eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.4هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
⚠️مصرف مواد قندی در وعده‌های سحر و افطار را کاهش دهید ! ▫️یک کارشناس ارشد تغذیه:روزه داران باید در وعده‌های سحر و افطار مصرف مواد قندی را به حداقل برسانند چون این مواد باعث خشکی گلو در طول روز می‌شود که این امر بدن را برای ابتلا به کرونا آماده می‌کند ▫️در وعده سحر، روزه داران حتما از سبزی‌ها و صیفی‌جات که آب بیشتری دارند مانند کاهو، خیار و گوجه استفاده کنند چون این مواد از کم آبی بدن و خشکی گلو و دهان جلوگیری می‌کنند @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1401/1/19 💕ســـلام مهربانان 🌸صبح اولین جمعه 💕ماه رمضانتون بخیر 🌸طلوع خـورشید 💕مـعجزه ی 🌸هرصبح خداست 💕یعنی امید هست 🌸یعنی عشق هست 💕یعنی زندگی زیباست 🌸زندگیتون پراز امید و آرزوهای زیبـا 💕 طاعات و عباداتتون قبول 🌸 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزریق انرژی مثبت➕ تکرار کنیم🌼 من امروز تمام درهای وفور نعمت کائنات را به سوی خود باز می‌کنم و ایمان دارم که هیجان، عشق و شادکامی وجودم را فرا می‌گیرد خدایا سپاسگزارم❣ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 「اِنَّ اللهَ بْالِغ أمْرِه..」 هيچ‌ چيز‌ در‌ مقابل‌ اراده‌ خدا تاب‌ و‌ توان‌ مقابله‌ را‌ ندارد🪴 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎رسول‌اکرم(صلّى‌الله‌عليه)می‌فرماید: 📄مَن اَنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی أَثناءَ غَیبَتِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً. 📜کسی که قائم (مهدی) را که از فرزندان من است در دوران غیبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهلیت قبل از اسلام از دنیا خواهد رفت. 📚(منتخب‌الاثر، ص ٢٢٩) 📖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️کلیپ کوتاه احکام شرعی موضوع : 🍀🌸🍀🌸🍀🌸 چه نوع دروغی روزه را باطل می کند؟ ✅همه‌ی مراجع (به جز بهجت، سیستانی و مکارم): دروغ بستن به خدا، پیامبر اسلام (ص)، امامان (ع) و بنابر احتیاط واجب پیامبران و جانشینان آنان و حضرت زهرا (س) . 👈مکارم: بنابر احتیاط واجب دروغ بستن به خدا، پیامبر اسلام (ص) و امامان (ع)، پیامبران و جانشینان آنان و حضرت زهرا (س). 👈بهجت: دروغ بستن به خدا، پیامبر اسلام (ص) و امامان (ع)، پیامبران، جانشینان آنان و حضرت زهرا (س). 👈سیستانی: بنابر احتیاط واجب دروغ بستن به خدا، پیامبر اسلام و امامان (ع). لطفا حداقل به یک نفر بفرستین👇 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ 📄وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ 📜ما اراده كرده‌ايم تا بر مستضعفان زمين نعمت بخشيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار‌دهيم. 📚(سوره قصص آیه ۵) 🌺امیرالمومنین(علیه‌السلام)فرمودند: 📜آنان که در زمین ضعیف گشته‌اند آل رسول الله (صلی الله علیه و آله) هستند که خداوند پس از تلاش همه‌ی ائمّه (علیهم السلام)، مهدیِ آن‌ها را برمی‌انگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند. 📚(تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۱، ص۱۴۰) 📚(بحار الأنوار، ج۵۱، ص۵۴) 📚(الغیبهًْ للطوسی، ص۱۸۴/ نورالثقلین) 📖 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
