eitaa logo
تفسیر صوتی و متنی استاد قرائتی
2.5هزار دنبال‌کننده
106 عکس
27 ویدیو
2 فایل
انشاء الله باگوش دادن به یک آیه از قرآن در روز جزء عمل کنندگان‌به قرآن قرار گیریم🙏 ارتباط با ادمین: @S_K_ahmadi54 تاریخ ایجاد کانال ۱۳۹۹/۸/۱۶
مشاهده در ایتا
دانلود
"تفسیر نور (محسن قرائتی) وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِما يَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «100» و پدر ومادرش را بر تخت بالا برد، ولى همه‌ى آنان پيش او افتادند و سجده كردند. و (يوسف) گفت: اى پدر! اين است تعبير خواب پيشين من. به يقين، پروردگارم آن را تحقق بخشيد و به راستى كه به من احسان كرد، آنگاه كه مرا از زندان آزاد ساخت و شما را پس از آنكه شيطان ميان من و برادرانم را بر هم زد، از بيابان (كنعان به مصر) آورد. همانا پروردگار من در آنچه بخواهد، صاحب لطف است. براستى او داناى حكيم است. نکته ها «عرش» به تختى مى‌گويند كه سلطان روى آن مى‌نشيند. «خَرُّوا» به زمين افتادن، «بدو» به باديه و صحرا و «نَزَغَ» به ورود در كارى به قصد فساد معنا شده است. «لَطِيفٌ» از اسم‌هاى خداوند است، يعنى قدرت او در لابلاى كارهاى پيچيده نيز نفوذ مى‌كند. و تناسب آن با اين آيه در اين است كه در زندگى يوسف گره‌هاى كورى بود كه فقط قدرت خداوند در آنها نفوذ كرده و آنها را باز نمود. يوسف مثل كعبه شد و پدر و مادر وبرادران رو به او، به عنوان كرامت او، براى خدا سجده‌ جلد 4 - صفحه 288 كردند. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» و اگر اين سجده براى غير خدا و شرك بود، يعقوب و يوسف كه دو پيامبر خدايند شاهد چنين منكرى نمى‌شدند. شايد هم اين سجده، نشانه‌ى تواضع بوده، نه پرستش كه در اين صورت سجده بر يوسف بوده و اشكالى نداشته است. پیام ها 1- در هر مقامى هستيد والدين خود را بر خود برتر بدانيد. «رَفَعَ أَبَوَيْهِ» آنكه رنج بيشتر داشته بايد عزيزتر باشد. 2- انبيا هم بر تخت حكومت نشسته‌اند. «عَلَى الْعَرْشِ» 3- احترام به حاكمان برحقّ وتواضع در برابر آنان لازم است. «خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 4- سجده‌ى پدر و برادران بر يوسف، خواب او را تعبير كرد. «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ‌- خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» 5- خداوند حكيم است. گاهى اجابت دعايى يا تعبير خوابى را بعد از ساليان طولانى واقع مى‌گرداند. «هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ» 6- به واقعيّت رساندن طرحها، كار خداوند است. «قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» آرى يوسف از پايدارى و صبر خود سخنى نمى‌گويد و همه را كار خدا مى‌داند. 7- خواب اولياى خدا، حقّ است. «جَعَلَها رَبِّي حَقًّا» 8- در برخورد با واسطه‌ها و ابزار و وسايل، هميشه خدا را اصل و ناظر بدانيم. با آنكه در زندگى يوسف اسباب و عللى دست به هم دادند كه او به اين مقام رسيد، ولى باز مى‌فرمايد: «قَدْ أَحْسَنَ بِي» 9- در هنگام برخورد با يكديگر، از تلخى‌هاى گذشته چيزى نگوييد. «أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» اولين سخن يوسف با پدر شكر خدا بود، نه نقل تلخى‌ها. 10- با فتوت باشيم و دل مهمان را نيازاريم. (در آيه شريفه، يوسف عليه السلام بيرون آمدن از زندان را مطرح مى‌كند، امّا از بيرون آمدن از چاه سخن نمى‌گويد مبادا كه برادران شرمنده شوند.) «إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 11- جوانمرد و با فتوت باشيم نه اهل عقده و انتقام. يوسف مى‌گويد: «نَزَغَ‌ الشَّيْطانُ» شيطان وسوسه كرد وگرنه برادرانم بد نيستند. جلد 4 - صفحه 289 12- اولياى الهى، ورود به زندان و خروج از زندان را در مدار توحيد و ربوبيّت مى‌دانند. «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» آيات قبل و «أَحْسَنَ بِي إِذْ أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 13- پايان سختى‌ها، گشايش است. «أَخْرَجَنِي مِنَ السِّجْنِ» 14- باديه‌نشينى، ضرورت است نه ارزش. قَدْ أَحْسَنَ بِي إِذْ ... جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ 15- زندگى والدين در كنار فرزند، يك لطف الهى است. أَحْسَنَ بِي‌ ... جاءَ بِكُمْ‌ 16- در زمان حضرت يوسف، مصر داراى تمدّن شهرنشينى؛ ولى كنعان سرزمينى عشايرى بوده است. «جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ»* 17- براى پيشرفت و زندگى بهتر، بايد سفر كرد. «جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ»* 18- مخلَص همه چيز را از خدا مى‌بيند و از حوادث گله نمى‌كند. (در اين آيه كلمات‌ «جَعَلَها رَبِّي‌، أَحْسَنَ بِي‌، أَخْرَجَنِي‌ .... وَ جاءَ بِكُمْ»، سخن از الطاف الهى است)* 19- برادران و اعضاى يك خانواده، بايد بدانند شيطان به دنبال اختلاف ميان آنهاست. «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» 20- خود را برتر ندانيد. «بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» يوسف نگفت شيطان آنان را فريب داد، مى‌گويد شيطان بين من و آنهارا ... يعنى خود را نيز در يك سمت قرار مى‌دهد. 21- همان گونه كه حضرت يعقوب در كودكى و اوّل داستان به يوسف گفت: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» يوسف نيز در پايا
