هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹بر راضیه بر مرضیه کوثر صلوات
🥀بر فاطمه صدّیقه ی اطهر صلوات
🌹بر قله ی توحیدی زهرا به بقیع
🥀بر سیّده و همسر حیدر صلوات
🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🥀وَ آلِ مُحَمَّدٍ
🌹وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم
خورشید من ٺویے وبے حضورٺو
صبحم بخیرنمےشود
اے آفٺاب من
گرچهره رابرون نڪنے
ازنقاب خود
صبحے دمیده نگردد
بہ خواب من
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرصبح سٺ
و دلـم شوق زیارٺ دارد
اینچنین است ڪه
احساس سعادٺ دارد
حرم حضرٺ عباس عجب
عقده گشاسٺ
ڪه دعــا
در حرمـش میل اجابٺ دارد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
السلام علیک یا ابوالفضل العباس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#آیه_روز☝️#عذاب_دردناک
اوقات شرعی به افق تهران🌍
☀️امروز #سه_شنبه 8 بهمن ماه 1398
🌞اذان صبح: 05:41
☀️طلوع آفتاب: 07:08
🌝اذان ظهر: 12:17
🌑غروب آفتاب: 17:27
🌖اذان مغرب: 17:46
🌓نیمه شب شرعی: 23:34
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیامبرص_به_فاطمه_س_فرمود☝️
ذکرروز "سه شنبه"﷽"
"۱۰۰مرتبه"
✨ #یا_ارحم_الراحمین✨
✨ای مهربان ترین مهربانان✨
🌙دیگرگناه نمی کنم #آقابیا🌙
#اللهم_عجل_الوليك_الفرج🌻
#نماز_سه_شنبه
✅هرکس نمــازسهشنبه را
بخواندبرایش هزاران شهرازطلا
دربهشت بسازند↯
دورکعت؛
درهر رکعت بعد از حمد یک بارسوره
تین توحید فلق ناس
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#پیام_سلامتے
✅خوردن خرما در کنار صبحانه از ایجاد سنگ کیسه صفرا پیشگیری میکند
⚠️خرما ضد کم خونی است ✔️
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯یافاطمه الزهرا
🖤یک روزدگرمانده
🕯زمین خم بشود
🖤سایه مادرسادات زجهاڹ
🕯کم بشود
🖤چندروزدگر
🕯بازعلی میگوید
🖤میخ ودیوار به پهلوی
🕯تومرهم بشود
🖤ایام فاطمیه تسلیت
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام به سه شنبه ۸بهمن خوش آمدین
نگاه خدا
همراهتون
امروز وهميشه
ياد خدا
در زندگیتون جاری
به برکت خدايی كه
مهربانترين مهربانان است
ایام سوگواری
بانوی دو عالم حضرت
زهرا سلام الله علیها تسلیت باد🖤🏴
#ضرب_المثل
📚 داستان
#نیش_عقرب_نه_از_ره_کین_است
روزی مردی ، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند . او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد ، اما عقرب انگشت او را نیش زد .
مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد ، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد .
رهگذری او را دید و پرسید : " برای چه عقربی را که نیش می زند ، نجات می دهی ؟ "
مرد پاسخ داد : " این طبیعت عقرب است که نیش بزید ولی طبیعت من این است که عشق بورزم . "
چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند ؟
عشق ورزی را متوقف نساز . لطف و مهربانی خود را دریغ نکن حتی اگر دیگران تو را بیازارند ....
برای دیدن بهترین ضرب المثل وداستانهابه ما بپیوندید👇👇👇
@tafakornab
@shamimrezvan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕
تکرارکنیم🌼
امروز معجزهای در راه است و من با آغوش باز به استقبال آن میروم و ایمان دارم خدا بهترینها را برایم ممکن محقق میسازد.
پروردگارا سپاسگزارم❣
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
🔴 #داستان_کوتاه_آموزنده
شیری گرسنه از میان تپههای کوهستان
بیرون پرید و گاوی را از پای درآورد
سپس در حالی که…
شکمی از غذا درمی آورد،
هر ازگاهی یکبار سرش را بالا میگرفت
و مستانه نعره می کشید
صیادی که در آن حوالی
در جستجوی شکار بود
صدای نعره های مستانه شیر را شنید
و پس از ردیابی با گلوله ای
آن را از پای درآورد.....
