"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ حُكْماً عَرَبِيًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا واقٍ «37»
و بدينسان ما آن (قرآن) را به صورت فرمانى روشن (به زبان عربى) نازل كرديم و بدون شك اگر بعد از دانشى كه به تو رسيده است از هوسهاى آنان پيروى كنى، در برابر (قهر) خدا براى تو هيچ ياور و محافظى نيست.
نکته ها
«حكم» در آيه، به يكى از اين سه معناست: حاكم و فاصل ميان حقّ و باطل، احكام الهى و حكمت.
پیام ها
1- بعثت انبيا و نزول كتب آسمانى، سنّت حكيمانه الهى است. «وَ كَذلِكَ»
2- پستتر از هواپرستى وهوسرانى، تأمين هوسهاى ديگران است. «أَهْواءَهُمْ»
3- علم به تنهايى سعادت آفرين نيست، چه بسا كه انسان با وجود علم، باز هم به دنبال خرافات و هوسهاى مردم برود. «اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
4- انسانهاى آگاه، مسئوليّت بيشترى دارند. «جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ»
5- علم واقعى، قرآن است. أَنْزَلْناهُ ... جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ
6- خداوند با هيچكس خويشاوندى ندارد، حتّى اگر انبيا هم كج بروند، مورد تنبيه الهى واقع مىشوند. «ما لَكَ مِنَ اللَّهِ»
7- جلب رضايت منحرفان همان و از دست دادن امدادهاى الهى، همان. اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ ... ما لَكَ مِنَ اللَّهِ
تفسير نور(10جلدى)، ج4، ص: 370"
#تفسیر_سوره_رعد_آیه_۳۷جز۱۳
#سوره_مبارکه_رعد
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ «38»
والبتّه ما قبل از تو (نيز) پيامبرانى فرستادهايم و براى آنان همسران و فرزندانى قرار داديم و هيچ پيامبرى را نسزد كه معجزهاى بياورد، مگر با اذن الهى. براى هر زمان و دورهاى كتاب (و قانون) است.
نکته ها
امام صادق عليه السلام فرمودند: ما فرزندان حضرت محمّد صلى الله عليه و آله هستيم و مادرمان فاطمه عليها السلام است و خداوند به هيچ يك از پيامبران چيزى را نداده مگر آنكه آن را به حضرت محمّد صلى الله عليه و آله نيز داده است. سپس آن حضرت اين آيه را تلاوت فرمودند: «1» وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا ...
پیام ها
1- بعثت انبيا، يكى از سنّتهاى الهى است. «أَرْسَلْنا رُسُلًا»
2- انبيا نيز مثل ساير مردم زندگى مىكرده و داراى همسر و فرزند بودهاند. «أَزْواجاً وَ ذُرِّيَّةً»
3- معجزهى پيامبران بر اساس خواست آنها يا درخواست و هوس مردم نيست، بلكه با اذن و ارادهى الهى است. «إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ»
4- زمان، در نزول قانون الهى نقش دارد. «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ»
«1». بحار، ج 24، ص 265."
#تفسیر_سوره_رعد_آیه_۳۸جز۱۳
#سوره_مبارکه_رعد
@tafsir_qheraati ایتا
https://t.me/md6As
"تفسیر نور (محسن قرائتی)
يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ «39»
خداوند هر چه را بخواهد محو يا اثبات مىكند و ام الكتاب تنها نزد اوست.
جلد 4 - صفحه 371
نکته ها
بحثى پيرامون مقدّرات الهى
مطابق آنچه از آيات و روايات به دست مىآيد مقدرات الهى بر دو نوع است:
1. امورى كه مصلحت دائمى دارد و لذا قانونش هم دائمى است. مثل آياتِ؛ «ما يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ» «1» در كلام ما تبدّل راه ندارد. «كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» «2» هر چيزى در نزد پروردگار داراى حساب و كتاب دقيقى است. اينگونه مقدرات در لوح محفوظ ثبت است «فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» «3» و فقط مقربان الهى با اذن خداوند مىتوانند بر آن آگاه شوند. «كِتابٌ مَرْقُومٌ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ» «4»
2. امورى كه غيرحتمى و مصالح آنها تابع اعمال و رفتار مردم است، مثل توبه كردن مردم از گناه كه مصلحت عفو را درپى دارد، و يا دادن صدقه كه مصلحت دفع بلا را به همراه مىآورد و يا ظلم و ستم كه به خاطر مفسدهاش قهر الهى را به دنبال دارد، يعنى خداوند متعال در ادارهى نظام آفرينش دست بسته نيست و با حكمت و علم بىنهايتى كه دارد، مىتواند با تغيير شرايط، تغييراتى در آفرينش و قوانين آن بدهد. بديهى است كه اين تغييرات، نشانهى جهل خداوند متعال و يا تجديد نظر و پشيمانى او نيست، بلكه اين تغييرات بر اساس حكمت و تغيير شرايط و يا پايان دورهى آن امر است.
