#تلنگر
🌾 آیت الله فاطمی نیا : این همه در اینترنت و کتابها میگردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته، آقای بهجت چی گفته، این همه این در و آن در میزنی، چی شد آخر؟ تو هنوز جواب مادرت رو تلخ میدی!! میخوای بشی «سالک» بنده خدا؟
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
https://gap.im/join/DuQNgpLpbMXAYsR2XLSAsAzmLAhv1gakLxW8zQMsABP
#تلنگر
✅ تصمیم کبری !!❗️
❗️دیدید یک وقتهایی بحث جدی و جنجالی درباره دکور خانه و سفر در تعطیلات و از اینگونه چیزها است ،
در همین حال و هوا ، خبر سرطانی شدن یا مبتلا به #کرونا شدن یکی از عزیزان را اگر بشنویم یکدفعه تمام آن بحث ها با این خبر برایمان بیمعنی میشود 😭
👌 یاد قیامت هم اینطوری دید آدمها راعوض میکند !!
فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِن كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا
ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻔﺮ ﺑﻮﺭﺯﻳﺪ ، ﭘﺲ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﻋﺬﺍﺏ ] ﺭﻭﺯی ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻴﺮ ﻣﻰﻛﻨﺪ ، ﺣﻔﻆ ﻣﻰﻧﻤﺎﻳﻴﺪ؟! 😭( مزمل / ١٧)
✅ بیایید لااقل هفته ای یکبار هم که شده(مثلاً شبهای #جمعه !) کمی بنشینیم و با خود خلوت کنیم، همانطور که اموات را یاد کرده و برایشان خیراتی میفرستیم، به مرگ خودمان و مقدار توشه ای که جمع کرده ایم هم بیندیشیم و یک تصمیم جدی بگیریم ! تصمیم کبری❗️❗️❗️
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
https://gap.im/join/DuQNgpLpbMXAYsR2XLSAsAzmLAhv1gakLxW8zQMsABP
📌 رسم رفاقت این نیست
🔹 میدونی... نمیشه ادعای انتظارش رو داشته باشی ولی وقتی رفیقت بهت نیاز داشته باشه بهش محل ندی. نمیشه ادعای انتظارش رو داشته باشی ولی مدتها، خانوادت طعم محبت رو ازت نچشیده باشن.
🔸 نمیشه ادعا کنی ولی کلی کتابِ روی هم تلنبار شده رو نخونده باشی و ازشون فقط برای دیزاین اتاقت استفاده کنی. نمیشه ادعای دوست داشتن مهدی رو داشته باشی ولی در کنارش تا نیمه شب بیدار بمونی و نماز صبحت رو قضا کنی. منتظر بودن با دغدغهی خرید جهیزیه لوکس و نداشتن قناعت در تضاده.
🔺 آره... گاهی فقط تصور یار بودنش رو داریم، غافل از اینکه انتظار جز با عمل به خواستههای معشوق محقق نمیشه.
📎 #تلنگر
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
#نکته_آموزنده
#حضورقلب
📣روزی مجنون ازروی سجاده شخصی عبور کرد، مرد نماز را شکست وگفت:😳
مردک در حال رازونیاز با خدا بودم برای چه این رشته را بریدی ⁉️😡
مجنون لبخندی زد وگفت:😄
عاشق بنده ای بودم وتو را ندیدم
تو عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی 🧐
#تلنگر
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
📝مهم ترین قدم در خودسازی، ترک گناه است و این لازمه ی ظهور #امام_زمان (عج ) است ...
🌸راز ظهور در احترام به پدر و مادر است
🌤أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج🌤
#تلنگر
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
669.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ورشکستهترین پدر و مادرها
#آیت_الله_مظاهری
#تلنگر
#تهذیب
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
💢قلب ها را از کینه پاک کنیم ...
✅روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
#تلنگر
#کینه
#تهذیب
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️ کانال رسمی «معاونت تهذیب و تربیت استان یزد»
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
#تلنگر.
طلبه ی جوانی بود که در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، در یکی از روز ها این طلبه ی جوان به دیدن شیخ بهائی آمد و به او گفت: می خواهم طلبگی و درس خواندن را رها کرده و به دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و کسی از طلبگی به جایی نمی رسد، آخر این کار فقط بی پولی و حسرت است.
شیخ بهائی گفت: بسیار خب! حالا که تصمیم خود را گرفته ای من مانع تو نمی شوم.
بعد قطعه سنگی به طرف او گرفت و ادامه داد: اما فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو و چند عدد نان بخر تا با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا می خواهی برو، من مانع کسب و کار و تجارت تو نمی شوم.
