یك شب، پیش از عملیّات مسلم بن عقیل، به خانه آمد. سر تا پایش خاكی بود و چشمهایش قرمز شده بود. سرماخوردگی باعث شده بود سینوزیتش عود كند. دیدم رفت كه وضو بگیرد. گفتم: «حالا كه حالت خوب نیست، اول غذا بخور بعد نماز بخون!»
گفت: «من با اینهمه عجله آمدهام كه نمازم را اول وقت بخوانم دیگر!»
وقتی ایستاده بود به نماز، دیدم از شدت ضعف دارد میافتد. رفتم ایستادم كنارش تا مواظبش باشم.
#اسطوره
🔰 کانال در جستجوی تحول
https://eitaa.com/joinchat/2221801494C1d4962207c