!! 🌷عملیات والفجر ۸ بود. بچه ها از اروند عبور کرده بودند. خط دشمن شکسته شده بود. نیروها در حال پدافند در منطقه آزاد شده ساحلی بوده و گروه گروه آماده پاکسازی سنگرهای دشمن می‌شدند. یکی از تیربارهای دشمن زمین‌گیرمان کرده بود. خوابیده بودیم روی زمین. سرت را بلند می‌کردی، فاتحه‌ات خوانده بود. مانده بودیم چه کنیم با این تیربار و تیربارچی‌اش! باید جلو می‌رفتیم و کار را یکسره می‌کردیم تا شیرینی پیروزی‌مان کامل شود. 🌷دقایق سپری می‌شد و تیربارچی مدام آتش تیربارش را به سمت بچه ها می‌چرخاند. یک لحظه دیدیم تیربار ساکت شد. گفتیم شاید قطار فشنگش تمام شده است. اما نه. چند دقیقه سپری شد اما خبری از رگبارهای آتشین نبود. آرام سرم را بالا آوردم. دیدم خبری نیست. بلند شدم و نشستم. هوا تاریک بود. درآن تاریکی از دور به صورت سایه دو نفر را دیدم که دارند به ما نزدیک می‌شوند. یکی با قد بلند و یکی با قد کوتاه، آرام آرام به سمت ما می‌آمدند و آنکه قد کوتاهتری داشت، یک دستش را آنقدر بالا آورده بود که رسیده بود پس کله آنکه قدبلندتری داشت! 🌷مات این صحنه مانده بودم. کل ذهنم علامت سئوال بود. بچه ها ایست دادند که صدا از طرف مقابل بلند شد: «نزنین ها . . . منم . . حبیب . . . حبیب پالاش . . . نزنین ها . . .» سایه ها که جلوتر رسید دیدم حبیب پالاش است که گوش یک عراقی را گرفته است و آنقدر قد سرباز عراقی از او بلندتر است که به زحمت توانسته است دست خود را به گوش او برساند. حبیب گوش سرباز عراقی را که حسابی ترسیده بود، ول کرد و تحویل بچه ها داد. 🌷گفتیم :«این دیگه کیه؟ چطوری گرفتیش؟» حبیب گفت: «تیربارچیه‌س. بی‌سروصدا رفتم منطقه رو دور زدم و رفتم از پشت گوشش رو گرفتم و آوردم این‌ور!» نمی‌دانستیم بخندیم به این صحنه یا متعجب بمانیم از شجاعت حبیب. به حرف هم ساده نبود که یک بسیجی ۱۶ ساله، برود و گوش یک تیربارچی عراقی را بگیرد و از پشت تیربارش، به اسارت درآورد. خداییش به حرف هم ساده نبود، چه برسد به عمل! فرمانده هم بجز سکوت، هیچ پاسخی در مقابل کار بزرگ حبیب نداشت. 🌷یک لحظه صحنه چند شب پیش مقابل چشمانم نقش بست.... فرمانده ما جناب آقای فضیلت داشت برای عملیات به بچه‌ها روحیه می‌داد و اینگونه سخن می‌گفت: «ما با قدرت ایمان و توکل بر خدا و روحیه ناب شهادت‌طلبی می‌توانیم پشت دشمن را به خاک بزنیم. شما با روحیه و شجاعتی که دارید می‌توانید بروید و گوش تیربارچی‌های عراقی را بگیرید و از پشت تیربار بلند کنید.» اگر چه آقای فضیلت، آن شب، این حرف را به عنوان مَثَلی برای روحیه دادن به رزمندگان مطرح کرد، اما من شب عملیات در فاو، به چشم خویش دیدم که حبیب پالاش، مَثَل را به واقعیت تبدیل کرد. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز حبیب پالاش که به سال ۱۳۴۸ در شهرستان دزفول متولد و در سن ۱۶ سالگی در مرحله آخر عملیات والفجر ۸ در بهمن ماه ۶۴ به شهادت رسید. ✅ با توکل بر خدا ⬅️ می‌توانیم. ❌ با توکل بر کدخدا ⬅️ نمی‌توانیم. 🔰 و این است تفاوت نگاه انقلابی و لیبرالی!! •✾📚 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
