ابوالفضل مرد زندگی بود. نه از #غذا انتقاد می کرد نه از چیز دیگر. #مهمان هم که می آمد می گفت: «هر کاری دوست داری بکن؛ فقط سختت نباشد».
روزهای اول زندگی که در #رشت ساکن شدیم، اصلا #آشپزی بلد نبودم. هر چی درست می کردم خراب می شد. می نشستم گریه می کردم.
اما ابوالفضل وقتی می آمد، شروع می کرد با لذت به خوردن غذاها. حتی از غذا تعریف هم می کرد.
دلداری ام می داد که این غذاها که طوریش نیست. می گفتم: پس چرا خودم نمی توانم بخورم. می گفت: برای اینکه بد سلیقه ای.
هیچ وقت نگفت سعی کن بهتر از این آشپزی کنی.
با این همه نمی توانست علاقه اش به #قورمه_سبزی را پنهان کند. در تمام سالهای نبودنش برایش همین غذا را خیرات می کنم.
#شهید_ابوالفضل_عباسی
#سیره_غذایی_شهدا
#تعریف_کردن_از_غذا
راوی: شهناز چراغی؛ همسر شهید
#کتاب_نیمه_پنهان_ماه؛ جلد ۱۹؛ عباسی به روایت همسر شهید. نویسنده: لیلا خجسته راد. ناشر: روایت فتح. نوبت چاپ: دوم-۱۳۹۵٫ صفحه 16 و 26.
🔰بدان ایدک الله (11)
🔆پنج: کار طلبگی؛ کاری از جنس عشق، شور، محبت و احساس وظیفه؛ (1)
❇️آنچه برای ما طلبهها همیشه شوق آفرین بوده، احساس انجاموظیفه بودهاست. عالم #طلبگی، با شکل و فرم و ساخت محتوای دستگاههای صرفاً #اداری فرق دارد.
🔺یک وقت انسان #آشپزی را میآورد و استخدام و اجیر میکند، برای اینکه مثلاً در یک میهمانی، طعامی را برای جمعی فراهم کند. معمولاً آشپزها مقدار زیادی روغن، گوشت و جنس عالی از برنج میطلبند و یک فهرست طولانی هم میدهند که اینها را برای ما فراهم کنید؛ آدم میداند هم که اگر فراهم نکند، هنر اینها به کار نخواهد افتاد و بالاخره آن کاری را که باید بکنند، نمیکنند! یک وقت هم این است که شما در مجموعهای هستید، افراد خانواده و دوستانتان هم هستند؛ مثلاً در جبهه ی #جنگ هستید و در نقطه ای گیر افتادهاید و دوستانتان هم گرسنه هستند و شما هم هنر آشپزی دارید؛ اینجا دیگر شرط و شروط و قید و قیودی ندارید؛ عاشقانه، سراسیمه، دستها بالا، دامن به کمر، با همه توان و قدرت و ابتکار، غذا را تهیه میکنید؛ که گاه این غذا بهتر از آن غذا هم درمیآید؛ چون از روی عشق و شور و محبت و احساس احساس وظیفه است و ما طلبهها از اول اینطوری کار کردهایم.
🔺آن وقتیکه در دوران مبارزات و نهضت اسلامی، طلبهای از مرکزی مامور میشد، یا حتی #بدون_ماموریت از مرکز خاصی حرکت میکرد، برایاینکه پیامی را بهجایی برساند، مردمی را از اوضاع مطلع کند و اعلامیهای را در جایی تولید یا تکثیر کند، کمترین چیز و آخرین مطلبی که به یادش میآمد، #امکانات بود؛ اصل قضیه این بود که راه بیفتد؛ راه هم میافتاد و خدای متعال هم به حرکت او برکت میداد و شد آنچه که شد. این نقل از جای دوری نیست؛ زندگی خود شماست که آن را شاهد بودید.
#کتاب_بدان_ایدک_الله ؛ صفحه7-8.
#طلبه_تراز_انقلاب_اسلامی
#مقام_معظم_رهبری
.