هنگامی که مست پیروزی هستیم
بهتر است دهانمان را بسته نگه داریم
غرور، منجلاب موفقیت است
موفقیت برای اشخاص کم ظرفیت
مقدمه گستاخی است!
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از بنرها
دعایی قوی برای خرید خانه 🏡
به استناد ایه های قرآن
شما هم امتحان کنید .ان شا الله صاحبخونه بشید🙏
من که امتحان کردم جواب گرفتم😘☺️
🌸❖جهت خواندن ذکر روے
لینک
ڪلیڪ کنید👇👇همه ذکرها اینجاست بعد ورود سرچ کنید😍
http://eitaa.com/joinchat/815792139C7badb43017
#ذڪرهاےگرـღـگشا⬆️⬆️⬆️
#آیه_های_تجربه_شده_برای_خونه_دار #شدن
#آیه_های_مهر_و_محبت😍
#رزق_و_روزی 💸
هدایت شده از بنرها
سلام دوستان تصمیم گرفتیم که کانال ذکر روزانه وتعقیبات نماز را در ایتا برپاکنیم لطفا باجوین شدن ماروحمایت کنید👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1501757468C885d27dfb4
#ذکر_روزانه_وتعقیبات_نماز👆
هدایت شده از داستان وپند
دلتنگ حرم هستی
میخوای مداحی گوش بدی
بیا کانال ☆دلتنگ کربلا ☆که کلی مداحی خوب عکس نوشته های مذهبی داره
میخای حرم آن لاین ببینی
#روزانه_۴۰ثانیه_فیلم_ازحرم
👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1068105750Cf2670e35cc
ڪـانـال تخصصے دلتنگ ڪــღــربــلا👆
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_هفدهم✍ شاهرگ
🌹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم … نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام … نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت … تنها حسم شرمندگی بود … از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم … چند لحظه بعد …
🍃علی اومد توی اتاق … با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد … سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم … – تب که نداری … ترسیدی این همه عرق کردی … یا حالت بد شده؟ …
🌹بغضم ترکید … نمی تونستم حرف بزنم … خیلی نگران شده بود … – هانیه جان … می خوای برات آب قند بیارم؟ … در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد … سرم رو به علامت نه، تکان دادم … – علی … – جان علی؟ … – می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ …
🍃لبخند ملیحی زد … چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار … – پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ … – یه استادی داشتیم … می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن …
🌹 من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم … خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده … سکوت عمیقی کرد … – همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست … تو دل پاکی داشتی و داری …
🍃مهم الانه … کی هستی … چی هستی … و روی این انتخاب چقدر محکمی… و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست … خیلی حزب بادن … با هر بادی به هر جهت … مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی … راست می گفت …
🌹من حزب باد و … بادی به هر جهت نبودم … اکثر دخترها بی حجاب بودن … منم یکی عین اونها… اما یه چیزی رو می دونستم … از اون روز … علی بود و چادر و شاهرگم …
#ادامه_دارد
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○
#رمان_بی_تو_هرگز "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_هجدهم✍ علی مشکوک
🍃من برگشتم دبیرستان … زمانی که من نبودم … علی از زینب نگهداری می کرد … حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه … هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود … سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم … من سعی می کردم خودم رو زود برسونم …
🌹ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود … دست پختش عالی بود … حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد … واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی … اما به روم نمی آورد …
🍃طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید … سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت … صد در صد بابایی شده بود … گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد … زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت … تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم … حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه …
🌹هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد … مرموز و یواشکی کار شده بود… منم زیر نظر گرفتمش … یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش … همه رو زیر و رو کردم… حق با من بود … داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد … شب که برگشت … عین همیشه رفتم دم در استقبالش …
🍃ما با اخم … یه کم با تعجب بهم نگاه کرد … زینب دوید سمتش و پرید بغلش … همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید … زیر چشمی بهم نگاه کرد … – خانم ما … چرا اخم هاش تو همه؟ …
🌹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش … – نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ … حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین …
#ادامه_دارد
@tafakornab
@shamimrezvan
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
http://eitaa.com/joinchat/2767126539Cf9cc9852b1
حجاب فاطمی مخصوص بانوان👆آقا❌❌❌
○°●○°•°♡◇♡°○°●°○
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#حدیث_روز
💢امام سجّاد عليه السلام:
مؤمن #سكوت مى كند تا #سالم ماند و سخن مى گويد تا #سود برد
📚ميزان الحكمه ج1 ص461
〰➿〰➿〰
💢امام باقر عليه السلام:
هيچ طمعى همانند مسابقه دادن براى كسب مقام، و هيچ عدالتى همانند انصاف، و هيچ تجاوزى همانند ستم كردن، و هيچ ستمى همانند پيروى از هواى نفس نيست...