💕 در دبستانی،معلمی به بچه ها گفت آرزوهاشونو بنویسن . اون نوشته های بچه ها رو جمع کرد و به خونه برد . یکی از برگه‌ها ؛ معلم رو خیلی متاثر کرد . در همون اثنای خوندن بود که همسرش وارد شد و دید که اشک از چشمای خانمش جاریه . پرسید، چی شده؟ چرا اینقدر ناراحتی ؟ زن جواب داد، این انشا را بخوان؛ امروز یکی از شاگردانم نوشته . گفتم آرزوهایشان را بنویسند و اون اینجوری نوشته . مرد کاغذ را برداشت و خواند. متن انشا اینگونه بود: "خدایا، می‌خواهم آرزویی داشته باشم که مثل همیشه نباشد؛ مخصوص است. می‌خواهم که مرا به تلویزیون تبدیل کنی.می‌خواهم که جایش را بگیرم. جای تلویزیونی را که در منزل داریم بگیرم. می‌خواهم که جایی مخصوص خودم داشته باشم و خانواده‌ام اطراف من حلقه بزنند.می‌خواهم وقتی که حرف می‌زنم مرا جدّی بگیرند؛ می‌خواهم که مرکز توجّه باشم و بی آن که سؤالی بپرسند یا حرفم را قطع کنند بگذارند حرفم را بزنم. دلم می‌خواهد همانطور که وقتی تلویزیون خراب است و به آن می‌رسند، به من هم برسند و توجّه کنند. دلم می‌خواهد پدرم، وقتی از سر کار برمی‌گردد، حتّی وقتی که خسته است، قدری با من باشد. و مادرم، وقتی غمگین و ناراحت است، به جای بی‌توجّهی، به سوی من بیاید. و دوست دارم، برادرانم برای این که با من باشند با یکدیگر دعوا کنند ... دوست دارم خانواده هر از گاهی همه چیز را کنار بگذارند و فقط وقتشان را با من بگذرانند. و نکتۀ آخر که اهمّیتش کمتر از بقیه نیست این که مرا تلویزیونی کن تا بتوانم آنها را خوشحال و سرگرم کنم. خدایا، فکر نکنم زیاد چیزی از تو خواسته باشم. فقط دوست دارم مثل هر تلویزیونی زندگی کنم." انشا به پایان رسید. مرد نگاهی به همسرش کرد و گفت، "عجب پدر و مادر وحشتناکی‌اند!" زن سرش را بالا گرفت و گفت، "این انشا را دخترمان نوشته".... @tafakornab @shamimrezvan
🌸🍃🌸🍃 زینب کبری علیها السلام قهرمان کربلا و مثل اعلای ایمان و عمل ، داستان عجیبی را از همسرش عبد اللّٰه بن جعفر به این مضمون نقل می کند که عبد اللّٰه گفت : من از سفری باز می گشتم در حال خستگی به نزدیک قریه ای رسیدم ، باغی سرسبز و خرّم در بیرون آن قریه بود ، پیش خود گفتم بروم از صاحب باغ اجازه بگیرم تا اندک زمانی از خستگی راه بیاسایم . کنار در ایستادم و سلام کردم ، غلام سیاه نزدیک من آمد و با محبت مرا به درون باغ دعوت کرد ، من بدون این که خود را معرفی کنم وارد باغ شدم . او گفت : من مالک باغ نیستم ، مالک باغ در قریه است ولی این اجازه را دارم که عزیزی چون شما را بپذیرم . میان باغ رفتم و نقطه ای را برای استراحت در نظر گرفتم ، نزدیک ظهر بود ، غلام سفره نانش را باز کرد ، تا خواست بسم اللّٰه بگوید و لقمه اوّل را از سفره بردارد ، سگی وارد باغ شد ، از خوردن باز ایستاد ، در چهره سگ دقت کرد ، او را گرسنه یافت ، یک قرص نان نزد سگ گذاشت و سگ هم با حرص هرچه تمام تر خورد ، قرص دوم و سوم را هم به سگ داد ، وقتی خیالش از سیر شدن سگ آسوده شد ، سفره خالی را جمع کرد و در گوشه ای گذاشت . به او گفتم : خود غذا نمی خوری ؟ گفت : ندارم ، جیره ام در روز همین سه قرص نان است . گفتم : چرا همه آن را به این سگ دادی ؟ گفت : قریه ما سگ ندارد ، این سگ از جای دیگر به این باغ آمد و معلوم بود خیلی گرسنه است و من تحمل گرسنگی این مهمان ناخوانده زبان بسته را نداشتم . گفتم : پس با گرسنگی خود چه می کنی ؟ گفت : با صبر و حوصله روز را به شب می آورم ! عبد اللّٰه گفت : من از کرامت و اخلاق و مهرورزی و برخوردش با سگی که از جای دیگر آمده بود شگفت زده شدم ، پس از استراحت به قریه رفتم و سراغ صاحب باغ را گرفتم . وقتی او را یافتم خود را معرفی کردم که من عبد اللّٰه بن جعفر داماد امیر المؤمنین(ع) هستم . گفت : فدای قدمت ، و به من اصرار ورزید که به خانه اش بروم . گفتم : مسافرم و برای رفتن عجله دارم ، آمده ام باغ تو را بخرم . گفت : شما که زندگی و کارت در مدینه است ، این باغ را برای چه می خواهی ؟ جریان را به او گفتم و پس از اصرار زیاد باغ را خریدم . گفتم : غلام را هم به من بفروش . غلام را هم فروخت . به باغ برگشتم و به غلام گفتم : تو را و باغ را از مالکت خریدم و تو را در راه خدا آزاد کردم و باغ را نیز به تو بخشیدم ! : مجموعه ای از نکته ها و داستان های کتب استاد حسین انصاریان ۱۷۲ @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
🌱حکایت بهلول شخصی که سابقه دوستی با بهلول داشت روزي مقداري گندم به آسیاب برد. چون آرد نمود بر الاغ خود نمود و چون نزدیک منزل بهلول رسید اتفاقاً خرش لنگ شد و بر زمین افتاد. آن شخص چون با بهلول سابقه دوستی داشت او را صدا زد و درخواست نمود تا الاغش را به او بدهد تا بارش را به منزل برساند و چون بهلول قبلاً قسم خورده بود که الاغش را به کسی ندهد ، به آن مرد گفت: الاغم نیست. اتفاقاً صداي الاغ بلند شد و بناي عر عر کردن گذارد. آن مرد به بهلول گفت الاغ تو در خانه است و تو می گویی نیست؟! بهلول گفت: عجب دوست احمقی هستی. تو پنجاه سال با من رفیقی، حرف مرا باور نداري ولی حرف الاغ را باور می نمایی ؟!! 🖋☕️ http://eitaa.com/joinchat/3144482825C235a600727 👆
زبان و بینی نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت. عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند. معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند. پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟ عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود. از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است. 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
پهلوان و دشنام مردی به پهلوانِ قوی هیکلی ناسزا گفت پهلوان بسیار عصبانی شد به طوری که از شدت عصبانیت از دهانش کف بیرون زد و بر سرِ ناسزاگو فریاد بسیاری کشید! صاحبدلی از آنجا عبور می کرد و پهلوان عصبانی را دید و پرسید: چرا پهلوانِ به این شجاعی چنین می کند؟ گفتند: کسی به او ناسزا گفته است. صاحبدل گفت: هزار مَن وَزنه بلند می کند چطور طاقت ناسزا ندارد؟ او در بدن، پهلوان است ولی در روح، ناتوان. مَردی به آن نیست که مُشت بر دهان کسی بزنی اگر مَردی دهانی شیرین کن... 🆔 @tafakornab داستان وضرب المثل وسخن بزرگان
(قسمت‌اول): عالم جلیل القدر شیخ علی رشتی از شاگردان شیخ انصاری نقل فرمود: یکبار برای زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام از نجف به کربلا مشرف شدم. در مراجعت می خواستم از راه رودخانه فرات برگردم، لذا در کشتی کوچکی که بین کربلا و‌طویریج رفت و ‌آمد می کرد نشستم. مسافران کشتی همه اهل حله بودند و می خواستند تا طویریج بیایند و از آنجا که راه حله و نجف از هم جدا می‌شود، به شهرستان بروند. ✨💫✨ آن جماعت مشغول لهو و‌لعب و‌مزاح بودند جز یک نفر که همراهشان بود، او نه می خندید و نه‌ مزاح می کرد و در این کارها خود را داخل نمی کرد و آثار وقار و بزرگواری از او ظاهر بود. رفقایش به مذهب او ایراد می گرفتند و عیبجویی می کردند، در عین حال در خورد و‌خوراک با هم شریک بودند. من خیلی تعجب کردم ولی موقعیتی نبود که از او‌در این باره سوال کنم، تا به جایی رسیدیم که بدلیل کمی آب رودخانه ما را از کشتی بیرون کردند که کشتی به گل ننشیند. ما هم کنار نهر راه می رفتیم. ✨💫✨ اتفاقا در بین راه نزدیک آن شخص بودم، لذا از او پرسیدم: چرا خودت را از رفقا و دوستانت کنار میکشی و آنها به مذهب تو‌ایراد می گیرند؟ گفت: اینها خویشان و بستگان من هستند که همگی از اهل سنت هستند و پدرم نیز سنی بود ولی مادرم مؤمنه و شیعه است. من هم قبلا مثل آنها سنی بودم اما به برکت حضرت صاحب الزمان علیه السلام شیعه شدم. گفتم: چطور شد که شیعه شدی؟! گفت:... ادامه دارد....... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
دوستان عزیز روزه دار برای اینکه فشار تشنگی در روز رو پایین بیارین... وقت سحر چند قطره آب لیمو رو در یک لیوان آب حل کرده و نوش جان کنید🍋 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
✨﷽✨ ✨ 💕در یڪ خانہ و خانواده چهار چیز باید باشد: 🌾محبت 🌾حرمت 🌾مشورت 🌾مدیریت جایے ڪہ محبت هست دو چیز وجود ندارد: یڪے قدرت طلبے ودیگرے دشمنی ‎‌‌‌‌‌‌@tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ ╰❁╮◈◈╰❁╮◈◈╰❁╮ ♡ ایــــــــــہــــــــــا الـــــعـــــزیـــــز ♡ ‍ هنـــــــوزم انتـــــظار و انتـــــظار اسـت هنـــوزم دل به سـینه بیـقـــــرار است هنـــــــوزم خـــواب میبینم به شبــــها همان مردی که بر اسبی سوار است همـــان مــردی که آیدجمعه روزی و این پایــــان خــــوب انتــــــظار است 💫اللهم عجل الولیک الفرج💫 (روزهای چشم به راهی) 💠 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️امام زمان واجب تر از همه چیز.... 👆 🌹نماز شب هفتم ماه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: 🔷هرکس در شب هفتم ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند در هر رکعت یک حمد و سیزده مرتبه سوره قدر ♦️ خداوند در جنت عدن قصری از طلا برای او بنا می کند، و تا رمضان سال آینده در امان الهی خواهد بود. 📗(بحارالأنوار، ج97، ص382 به نقل از اربعین شهید) @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا... در این شب زیبای عاشقی دفتر دلم را به تو ميسپارم تو با قلم عفو و بخشش خود خط بزن تمام گناهانم را و بکش بر صفحه دلم دريایی از سخاوت و مهربانی و پاکی وگذشت را... @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨الهی به امیدتو 💫هفتمین روز از ماه مبارک رمضان 🌙 متبرک به ذکر پرنور ✨ صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ و خاندان مطهرش 💫 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 💫 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی ♥️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ♥️ 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
مشکل گشای کارهاباب الحوائج ذکرتوسّل های ماباب الحوائج داردهوای شیعه راباب الحوائج پیوسته میگوییم یاباب الحوائج 🤲 تا دخیلِ پرچم "موسے بن جعفر" میشوم رنگ و بوے عشق مے گیرم معطر میشوم روزے ام ڪن "روزِ هفتم" ڪنج صحنِ "ڪاظمین" خواب دیدم عاقبت پاے تو بے سر میشوم @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh