eitaa logo
داستان های آموزنده ،بهلول عاقل ضرب المثل
13.2هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
15.8هزار ویدیو
109 فایل
داستان های آموزنده مدیریت ؛ https://eitaa.com/joinchat/1541734514C7ce64f264e تعرفه تبلیغات☝
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ⭕ ❓️ برای تسریع جذب چگونه دعا کنیم؟! 🔹 وقتی درخواستی از دارید دقت کنید که آن را با چه جملاتی منتقل می کنید . 🔹 اگر در پی سلامتی هستید سلامتی بخواهید نه عدم بیماری زیرا بر عدم بیماری نبودن سلامتی را به کائنات ارسال خواهد کرد و شما بیماری بیشتری خواهید کرد ✅ جمله مثبت: خدا به همه سلامتی بده ❌ جمله منفی: خدایا مریضیم خوب شه 🔹 اگر در پی آرامش در محیط خانه یا محل کار خویش هستید ، آرامش را درخواست کنید و نه عدم استرس و نگرانی 👈 زیرا تمرکز بر رهایی از استرس خود موجب ایجاد ارتعاشات منفی و جذب اتفاقاتی میشود که آرامش را از شما سلب خواهد کرد ✅ جمله مثبت:خدا به من و همه آرامش بده ❌ جمله منفی:خدایا غم هارو از ما دور کن 🔹 اگر در پی بیشتری هستید از کائنات و را بخواهید و نه رهایی از فقر و کم شدن بدهکاری 👈 زیرا با تمرکز بر رهایی از بدهکاری مشکلات مالی بیشتری را جذب خواهید کرد ✅ جمله مثبت: خدا مال و امولتو زیاد کنه،خدا برکت بده به کسب و کارت خدايا ثروت و فراواني هر چه بيشتر رو در زندگي من و اطرافيانم و همه قرار بده. ❌ جمله منفی: خدایا مارو از فقر نجات بده 👌️ زبان کائنات رو‌ یاد بگیریم‌ و‌طبق الگو دعا و طلب خير کنیم 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
☘🍁☘🍁☘🍁☘🍁☘ ‌ 🍒 سرگذشت آموزنده و واقعی با نام 👈 ...🍒 👈 شب روز گریه شده بود کارم یه روز یکی به شادی زنگ زد گفت شما شادی خانم هستی؟ یکی باهاتون کار داره گفتن بیا بیمارستان ؛ شادی گفت تو هم بیا حوصله نداشتم از خونه برم بیرون گفت شاید احسان باشه بیا بریم و رفتیم.... بیمارستان رفتیم تو بخش به همون شماره زنگ زدیم گفت بیاید بخش داخلی مردان.... وقتی رفتیم تمام اتاقها رو گشتیم یه مرد گفت دنبال کی هستید؟ گفتیم بهمون زنگ زدن بیایید اینجا گفت شما شادی خانم هستی؟ گفتم بله من به شما زنگ زدم یه جوان آخر سالن است اون گفت بهتون زنگ بزنم... رفتیم وای خدایا داداشم روی تخت بود بغلش کردم گفت شادی چرا شیون رو آوردی گفتم چرا مگه بیگانه هستم گفت نه فدات بشم فقط با شادی کار داشتم وقتی نفس می‌کشید صدای عفونت سینش می‌اومد به لبای گِردش که نگاه می‌کردم خشکِ خشک بود ترک برداشته بود مدام سرفه می‌کرد بدنش خیلی ضعیف شده بود گریه می‌کردم گفت گریه نکن چیزی نیست.... گفتم میرم مادر رو میارم گفت قسم به خدایی که تازه پیداش کردم اگه هر کسی رو بیارید اینجا از این پنجره خودم رو پرت میکنم پایین... گفت شیون برو بیرون با شادی کار دارم... گفتم چیکار داری فدات بشم؟ گفت تو برو نمی‌خوام بشنوی ناراحت میشی گفتم نمیرم باید به منم بگی بهم نگاه کرد گفت عزیزم برو بیرون بخدا دوست ندارم ناراحت بشی.... گریه می‌کردم گفتم بخدا نمیرم چیه که نباید بدونم؟ گفت شادی بیا جلوتر... گفت پدرت برگشته ؟