جوان با شگفتی نگاهی به شیخ کرد و با تردید سنگ را گرفت سپس به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره کرد و از مغازه بیرون انداخت.
طلبه جوان با ناراحتی پیش شیخ بر گشت و گفت: مرا مسخره کرده ای؟ این سنگ هیچ ارزشی نداشت و نانوا با دیدن آن نه تنها نانی به من نداد بلکه جلوی مردم هم مرا مسخره کرد و من شرمنده شدم.
شیخ گفت: اشکالی ندارد حالا ناراخت نباش، این بار به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی کن با آن مقداری علوفه و کاه و جو برای اسب های مان تهیه کنی.
طلبه دوباره به بازار علوفه فروشان رفت اما آن ها نیز با دیدن سنگ چیزی به او ندادند و کلی هم مسخره اش کردند.
جوان با ناراحتی بیش تری پیش شیخ بهائی برگشت و ماجرا را برای او تعریف کرد.
شیخ بهایی به حرف های او گوش داد و گفت: خیلی ناراحت نباش، حالا همین سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را امانت بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون به این مبلغ نیاز دارم.
طلبه جوان گفت: با این سنگ به من، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پولی قرض می دهند؟
شیخ گفت: یک بار دیگر امتحان کن که ضرر نمی کنی.
طلبه جوان با ناراحتی و بی میلی سنگ را بر داشت و به طرف بازار زرگران و طلا فروشان راه افتاد و دکانی که شیخ گفته بود را پیدا کرد.
او وارد دکان شد و گفت: این سنگ را به امانت بگیر و صد سکه به من قرض بده.
مرد زرگر با تعجب به طلبه جوان و سنگ نگاه کرد و سنگ را از او گرفت و گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم، سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت.
ماموران طلبه را گرفتند و می خواستند با خود ببرند، او که نمی دانست دلیل این کار چیست مدام از زرگر و ماموران می پرسید که جرم من چیست؟
صاحب دکان به ماموران اشاره کرد تا دست نگه دارند و بعد رو به طلبه جوان گفت: آیا می دانی این سنگ چیست و چه قدر ارزش دارد؟
طلبه جوان با آشفتگی گفت: نه نمی دانم، مگر این سنگ چه قدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این سنگ که گوهری گران بهاست، بیش تر از ده هزار سکه است، راستش را بگو، مشخص است که تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یک جا ندیده ای، حالا چنین سنگ گران قیمتی را از کجا آورده ای؟
طلبه ی جوان که از ترس و تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمی کرد که این سنگ حتی ارزش یک نان را داشته باشد با من و من و لکنت زبان گفت: به خدا من دزدی نکرده ام، این سنگ را شیخ بهائی به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم، اگر باور نمی کنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران برای این که مطمئن شوند همراه طلبه نزد شیخ بهائی رفتند، شیخ با دیدن آن ها حرف طلبه را تایید کرد و به ماموران دستور داد تا جوان را رها کنند و از آن جا بروند.
بعد از رفتن ماموران طلبه ی جوان نفس راحتی کشید و گفت: ای شیخ ماجرا چیست؟ امروز با این سنگ، چه بلا هایی که سر من نیامد! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سکه می پردازد؟!
شیخ بهائی گفت: این سنگ که می بینی، گوهر شب چراغ است که بسیار نایاب می باشد، در شب تاریک چون چراغ می درخشد و نور می دهد، همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند.
سپس لبخندی زد و ادامه داد: نانوا و قصاب، نتوانستند تفاوت بین سنگ و این گوهر ارزشمند را تشخیص دهند زیرا که شناختی از آن نداشتند وضع ما هم همین طور است، ارزش و فایده علم و عالم را تنها انسان های عاقل و عالم می دانند نه هر بقال و عطاری… حال خود دانی اگر می خواهی به دنبال تجارت برو و اگر نه، به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان با حرف های شیخ و اتفاقات آن روز از این که می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به درس خواندن ادامه داد تا به مقام بالایی در علم رسید. صلوات
@moshaverah_yazd
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
⭕️«معاونت تهذیب و تربیت حوزه علمیه استان یزد» 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3771203593C678dbb1851
هدایت شده از مرکز مشاوره اسلامی سماح-یزد
#تلنگر
*کرونا که چیزی نیست*
*هر ویروس* برای آنکه خودش را تکثیر کند به بدنی محتاج است، به *میزبانی* که پذیرایش باشد. ویروس اگر بر در و دیوار بماند و کسی به او دست نزند، سرانجام از بین خواهد رفت.