📚تحف العقول، صفحه286
➿〰➿〰➿〰
💢امام صادق (ع):
🔻هر كه به دنيا دل بسته شود،
#دلش به سه چيز بسته مى شود:
اندوه پايان ناپذير،
#آرزوى دست نيافتنى،
و اميد نارسيدنى🔺
📚کافی، ج ۲، ص ۳۲۰
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#عکس_نوشته👆
#احکام_شرعی
#احکام_نماز
اگر در سجده سر با ضرب به مهر بخورد و بلند شود چه حکمی دارد
➿〰➿〰➿〰
#احکام_پوشش_درنماز
هنگام نماز خواندن، آقایان چه مقدار از بدنشان باید پوشیده باشد ؟
✅ پاسخ :
♦ پوشش هنگام نماز با جاهای دیگر متفاوت است .
♦ وقتی آقایان می خواهند جایی بروند که نامحرم هست باید پوششان متعارف باشد.
♦ اگر آستین کوتاه پوشیدند یا جوراب نپوشیدند یا دگمه ی پیراهن شان باز بود اشکالی ندارد.
♦ مردان مي توانند سر و گردن و مقداري از سينه و دستها و پاها را نپوشانند، ولي بقيه بدن که معمولا پوشانده مي شود را بايد بپوشانند.
♦♦ حالا فرض کنید آقایی می خواهد در منزل نماز بخواند و نامحرمی هم در آنجا نیست ،دیگر لازم نیست که پوشش به اندازه ی بیرون رفتن از خانه باشد. اگر از ناف تا زانو پوشیده باشد به همین اندازه کافی است و نمازش هم درست است .
استفتاء از سایت مراجع عظام.
سایت اسک احکام
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
هدایت شده از درمان باآیه های نور الهی وذکرهای گرهگشا
#هرروزیک_آیه
🌸اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ
🍃وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ
🌸مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا
🍃بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ
🌸مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ
🍃وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا
🌸وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ ﴿۲۵۵﴾
🌸خداست كه معبودى جز او نيست
🍃زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او
🌸را فرو مى گيرد و نه خوابى گران آنچه
🍃در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست
🌸كيست آن كس كه جز به اذن او در
🍃پيشگاهش شفاعت كند آنچه در پيش روى
🌸آنان و آنچه در پشت سرشان است مى داند
🍃و به چيزى از علم او جز به آنچه بخواهد
🌸احاطه نمى يابند كرسى او آسمانها و زمين
🍃را در بر گرفته و نگهدارى آنها
🌸بر او دشوار نيست
🍃و اوست والاى بزرگ (۲۵۵)
📚 سوره مبارکه البقرة
✍ آیه ۲۵۵
@tafakornab
@shamimrezvan
@zendegiasheghaneh
حتما بخونید👇👇👇👇
مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید. به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود. سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند. مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد. خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده...
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است...
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است...
و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند...
مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
بار الها از فتنههای دنیا به تو پناه میبریم
حالا وقت 🕚ذکر است با من تکرار کنید
🐝سبحان الله🐝
🍯والحمدلله🍯
🐝ولا إله إلا الله🐝
🍯والله أكبر🍯
هر کس تمام کرد
این پیام رو در حد توانت منتشر ؛ الان یه دست میذاری رو دکمه میفرستی و فراموشش میکنی ولی روز قیامت چنان ثوابی برات داره که غافلگیرت میکنه .
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
پل های پشت سرت را
خراب نکن
متعجب خواهی شد
اگر بدانی بارها
ناچار خواهی بود
از همان
رودخانه عبور کنی!!!
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
#داستانهای_بحارالانوار ✨
برکت مهمان 🌹
زنی بود که مهمان دوست نداشت...!!
روزی همسر او به نزد حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!!
حضرت محمد به مرد میگوید:
برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم...
فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود...
هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از مار و عقرب است.
زن فریاد میزند یا محمد(ص)
عبای خود را بیرون بیاورید...
حضرت محمد(ص)* می فرمایند "...
اینها قضا و بلای خانه شما است که من می برم...
پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد...
╔═ ⚘════⚘ ═╗
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_انرژی_مثبت👆
╚═ ⚘════⚘ ═╝
إِلَهِي🙏
إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَى مِنْكَ بِالْعَفْوِ
خدايا🙏
اگر گذشت كني،
پس سزاوارتر از وجود تو به گذشت كيست⁉️
📚دعای ابوحمزه ثمالی
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
ﻧﺎﺻﺮ ﺧﺴﺮﻭ ﺗﺎ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ ...
ﺩﺭ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺣﺞ دید ﻭ ﻣﺮﺩ ﺩﯾﻦ شد ﻭ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ رفت ...
ﭘﻨﺞ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ رفت ﮐﻪ ﺟﻤﻌﺎ 15 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺣﺞ ﮔﺬﺭاند ...
ﭘﺲ ﺍﺯ 5 ﺳﻔﺮ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﺮﻓﺖ !
ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﺎﺻﺮ ﺧﺴﺮﻭ گفتند ﭼﺮﺍ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺣﺞ ﻧﻤﯿﺮوی ؟
ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺁﺧﺮﻡ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺣﺞ ،
ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ی ﺭﺍﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺴﻔﺮﺍﻥ ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻭﯾَﺶ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻃﻠﺐ ﮐﻨﺪ ...
ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﯾﮑﺒﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺿﻌﻒ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﻮﺕ ﺍﺳﺖ ؛
ﺧﺮﻣﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺣﺎﻟﺶ ﺑﻬﺒﻮﺩﯼ ﯾﺎﻓﺖ ...
"ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﮔﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﻃﻮﺍﻑ ﻣﯿﮑﻨﻢ ..."
🗞
http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727
#داستان_وضرب_المثل_وسخن_بزرگان👆
هدایت شده از خانواده بهشتی
#آی_پارا
#پارت_صدوپنج
انگار یه لحظه متوجه حال خرابم شدن . چون تایماز سریع از پشت میز بلند شد و اومد طرفم. دستم رو گرفت و گفت : خوبی؟ چرااینقدر سردی؟ از همون جا داد زد: ص فورا ؟؟؟ صفورا خانوم فوری خودش رو رسوند و گفت : بله آقا؟ تا چشمش به من افتاد سریع دویید طرفم و گفت : وای خدا مرگم بده . چی شده خانوم ؟ آیناز گفت : برو سریع به سید علی بگو ؛ بره دکتر علوی رو با خودش بیاره . صفورا به چشمی گفت و رفت . تایماز گفت : بلند شو ببرمت تو اتاق . میت شرف داشت به حال اون لحظه ی من . سرم شدیدگیج میرفت . همه ی وزنم رو انداخته بودم رو تایماز. نمی دونم چطوری رفتم بالا و اصلا یادم نیست چطور خوابیدم و کی دکتر معاینم کرد . وقتی چشمام رو باز کردم ، دیدم کسی تو اتاق نیست . اما صدای حرف زدن تایماز رو با یه مرد شنیدم . حتما دکتر بود .حرفاشون واضح نبود .منم اونقدری حالم خوب نبود که بتونم دقت کنم . ناخودآگاه چشمام رو هم افتاد. اما بیدار بودم .نای باز کردن چشمام رو نداشتم . در اتاق باز شد . حتما تایماز بود .خواستم چشمام رو باز کنم اما انگار یکی بهم گفت : بذار بسته باشه . چند لحظه گذشت که دوباره در باز و بسته شد . تایماز گفت : چطور اومدی بالا؟