گفت نه هنوز قراره هفته آینده بیاد گفت بهش بگو احسان کار بدی نکرده ؛ هیچ وقت دوست نداشتم آبروی طایفه رو ببرم خدا خودش می‌دونه فقط خدا رو دوست دارم همین ولی مردم یه جور دیگه می‌بینن.... گفت شادی میکنم خدا دعایم رو اجابت کرده گفتم چه دعایی؟ گفت دعا کردم باقی عمرم رو به مادرم بده احساس مُردن می‌کنم گریه می‌کردم گفتم فدات بشم الهی اینو نگو چرا اینو میگی...؟ گفت بخدا از ته دلم دعا کردم و راضیم ، گفت شادی اگه مُردم پول بیمارستان رو بده و ازت حلالیت می‌خوام ندارم که بهت پس بدم ولی بخدا اگه زنده موندم بهت پس میدم هر چقدر باشه... شادی گفت بسه دیگه برای خودت هر چی دلت می‌خواد میگی تو قرار نیست چیزیت بشه ، مثل بی‌کسان و ناامیدا حرف میزنی برادرم گفت مگه نیستم؟؟ شادی گفت تور خدا بسه دیگه این حرفا رو نزن.... برادرم گفت بهم گوش کن شادی ازت می‌خوام اگه مُردم به هر کی اومد بالای قبرم بگی که حلالم کنه کسی حق نداره برام گریه کنه هیچ کس.... 😭بغلش کردم گریه امانم نمیداد گفت خواهر گلم صبور باش فقط دارم وصیت می‌کنم همین... گفتم نمی‌خوام بشنوم دیگه چیزی نگو گفت مگه بهت نگفتم برو بیرون عزیزم ، شادی گفت بسه دیگه عه چقد نا امیدی تو.. بازم بغلش کردم گفت به مادر بگو حلالم کنه دوست داشتم خودم ازش بخوام و با گوش‌های خودم بشنوم... شادی هم گریه می‌کرد برایش نهار آوردن ولی چه نهاری یه زره ماست با نصف نان... شادی گفت این چیه این گربه رو سیر نمی‌کنه چه برسه به یه مرد خدمتکار گفت من چیکارم به من گفتن اینو براش ببر منم آوردم... شادی گفت چرا اینقدر کم؟؟ گفت بهم گفتن این کسی رو نداره پول بیمارستانم نداره بده اینم زیادشه حتی دکتر اورژانس به زور بستریش کرده... شادی گفت این چه حرفیه؟ مگه هرچی از دهنش آمد بیرون گفت برادرم گفت شادی چیزی نگو چیزی نیست صبور باش شادی گفت الان میرم ببینم این کیه که همچون غلطی کرده برادرم دستش رو گرفت گفت بخدا هیچ جای نمیری بشین کارت دارم نذاشت بره شروع کرد به لقمه کردن اولی ر وگذاشت تو دهن من گفتم نمی‌خورم گفت دست برادر تو رد میکنی بردمش تو دهنم ولی بغض گلوم رو گرفته بود نمی‌تونستم بخورم به شادی هم داد بعد خودش خورد شادی رفت گفت الان میام گفت شادی به هیچ کسی حرفی نمی‌زنی اینا هم حق دارن هیچ چیز که مفتی نمیشه... شادی گفت خودت میدنی که حرف زور تو کلم نمیره ولی بهت قول میدم به کسی کاری نداشته باشم الان میام و رفت... 👈 ادامه دارد⬅️⬅️⬅️ 🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃 💥برای دیدن بهترین پستها وداستانها به ما 👇
هدایت شده از خانواده بهشتی
🎋🎋🎋🎋 🎋🎋🎋 🎋🎋 🎋 🎋کودکانی که همواره در لبریز از و والدین رشد یافته اند، آسیب دیدگی این کودکان از کودکان کمتر نیست. 🎋از جمله که آسیبهای روحی زیادی دیده اند، کسانی هستند که در همواره شاهد دعوای پدر و مادر بوده اند. 🎋 ممکن است شما هم کسانی باشید که همواره دعوای والدین خود بوده اید. اما اکنون آن را مهمی ندانید. 🎋 احساس و امروز شما به این مسئله ندارد باید و نگاه دوران کودکی را مد نظر قرار دهید. 🎋 خوب فکر کنید تا آن استرس و نگرانی شدید هنگام دعوای آنها را به یاد بیاورید. آن احساس که روزها یا شبها تکرار می شدند، در وجود شما گذار اخلاقها و عادتهای مخربی شده است که اکنون زندگی شما را تحت تاثیر قرار داده است. 🎋اگر کمی و هوشیار باشید خیلی زود می توانید بین مشکلات روانی فعلیتان و آن احساس دوران کودکی یک ارتباط منطقی پیدا کنید. 🎋کودکان به بلند شدن پدر و مادر نگرانی و احساس می شوند. 🎋 ارتباط عمیق کودک با ، او را به طرز گونه ای نگران مادر می کند. 🎋 کودک از هر خطری که به زعم خودش مادر را کند شدیدا هراسان می شود. 🎋 والدین از نظر کودکان خطری برای محسوب می شود. اگر چه کودک واکنشی نشان ندهد، نمی توان و او را از دعوای والدین انکار کرد. 🎋بنابراین یکی از مسلم کودک نیاز او به تامین مادر است. که کودک بتواند از آن شود وبه تداوم آن اعتماد پیدا کند. @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
47.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. وقتی رنج فقر به ما فشار میاره وظیفه ای که در موردش کم کاری کردیم «پرورش هوش مالی» بوده! وقتی رنج تنهایی به ما فشار میاره وظیفه ای که درموردش کم کاری کردیم «مهارت برقراری ارتباط» بوده! وقتی از شکست عشقی و وابستگی به کسی رنج میبریم در قبال «پرورش عزت نفس» مون بوده که کوتاهی کردیم... درست وقتی علت رنجمون رو پیدا میکنیم احساس بیچارگی ما به مسؤلیت تبدیل میشه! احساس مسولیت در برابر از بین بردن اون کم کاری! اینجاست که دیگه رنج نمیکشیم چون احساس رنج به این احساس که باید «کم کاری» رو جبران کرد، تغییر پیدا میکنه! ممکنه بپرسی وقتی کسی رنج پوچی و آوارگی در زندگی در قبال انجام ندادن کدوم بوده؟ در قبال این وظیفه که نتونستی یه تعریف و درست از زندگی برای خودت پیدا کنی... یه تعریف جامع که بتونه پاسخگوی سوالات تو باشه. ازت میخوام برام بنویسی که کجا و برای کدوم رنجت چه معنایی پیدا کردی که هضمش رو برات آسون کرد؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh
47.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.. وقتی رنج فقر به ما فشار میاره وظیفه ای که در موردش کم کاری کردیم «پرورش هوش مالی» بوده! وقتی رنج تنهایی به ما فشار میاره وظیفه ای که درموردش کم کاری کردیم «مهارت برقراری ارتباط» بوده! وقتی از شکست عشقی و وابستگی به کسی رنج میبریم در قبال «پرورش عزت نفس» مون بوده که کوتاهی کردیم... درست وقتی علت رنجمون رو پیدا میکنیم احساس بیچارگی ما به مسؤلیت تبدیل میشه! احساس مسولیت در برابر از بین بردن اون کم کاری! اینجاست که دیگه رنج نمیکشیم چون احساس رنج به این احساس که باید «کم کاری» رو جبران کرد، تغییر پیدا میکنه! ممکنه بپرسی وقتی کسی رنج پوچی و آوارگی در زندگی در قبال انجام ندادن کدوم بوده؟ در قبال این وظیفه که نتونستی یه تعریف و درست از زندگی برای خودت پیدا کنی... یه تعریف جامع که بتونه پاسخگوی سوالات تو باشه. ازت میخوام برام بنویسی که کجا و برای کدوم رنجت چه معنایی پیدا کردی که هضمش رو برات آسون کرد؟ @tafakornab @shamimrezvan @zendegiasheghaneh