*هر رذیلتی* نیز به بدنی محتاج است، به تنی که آن را در خود جا بدهد.
*دروغ* اگر روی زمین افتاده باشد و کسی آن را بر ندارد، خواهد مرد. اما دروغ را که در دهان میگذاری جان میگیرد؛ دروغ را که میگویی زنده میشود و خودش را میسازد و تکثیر میکند و سرایت میکند از این دهان به آن دهان.
*نفرت* اگر روی زمین افتاده باشد، خودش خواهد مرد اما وقتی آن را بر میداری و در دلت میگذاری، از تو تغذیه میکند تا بزرگ شود. حیات او ممات تو خواهد شد. تنت میزبان نفرت میشود. او تمام تو را میخورد تا زنده بماند. تو هر روز متنفرتر و متنفرتر میشوی تا نفرت جان بگیرد. تو میمیری تا نفرت زنده بماند.
*حسادت* هم همین است، خشمگینی و کینهورزی و بدخواهی و حیلهگری و دسیسه چینی و *بیرحمی* و بد اندیشی هم همینطور است. همهشان بدن میخواهند، میزبان میخواهند. جسمی میخواهند تا آن را بخورند، روحی میخواهند تا سوارش شوند.
آنها تنت را میخورند، روحت را میخورند، قلبت را میخورند، جانت را میخورند. بعدها جنازهات را هم خواهند خورد.
حالت خوش نیست؟ شاید که بیماری.
❗بدنت را نگاه کن، روحت را، جانت را، روانت را، قلبت را، ببین کدام رذیلت در تو جا خوش کرده است.
*ببین میزبان کدامینی؟*
خوب بودن، ماجرای ترس از دوزخ و طمع بهشت نیست. قصه ثواب و عقاب نیست. شریعت نیست، طریقت هم نیست. خوب بودن همان عقلانیت است. همان سلامت است.
@samah_yazd
#تلنگر
آزمایش جالبی توسط یکی از محققان دانشگاه لنچستر اِنگلستان انجام شد. شرکت کنندگان چه کسانی بودند؟ طرفداران تیم منچستریونایتد. ابتدا از آنان خواسته شد که پرسشنامهای راجع به میزان طرفداری از منچستریونایتد را تکمیل کنند. خود پرسشنامه اهمیتی نداشت بلکه این کار ترفندی بود برای یادآوری و برافروختن وفاداری آنها به تیم منچستریونایتد. سپس، به شرکتکنندگان گفتند که در بخش دومِ آزمایش باید در مکان دیگری فیلمی راجع به فوتبال نگاه کنند. به آنها مسیر رفتن تا اتاق نمایش در ساختمان دیگر را نشان دادند. در طول مسیر، مردی که در حقیقت یک همکار (بازیگر) بود میدوید، لیز می خورد و می افتاد، مچ پایش را می گرفت و در حالی که درد میکشید فریاد می زد. مردی که بر زمین افتاده بود گاهی پیراهن منچستریونایتد و گاهی پیراهن رقیب سرسخت منچسریونایتد یعنی لیورپول را پوشیده بود.
نتایج تکان دهنده بود در ۹۴٪ مواقع، اگر فرد مصدوم پیراهن منچستریونایتد را بر تن داشت، شرکت کنندگان به او کمک کردند. ولی وقتی مصدوم لباس لیورپول یا لباس معمولی را به تن داشت فکر می کنید چند درصد کمک می کردند؟ تنها حدود ۳۰٪. اکثریت آنها معمولاً فردی که غیرمنچستری بود را رها کردند تا ناله کند. برخی از شرکت کنندگان اصلاً به شخصی با پیراهن لیورپول توجه نکردند.
دوباره آزمایش تکرار شد اما این بار یک تغییر کوچک داده شد. این بار پرسشنامه با مضمون عشق به فوتبال و بازی زیبا بود و نه عشق به منچسترپونایتد! بعد از همین تغییر کوچک، حدود ۸۰ درصد از طرفداران منچستریونایتد به فردِ زمین افتاده با لباس منچستریونایتد کمک کردند که کمی کمتر از دور اول بود اما نتیجه جالب اینجا بود: ۷۰ درصد به افراد مصدوم با پیراهن لیورپول کمک کردند. در مقایسه با آزمایش قبل ۴۰ درصد افزایش در کمک به فردِ طرفدار لیورپول مشاهده شد (منبع) دلیلش چه بود؟
☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی
ذهن ما به صورت ناخودآگاه مرز میکشد. حد تعیین می کند. این سوی مرز می شود افراد درون گروه (ما) و آن سوی مرز می شود افراد بیرون گروه (اونها). تا این جای کار مساله ای نیست. مساله این است که ما نسبت به آنسوی «مرز ذهنی غیرواقعی» که کشیده ایم غیریت و دوگانگی و دوری ایجاد می کنیم و نسبت به افراد درون گروه غیرت، همدلی و همدردی بیشتری داریم تا افراد بیرون گروه. به عبارت دیگر ما دچار همدلی محدود می شویم. به عنوان یک انسان رحم و مروت و مرام داریم ولی فقط آن را معطوف و محدود می کنیم به همکیش و هم قبیله و هم فکر و هم گروه مان.
