی زندگی کن
گاهی باور کن💛
گاهی فرشته باش
گاهی فریاد کن❤️
گاهی دریا باش
گاهی برکه و گاه همه چیز
اما همیشه انسان باش💙
این است رسالت تو: انسانیت💜
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙خورشیـد
⭐️جایش را به ماه میدهد
🌙روز به شب
⭐️آفتاب به مهتاب
🌙ولی مهـرخدا
⭐️همچنان با شدت میتابد
🌙امیدوارم قلب هاتون
⭐️پر از نور درخشان
🌙لطف و رحمت خدا باشه
⭐️شبتون بخیر و شادی
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣عاشق خدا هستم
💗خُداوندی کِه داشتِنِ او جُبرانِ هَمهِ
💓نِداشتِه هایِ مَن است،
🌸🍃میسِتایَمَش چون لایِق سِتایِش اَست...
❤️روزمان را با نام او وصلوات برمحمدوآل محمد شروع میکنیم
❣بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ❣
❤️الهی به امید تو❤️
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد
✨و َآلِ مُحَمَّد
🌸و َعَجِّل فَرَجَهُم
─┅─═इई 🌸✨🌸ईइ═─┅─
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨سلام امام زمانم ✨
💚عالم بہ عشق روے تو بیدار میشود
هر روز عاشقان تو بسیار میشود
💚وقتے سلام می دهمت در نگاہ من
تصویر مهربانی تو تڪرار میشود
✨أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج ✨
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
⚘﷽⚘
قلبــ مــرا هـواے تو پر مےڪند
باهرسلام با حـرمـٺ حال مےڪند
دارم یقین ڪه حضرٺِ عالےجنابِ عشق
ڪربُـــبَلا نصیــبِ من امسـال مےڪند
⚘السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ
⚘وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
⚘وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ
⚘وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن
#ســلام_ارباب_خوبم
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#باید_نقاط_نفوذ_دشمن_را_شناخت☝️
🌸 #ذکرروز یکشنبه ۱۰۰ مرتبه
💗یا ذَالجَلالِ والاِکرام💐
🌸ای صاحب جلال و بزرگواری
💗این ذکر موجب فتح و نصرت میشود
#نماز_آمرزش👇
✍هرڪس این نمازرادر روز1شنبه بخواندازآتش جهنم وعذاب ایمن شود↻2رڪعت ؛
رکعت اول⇦حمدو3ڪـوثر
رکعت دوم⇦حمدو3توحید
📚جمال الاسبوع۵۴
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز☝️ #مال_بهتر_بذر_کشاورز
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #یکشنبه 24 آذر ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:36
☀️طلوع آفتاب: 07:06
🌝اذان ظهر: 11:59
🌑غروب آفتاب: 16:52
🌖اذان مغرب: 17:12
🌓نیمه شب شرعی: 23:14
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتی 🔴 #کبد
♻ خوردن آب و مایعات سرد و یخ مانند انواع نوشابه، دلستر، دوغ وشربت از بزرگترین علل نابودی کبد است و بسیاری از افرادی که در انتظار "پیوند کبد" هستند به نوشیدن آب یخ علاقه داشته اند.
♻دومین موضوع سریع خوردن و خوب نجویدن غذاست (حداقل چهل مرتبه) که متاسفانه غذا بصورت خام وارد مجاری کبدی شده باعث انسداد و نابودی کبد می گردد.
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷آخرین یکشنبه پاییزیتون زیبا و شاد
🌸الهی غرق
🌷خوشبختی بشین
🌸الهی بی دلیل دل
🌷مهربونتون شاد شه
🌸الهی کاراتون
🌷بروفق مراد باشه
🌸الهی تنتون سالم و
🌷عاقبتتون بخیر باشه
🌸روزتون زیبا و در پناه خدا
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
{داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی}
🔥 #فرار_از_جهنم🔥
#قسمت_ششم : ✍این تازه اولش بود
🌹یه سال دیگه هم همین طور گذشت … کم کم صدای بچه ها در اومد … اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد … از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد … .
🌹برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود … پول خوبی می دادن … قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم … پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد … .
.🌹همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن … و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم … جایی که نه سرد بود نه گرم … اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم … .
.🌹اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد … کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد … .
.بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود … خیلی از کارم راضی بودن … قرار شد برم قاطی بالاتری ها … روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد …
🌹 یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن … اما تازه این اولش بود … .
رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده … گروه ها با هم درگیر شدن … بی خیال و توجه به مردم … اوایل آروم تر بود …
🌹ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن … بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن …
✍ادامه دارد ....
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💎امام على عليه السلام :
🔹بر اثر معاشرت با نابخردان، اخلاق فاسد مى شود و بر اثر همدمى با خردمندان، اخلاق به درستى مى گرايد
📚ميزان الحكمه ج6 ص191
┅✿♡☆◇❀♡❀◇☆♡✿┅
💎 #امام_علی_علیه_السلام :
🔸 لم يَمُت مَن تَرَكَ أفعالاً يُقتَدى بِها مِنَ الخَيرِ، [ و] مَن نَشَرَ حِكمَةً ذُكِرَ بِها .
🔹«كسى كه كارهاى نيكى از خود بر جاى نهاده كه سرمشق ديگران قرار مىگيرند، هرگز نمرده است [و] كسى كه حكمتى [ يا دانشى ]را نشر دهد، به سبب آن، نامش ماندگار مىشود.».
📚 كنزالفوائد : ج ١ ص ٣٤٩
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#احکام_شرعی
#احکام_وضو
🙌🌝💦حکم شستن صورت و دست ها از پایین به بالا در وضو💦🌝🙌
⁉️ #سوال: اگر کسی صورت و دست ها را از پایین به بالا بشوید، وضویش صحیح است؟
$پاسخ:
اگر کسی صورت و دست ها را عمدا از پایین به بالا بشوید، وضوی او باطل است.❌
✅البته در صورتی که این کار را با قصد وضو انجام ندهد و فقط در اثر تماس دست با صورت یا دست دیگر (اشتباهی و ناخواسته)، آب به طرف بالا حرکت کند، اشکالی ندارد و تنها در صورتی موجب باطل شدن وضو می شود که به قصد وضو آب را به طرف بالا حرکت دهد...
☘منبع: توضیح المسائل ده مرجع،با استفاده از م 243؛ بهجت: استفتائات، ج1، س 439، 446 و 504؛ خامنه ای: استفتا؛ سبحانی، توضیح المسائل، م 240؛ صافی، هدایه العباد، ج1، م 91.
>>> برگرفته از کتاب «رساله مصور»، ج1، ص 155.
#احکام_وضو
#وضو
#شستن_صورت_و_دستها_از_پایین_به_بالا_در_وضو
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
✨وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ
✨وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى ﴿۸۲﴾
✨و به يقين من آمرزنده كسى هستم
✨كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد
✨و به راه راست راه سپر شود (۸۲)
📚سوره مبارکه طه
✍آیه ۸۲
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_شصت_سه
بهم نزدیکتر شد و درست سینه به سینم ایستاد و گفت : مصلحتش اینه که نمی خوام با یه مرد هر روز پنج ساعت از عمرت رو بگذرونی در حالی که اون فک کنه صاحبی نداری و با وجود اعتمادی که بهش دارم شیطون بره تو جلدش و برا خودش خیالاتی داشته باشه . اینطوری خیال منم از پشت اون در راحت می شه . مصلحتش اینه .همین . گفتم : مگه بهش اعتماد نداری ؟ مگه به من اعتماد نداری ؟ چرا همه رو با یه چوب می زنی ؟ در ضمن اینکه اون در مورد من خيالاتي داشته باشه به شما چه ارتباطی داره . من که همیشه اینجا موندگار نیستم . داشت دیوانه می شد . منم همین رومی خواستم . من خنگ نبودم . فهمیده بودم اون چرا باهام خوب رفتار می کنه . اون نسبت به من تعصب خاصی داشت . یه جور حس مالکیت . این حس می تونست نشأت گرفته از یه احساس باارزش باشه . اگه اینطور می بود باید همین امشب ازش اعتراف می گرفتم. گفتم : بلاخره نه با این دوست درازتون بلکه با یه بنده خدایی ازدواج می کنم . نکنه اون موقع هم باید از پشت در خیالتون راحت باشه ؟ من دوست ندارم پشت سرم حرف باشه . رفتار من همیشه سنگین و متین بوده و دلم نمی خواد وقتی واقعأ اسم کسی روم نیست ، متاهل فرض بشم . این کارتون به جور توهین به من هست . می خوایین بگین نمی تونید به من به عنوان یه دختر بی شوهر اعتماد کنید و با به مرد تنهام بذارید و مجبوری اسم خودتون رو رو من بذارید که اوضاع تحت کنترل باشه ؟ من باید با خودم و حسی که از رفتارهای اخیر این پسر چموش این چند وقته دستگیرم شده بود ، تکلیفم رو روشن می کردم . در ضمن تکلیف اون رو هم با خودش روشن می کردم . یا باید من رو به عنوان یه کسی که چند وقتی از حمایتش بهره مند می شم قبول کنه و بدونه که رفتنیم حالا تنها یا با یه بنده خدایی .