آیناز - چرخ رو سید علی آورد . منم ، صفورا و اکرم کمک کردن . تایماز با صدای دلخور گفت : خوب می گفتی خودم می آوردمت . آیناز چرخش رو حرکت داد و اومد نزدیکتر و گفت : تو از کجا فهمیدی یاشار مرده ؟ تایماز بعد از چند لحظه سکوت گفت : آسلان واسم یه نامه فرستاده . نامرد ، کثافت تو نامه گفته بود که یاشار مرده . در ضمن . در ضمن.. آیناز با نگرانی پرسید: در ضمن چی ؟ اون چیه که اینطوری پریشونت کرده ؟ گفت: احمق زدل نوشته که یاشار به آی پارا دست درازی کرده و بعدش آی پارا کشتنش. آیناز با صدای جیغ مانندی گفت این امکان نداره . آی پارا گفت ؛ هیچ اتفاقی براش نیفتاده و قبل از اینکه یاشار به هدفش برسه ، اونو زخمی کرده . تایماز با صدایی که استیصال توش موج می زد گفت : نمیدونم آیناز .گیج گیجم . من حرف آی پارا رو باور دارم . اما این لعنتی تخم شک رو کاشته تو دلم . یعنی واقعا تو اون سه روز کسی با آی پارا کاری نداشته ؟ حق بده شک کنم !!! كم نبود فرصت برای اینکار. خیلی پریشونم . این حرف دکتر هم دیگه بدتر داره دقم میده. الان بدترین موقع واسه این اتفاق بود.آیناز با ترس و تردید پرسید : کدوم حرف ؟چه اتفاقی ؟ سکوت بود سکوت . دلم می خواست حالم خوب بود و شجاعت اینو داشتم که بلند شم و با فریاد بگم : روح و جسم من ، فقط مال شوهرم بوده و کسی بهش تعرضی نکرده . اما مگه من شاهدی هم داشتم ؟ چرا حرف من نباید به اندازه ی نامه ی اون کثافت ، سندیت داشته باشه . یعنی من دروغ می گم و آسان راست ؟ میدونستم من اینقدر ها هم خوش شانس نیستم که به همچین اتفاقی برام بیفته و من بتونم بی هیچ مشکلی اونو پشت سر بذارم . چقدر دلم از قضاوت تایماز گرفت . پس بگو چرا از سر شب اینقدر کسله !!! تازه یادش اومده باید به اون سه روز شک کنه . همه ی اون یه ذره توانم هم ازم گرفته شد. خیلی تلخه مردت بهت اعتماد نداشته باشه . حالا که طوری نشده ، اون اینطوری بی اعتماده ، وای به روزی که واقعا برام اتفاقی بیفته . مردی که باید مأمن درد و رنج من باشه و اگه برام مشکلی پیش بیاد ، بیاد جلوی جماعت سینه سپر کنه و بگه من به پاکی زنم ایمان دارم ، با به نامه از طرف کسی که همه به نیتش آگاهن ، از این رو به اون رو شده . چقدر دلم گرفت چقدر دلم شکست. تایماز بعد به سکوت طولانی بلاخره ، لب از لب باز کرد و گفت : دکتر گفت؛ امکان داره حالات امروز آی پارا مربوط به آبستنی باشه . این همه شک تو یه روز برام خیلی سنگین بود . بغض بدجور نشست تو گلوم . بگو چرا این بدتر شده . الان با خودش میگه حتما این بچه ، بچه ی یاشاره !!! دیگه نتونستم جلوی اشکام رو بگیرم و اونا بی صدا غلطیدن رو گونم . آیناز گفت : اگه واقعا آی پارا حامله باشه ، مطمئنم بچه ی توه تایماز . آی پارا اهل دروغ و دغل نیست . با شناختی که ازش دارم ، می دونم اگه یاشار بهش تعرضی می کرد، مرد و مردونه می گفت . ما که می دونیم این آسلان ازش خوشش نمی یاد . دیده نقششون نقش بر آب شد و نتونستن کاری بکن و در ضمن یاشار مرده ، گفته ؛ یه سنگه تو تاریکی . میندازم شاید به هدف خورد . اون میخواد زنت رو پیش چشمت حقیر کنه . به آی پارا شک نکن داداش!!! باز گلی به جمال آیناز که حداقل اگه هم شک داشته باشه ، بازم دهنش به تهمت باز نمی شه . خدایا ببین کارم به کجا کشیده که خواهر شوهرم باید ضمانت دامن پاک من رو پیش شوهرم بکنه و بچم، بچه ای که هنوز نمیدونم هست یا نه ، هنوز نیومده باید پیش چشم پدرش محکوم به ولد زنا باشه. این همه تحقیر واسه دختر یکی یکدانه ی یوسف خان ، خیلی ثقیل بود .
-------------------
••••●❥JOiN👇🏾
@tafakornab
@zendegiasheghaneh