تا جایی که در خاطر داریم این دوگانه سازی ها همیشه رخ داده است. برخی به دیگران می گویند غرب زده و در عوض آن ها به گروه اول می گوید عمله روسیه! برخی خودفروخته و خودباخته اند و در عوض برخی واپس گرا و عقب افتاده. برخی مذهبی خشک اند و برخی غیرمذهبی ولنگار. این دوگانه سازی ها تبعات دارد.
چه می توان کرد؟ خاطرتان هست که در بخش دوم آزمایش چه کردند؟ یک تغییر کوچک؛ به جای تاکید بر عشق به یک تیم خاص (منچستریونایتد)، عشق به یک مفهوم وسیع تر (فوتبال) جایگزین شد.
برای رهایی از سندروم همدلی محدود، باید استراتژی یافتن یا ساختن «وجه مشترک گسترده» را انتخاب کرد؛ خدا ، انسانیت، محیط زیست، آینده، سرنوشت مشترک، میهن اینها مواردی هستند که می توانند ما را نجات دهند. برای اینکه اثبات کنیم که چنین چیزی امکان پذیر است، به این موقعیت توجه کنید: مسابقات جام جهانی است در یک کافه کنار دیگرانی که نمی شناسید دارید فوتبال نگاه می کنید. زمانی که تیم ملی ما در جام جهانی برنده می شود شما ممکن است یک فرد مذهبی استقلالی دو آتشه باشید اما فرد کناری تان را که یک آدم غیرمذهبی هوادار متعصب پرسپولیس باشد را به آغوش بکشید و حتی پول چایی اش را هم حساب کنید!
ایران امروز ما به شدت نیازمند رهایی از سندروم همدلی محدود است. مرزهای غیرواقعی که جامعه ما را چندپاره (بهتر است بگوییم پاره پاره) کرده است.
آخرین نکته: هر کسی باید شروع کننده باشد. منچستری ها نباید منتظر لیورپولی ها باشند و برعکس. در توسعه باید کنشگر، آغازگر و مبتکر بود وگرنه انفعال و تقلید که هنری نیست. آغاز کننده باشیم و مرزها را برداریم!
@samah_yazd
━━💠🍃🌺🍃💠━━
معاونت تهذیب وتربیت حوزه علمیه استان یزد
@tahzib_yazd
هدایت شده از مرکز مشاوره اسلامی سماح-یزد
#تلنگر
🥀
✍ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺎﺵ
ﺭﯾـــﺸﻪ ﯼ ﺗﻮ ، ﻓـــــﻬﻢ ﺗﻮﺳﺖ ؛
ﯾﮏ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﻻ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ،
ﮐﻪ ﻧﯿﺮﻭﯾﯽ ﭘﺸﺖ ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪﻥِ ﻧﯿﺮﻭ ،
ﺳﻘﻮﻁ ﻭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﺳﻨﮓ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺍﺳﺖ؛
ﻭﻟﯽ ﯾﮏ ﮔﯿﺎﻩ ﮐﻮﭼﮏ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ !!
ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﻫﺎ ﻭ ﺳﻨﮓ ﻫﺎ
ﺳﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺁﺳﻔﺎﻟﺖ ﻫﺎ ﻭ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ ﻭ
ﺳﺮﺑﻠﻨﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ …
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﮔﯿﺎﻩ ﮐﻮﭼﮏ،
ﺭﯾﺸﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ،
ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺳﻨﮓ …
ﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﻋﺎﺩﺕ ﻭ ﻏﺮﯾﺰﻩ …
ﻭ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ حرﻑ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻮﺱ ﻫﺎ …
ﺳﺮ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﯼ ،
ﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﯽ ﺁﻓﺮﯾﻨﯽ …
ﺭﯾـــﺸﻪ ﯼ ما همان "فهم" ماست.
@samah_yazd