eitaa logo
ستاد تفسیر قرآن کریم یزد
190 دنبال‌کننده
53 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال توسط ستاد تفسیر قرآن استان یزد و به منظور ترویج فرهنگ تفسیر قرآن و اطلاع رسانی جلسات تفسیر راه اندازی شده است. ارتباط با مدیر کانال: @Abbas50 لینک کانال:
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 نیرنگ برادران یوسف: 🔹 برادران یوسف در جلسه‌ای محرمانه و به پیشنهاد لاوی (یا: روبین، یا یهودا) که برادران را از قتل یوسف (علیه‌السلام) برحذر داشت، ایشان را به چاهی که در سر راه کاروان‌ها است انداختند تا بعضی از رهگذرها که کنار آن چاه برای کشیدن آب می‌آیند، یوسف را بیابند و او را با خود به نقاط دور برند و در نتیجه برای همیشه از چشم پدرشان پنهان خواهد شد. [۵] [۶] [۷] آری خصلت زشت حسادت باعث شد که آنها پدرشان پیامبر خدا را گمراه خواندند، و اکثراً توطئه قتل یوسف بی‌گناه را طرح نمودند، و تصمیم گرفتند به جنایتی بزرگ دست بزنند، تا عقده حسادت خود را خالی کنند. 🔸 برادران یوسف با نفاق و ظاهرسازی عجیبی نزد پدرشان حضرت یعقوب (علیه‌السلام) آمدند، و با کمال تظاهر به حق به جانبی و اظهار دلسوزی با پدر در مورد یوسف (علیه‌السلام) به گفتگو پرداختند تا او را یک روز همراه خود به صحرا ببرند تا در آن جا در کنار آنها بازی کند. در این مورد بسیار اصرار نمودند. یعقوب (علیه‌السلام) گفت: من از بردن یوسف، غمگین می‌شوم، و از این می‌ترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید. برادران به پدر گفتند: با این که ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیانکاران خواهیم بود، هرگز چنین چیزی ممکن نیست، ما به تو اطمینان می‌دهیم. حضرت یعقوب (علیه‌السلام) ناگزیر رضایت داد که فردا فرزندانش، یوسف (علیه‌السلام) را نیز همراه خود به صحرا ببرند. ☘ کاروان فرزندان یعقوب به سوی صحرا حرکت کردند، یعقوب در بدرقه آنها، به طور مکرر آنها را به حفظ و نگهداری یوسف سفارش می‌نمود و می‌گفت: «به این امانت خیانت نکنید، هرگاه گرسنه شد غذایش دهید، و در حفظ او کوشا باشید». وقتی که آنها از یعقوب فاصله بسیار گرفتند، کینه‌هایشان آشکار شد و حسادتشان ظاهر گشت و به انتقام‌جویی از یوسف (علیه‌السلام) پرداختند، یوسف (علیه‌السلام) در برابر آزار آنها نمی‌توانست کاری کند، ولی آنها به گریه و خردسالی او رحم نکردند و آماده اجرای نقشه خود شدند. 🔸 مطابق پاره‌ای از روایات، پیراهن یوسف را از تنش بیرون آوردند، هرچه یوسف تضرع و التماس کرد که او را برهنه نکنند، اعتنا نکردند و او را برهنه بر سر چاه آورده و به درون چاه آویزان نموده و طناب را بریدند و او را به چاه افکندند. 🖊 پانویس: ۵. ↑ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۴۱۳. ۶. ↑ فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیر صافی، ج۳، ص۷. ۷. ↑ طبرسی، فضل بن حسن، جوامع الجامع، ج۲، ص۲۰۵.