یا اینکه با اون احساس خودش کنار بیاد و اون مهر لبهاش رو باز کنه و من رو از سردرگمی نجات بده . منی که الان چند شب بود با یه احساس تازه داشتم سرم رو زمین میذاشتم . چشماش از زور عصبانیت داشت می ترکید . با خشم گفت : مسئولیت تو با منه . نمی خوام تو خونه ی من کسی دست از پا خطا کنه . ظاهرا کارم هم خیلی درست بود چون تو همین رو می خواستی . اینکه پای یه مرد به این خونه باز بشه و تو آهنگ رفتن کنی هان ؟ از طرز فکرش دلم شکست . در حالی که به لحظه بغض به گلوم چنگ زد و من با قدرت تمام اون رو پس زدم ، گفتم : متاسفم خان زاده . عصبانی سرم داد زد : اینقدر خان زادہ خان زاده نکن . می دونی که بدم می یاد اینطوری صدام کنی . با دلشکستگی گفتم : متاسفم که آی پارا رو اینطور حقیر و پست و کثیف شناختین . شما هم یه مرد بودین . نبودین ؟ من در برابر شما حرکت بدی کردم که فکر کردین قابل اعتماد نیستم؟ . من فقط می خواستم علت این رو بدونم که چرا بی مقدمه من رو همسر خودتون دونستین. نمی دونستم با مطرح کردن این سوال نجابت و متانتم رو زیر سوال می برید. من چه این اینجا باشم و چه یه جای دیگه محبتها و لطفهایی که درحقم کردین رو هرگز فراموش نمی کنم و اینجا بهم بد نگذشته که بخوام پشت پا بزنم به همه چی و فرار کنم . منظور من از رفتن ، رفع زحمت و مسولیت از رو دوش شما بود . البته حق دارین . دختری که یه بار فرار کنه ، دیگه اسم فراری روشه . به شما حق می دم . حق میدم . حق می دم ..... خواستم برگردم به طرف در که از پشت بازوم رو گرفت و با یه لحن رنجیده گفت : آی پارا ؟ هیچ فکر نمی کردم اولین روز درسم اینطوری من وتایماز بهم بپريم . تقلا کردم که دستم رو آزاد کنم و فرار کنم به اتاقم که منو برگردوند و گفت : نرو . اینطور دلخور نرو . من نمی خواستم پاکی تو رو زیر سوال ببرم . هدف من از این کار فقط حمایت از تو بود .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@zendegiasheghaneh1
@zendegiasheghaneh2
@jomalate10rishteri
ﺯﻧﺪﮔﯽ “ﺑﺎﻏﯽ” ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ “ﺑﺎﻗﯽ” ﺳﺖ
”ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻝ” ﺑﺎﺵ؛
ﻧﻪ ”ﺩﻝ ﻣﺸﻐﻮﻝ”
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ؛
ﺍﺯ ﻗﺼﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻣﺎست؛
ﭘﺲ ﺑﺪﺍﻥ ﺍﮔﺮ ”ﻓﺮﻫﺎﺩ” ﺑﺎﺷﯽ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ “ﺷﯿﺮﯾﻦ” ﺍﺳﺖ
🖋☕️
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
#طنز یعنی ترکیدم از خنده
😂😂😂😂😂
یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته،
یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد!
خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد!
دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!
طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان. یارو پیاده میشه میره جلوی موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!
موتوریه با رنگ پریده نفس زنان میگه :
داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت😜
نتیجه اخلاقی:
اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند
ببینید کش شلوارشان به کدام مسئولی گیر کرده......!!!!!!!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
💕یادمان نرود که محبت
تجارت نيست
چرتکه نیندازيم که
من چه کردم تو
چه کردی
بی شمارمحبت کنيم
اگر خوبی ما
وابسته به رفتار دیگران
باشداین دیگر
خوبی نیست،
بلکه معامله است
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