قرآن مجيد در اين زمينه نمونههاى زيادى دارد كه به چند نمونه اشاره مىكنيم:
الف: «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» «5» دعا كنيد تا من براى شما مستجاب كنم. انسان با تضرع ودعا مىتواند مصالح خود را بدست آورد و سرنوشت خود را تغيير دهد.
ب: «لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذلِكَ أَمْراً» «6» قانون الهى در همه جا ثابت نيست، شايد خداوند با پديد آمدن شرايط لازم، برنامه جديدى را بوجود آورد.
ج: «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ» «7» خداوند، هر روز در شأن مخصوص همان روز است.
«1». ق، 29.
«2». بقره، 162.
«3». بقره، 162.
«4». مطفّفين، 20- 21.
«5». غافر، 60.
«6». طلاق، 1.
«7». الرحمن، 29.
جلد 4 - صفحه 372
د: «فَلَمَّا زاغُوا، أَزاغَ اللَّهُ» «1» چون راهانحرافى را انتخاب كردند، خدا هم منحرفشان ساخت.
ه: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ» «2» با ايمان و تقوا، مسير قهر الهى به لطف و بركت تغيير مىيابد.
و: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» «3» خداوند سرنوشت هيچ قومى را تغيير نمىدهد، مگر آنكه آنها خودشان را تغيير دهند.
ز: «إِلَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صالِحاً فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» «4» كسانىكه توبه كنند، ايمان آورند و عمل نيكو انجام دهند، خداوند بدىهاى آنان را به خوبى و حسنه تبديل مىكند.
ح: «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» «5» اگر شما برگرديد، ما هم برمىگرديم.
سؤال: اگر علم خدا عين ذات اوست و قابل تغيير نيست، پس هر چه در علم او گذشته بايد به مرحله عمل برسد وگرنه جهل خواهد بود.
پاسخ: علم خدا بر اساس نظام علل واسباب است، بدين صورت كه او علم دارد كه اگر از اين وسيله استفاده شود، اين نتيجه و اگر از وسيلهاى ديگر بهرهبردارى شود، سرانجام ديگرى را درپى خواهد داشت و علم او جداى از علم بر اسباب و علل نيست.
بداء چيست؟
يكى از ايراداتى كه اهل سنّت بر شيعه وارد مىكنند اين است كه مىگويند: شيعه براى خداوند «بداء» قائل مىشوند و به گمان آنها «بداء» يعنى تغيير در علم الهى و كشف خلافبراى خداوند، در حالىكه منظور شيعه از بداء ظاهر شدن چيزى است كه ما انسانها خلاف آن را گمان مىكرديم.
«بداء» در آفرينش، نظير نسخ در قانون است، مثل آنكه از ظاهر قانون و يا حكمى تصوّر كنيم كه دائمى است، ولى بعد مدّتى ببينيم كه عوض شده است؛ البتّه اين به معناى پشيمانى و يا جهل قانونگذار نيست، بلكه شرايط باعث بوجود آمدن اين تغيير در قانون شده
«1». صفّ، 5.
«2». اعراف، 69.
«3». رعد، 11.
«4». فرقان، 70.
«5». اسراء، 8.
جلد 4 - صفحه 373
است، درست مانند نسخهاى كه پزشك با توجّه به شرايط فعلى بيمار آن را مىنويسد، امّا به محض تغيير حال او، نسخه جديدى تجويز مىكند، لذا همانگونه كه نسخ در آيات را كه در واقع يك نوع بداء است، همه فرق اسلامى از شيعه و سنى قبول كردهاند، مىبايست «بداء» را با همين معنا و بيانى كه آمد پذيرا باشند. پس بداء به معناى جهل ماست نه جهل خداوند.
نمونههاى از بداء:
1. ما گمان مىكرديم خداوند كه به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمان ذبح فرزندش را داده است، مىخواسته اسماعيل عليه السلام كشته و خونش بر زمين ريخته شود، امّا بعداً ظاهر شد كه ارادهى الهى از اين امر، آزمايش پدر بوده است نه كشته شدن پسر.
2. ما از