ن مى‌گويد: «مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي».* 22- كارهاى خداوند، همراه با رفق، مدارا و لطف است. «إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ» 23- همه حوادث تلخ وشيرين براساس علم وحكمت الهى صورت مى‌گيرد. «الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» 24- بعد از بخشيدن، كسى را شرمنده نكنيد. چون يوسف برادران را بخشيده بود، در نقل ماجرا نام چاه را نبرد تا شرمنده نشوند. 25- حضرت يعقوب در آغاز داستان به يوسف گفت: «إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (آيه 6) جلد 4 - صفحه 290 و در پايان نيز يوسف عليه السلام گفت: «إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ» كه قابل توجّه است.*" ‏‏‏‏٠٠جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"تفسیر نور (محسن قرائتی) رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ «101» (يوسف گفت:) پروردگارا؛ تو مرا (بهره‌اى) از حكومت دادى و از تعبير خواب‌ها به من آموختى. (اى) پديدآورنده‌ى آسمان‌ها و زمين، تنها تو در دنيا وآخرت مولاى منى، مرا تسليم خود بميران و مرا به شايستگان ملحق فرما. نکته ها اولياى خدا وقتى به عزّت و قدرت خود نگاه مى‌كنند، فوراً به ياد خداوند مى‌افتند و مى‌گويند: خدايا هر چه هست از توست. يوسف نيز اينچنين كرد، سخن را از پدر برگرداند و متوجّه خدا شد. خداوند حكومت مصر را به دو نفر داد، يكى فرعون كه آن را به خود نسبت داد و گفت: «أَ لَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» و ديگر به يوسف داد كه آنرا به خدا نسبت داد و گفت: «آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ» تفكّر ابراهيم، در ذريّه و فرزندان او جلوه‌گرى مى‌كند؛ ابراهيم گفت: «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ» «1» من تسليم پروردگار عالميان هستم، سپس نوه او يعقوب به فرزندانش سفارش مى‌كند كه با ايمان از دنيا برويد. «لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» «2» در اينجا فرزند يعقوب نيز مرگ در حال تسليم را از خدا مى‌خواهد؛ «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» به هر حال ابراهيم عليه السلام از صالحين است؛ «إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» «3» و يوسف عليه السلام مى‌خواهد به او ملحق شود. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» يوسف كه خداوند همواره او را حفظ كرد، به او علم داد، به او حكومت داد و خطر را از او دور كرد، باز نگران عاقبت خود است. واى به حال كسانى كه قدرت، مال و علم خود را با حيله به‌ «1». بقره، 131. «2». بقره، 132. «3». بقره، 130. جلد 4 - صفحه 291 دست آورده‌اند، آنان چه عاقبتى خواهند داشت!. خداوند به حضرت آدم اسمائى را آموخت؛ «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» «1» به حضرت داود علم زره بافى؛ «وَ عَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ» «2» به حضرت سليمان، علم نطق پرندگان؛ «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْرِ» «3» به حضرت يوسف، علم تعبير خواب؛ «عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» و به پيامبر اسلام علوم اوّلين و آخرين. «وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ» «4» پیام ها 1- اعطاى حكومت، از شئون ربوبيّت الهى است. «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ» 2- حكومت را نتيجه‌ى فكر، مال، قدرت، يار و طرح خود ندانيم، بلكه اراده‌ى خداوند عامل اصلى است. «آتَيْتَنِي» 3- آنچه خدا به نيكان بدهد يا از آنان بگيرد، براى تربيت آنان است. «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي‌، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ» 4- حكومت، حقّ دانشمندان است نه بى‌سوادان. آتَيْتَنِي‌ ... عَلَّمْتَنِي‌ دانش يوسف وسيله حاكميّت او شد. 5- در هر موقعيّت وحالى، خود را به خداوند بسپاريد. «أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» 6- قدرت و حكومت و سياست، زمينه خروج از دين است، مگر اينكه خداوند لطف كند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» (يوسف در چاه دعايى داشت و در زندان دعاى ديگر داشت، ولى همين كه به حكومت رسيد دعاى او اين بود: خدايا من مسلمان بميرم.) 7- بندگان خدا در اوج عزّت و قدرت به ياد مرگ وقيامت و سرانجام كار خود هستند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» همان گونه كه همسر فرعون در كاخ‌ «1». بقره، 31. «2». انبياء، 80. «3». نمل، 16. «4». نساء، 113. جلد 4 - صفحه 292 فرعون به فكر قيامت بود و مى‌گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ» «1» پروردگارا! در بهشت براى من جايى نزد خود قرار بده. 8- عظمت خداوند تنها به خاطر نعمت‌هايى كه به ما ارزانى داشته نيست، بلكه او بوجود آورنده كل هستى است. «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 9- افتخار يوسف آن نيست كه حاكم بر مردم است، افتخارش آن است كه خداوند حاكم بر اوست. «أَنْتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» 10- حسن عاقبت وپايدارى در كار خير، مهمتر از شروع آن است. انبيا براى حسن عاقبت دعا مى‌كردند؛ «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» يعنى مرا در تسليم خود تا مرگ پايدار بدار. «2» 11- در دعا، اوّل از نعمت‌هاى الهى ياد كنيد؛ «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي» بعد درخواست خود را مطرح كنيد. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» 12- چون به قدرت رسيديد، مناجات با خدا را از ياد نبريد. رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي‌ ... 13- حضرت يوسف عليه السلام در شور انگيزترين لحظات متوجّه خدا شده و با او مناجات مى‌كند. رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي‌ ...* 14- علم و دانش در حكمرانى صحيح و عادلانه نقش مهمّى دارد. «آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنِي»* 15- در دعاها ومناجات‌ها تنها به فكر دنيا ومسائل مادى نباشيد. «فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ» 16- قدرت انسان ناچيز؛ «مِنَ الْمُلْكِ» علم انسان ناچيز؛
«مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‌ ...» اما حكومت خداوند بر همه هستى است. «فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» 17- خدايى كه خالق آسمان‌ها و زمين است مى‌تواند كسى را از لابلاى تمام سختى‌ها نجات داده و او را به بالاترين درجه‌ها برساند. رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ‌ ... فاطِرَ السَّماواتِ‌ ...* «1». تحريم، 11. «2». تفسير الميزان. جلد 4 - صفحه 293 18- به ايمان فعلى خود مغرور نشويم، حفظ ايمان تا آخر مهم است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 19- نهايت ايمان، تسليم در برابر خداوند است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 20- عاقبت خير، بهترين نعمتى است كه خداوند به بندگانش عطا مى‌كند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 21- هيچ پادشاهى تا ابد نمى‌ماند. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً»* 22- با ايمان مردن و در زمره صالحان قرار گرفتن، آرزوى پاكان است. «تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ» 23- انسان‌هاى وارسته حكومت را براى خدمت و صلاح مى‌خواهند. «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»* 24- صالحان داراى بالاترين مقام در آخرت هستند. (يوسف آرزوى ملحق شدن به آنان را دارد) «أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ»* سيماى يوسف (ويژگى‌هاى يك رهبر موفّق): در پايان داستان حضرت يوسف، سيمايى از آن را مرور مى‌كنيم: 1. توجّه كامل به خداوند در تلخى‌ها: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُ‌ ... در شادى‌ها و شيرينى‌ها: «رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ» 2. رهاكردن هر خط انحرافى از هر گروهى: «إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ» 3. پى‌گيرى راه مستقيم پيشگامان: وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ‌ ... وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ‌ 4. پايدارى در راه رضاى خدا تا آخرين نفس: «تَوَفَّنِي مُسْلِماً» 5. وقار در برابر رقبا: «أَحَبُّ إِلى‌ أَبِينا مِنَّا» 6. صبر در برابر حوادث و مرارت‌ها: «يَجْعَلُوهُ فِي غَيابَتِ الْجُبِ‌، أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً» 7. پاكدامنى و ترجيح تقوا بر رفاه: «مَعاذَ اللَّهِ‌، رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي» 8. كتمان در برابر بيگانگان: «وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ» جلد 4 - صفحه 294 9. علم وافر: عَلَّمْتَنِي مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ‌- إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ‌ ... 10. بيان زيبا و فصيح: «فَلَمَّا كَلَّمَهُ قالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنا مَكِينٌ» 11. اصالت خانوادگى: آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ‌ ... 12. مدارا با مخالفان فكرى: «يا صاحِبَيِ السِّجْنِ» 13. اخلاص: «كان من المخلصين» 14. سوز و علاقه به هدايت ديگران: «أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ‌ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ» 15. قدرت طراحى وابتكار: جَعَلَ السِّقايَةَ، ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ‌، فَذَرُوهُ فِي سُنْبُلِهِ‌، ... 16. تواضع و فروتنى: «رَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ» 17. عفو و اغماض: «لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ» 18. فتوت و جوانمردى: «نَزَغَ الشَّيْطانُ بَيْنِي وَ بَيْنَ إِخْوَتِي» 19. امانتدارى: «اجْعَلْنِي عَلى‌ خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» 20. مهمان‌نوازى: «أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ»" ‏‏‏‏٠۱جز۱۳ @tafsir_qheraati ایتا https://t.me/md6As
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا