📚 #داستان_زیبای_آموزنده
پادشاهى با نوكرش در كشتى نشست تا سفر كند، از آنجا كه آن نوكر نخستین بار بود كه دریا را مى دید و تا آن وقت رنجهاى دریانوردى را ندیده بود، از ترس به گریه و زارى و لرزه افتاد و بى تابى كرد، هرچه او را دلدارى دادند آرام نگرفت ، ناآرامى او باعث شد كه آسایش شاه را بر هم زد، اطرافیان شاه در فكر چاره جویى بودند، تا اینكه حكیمى به شاه گفت : اگر فرمان دهى من او را به طریقى آرام و خاموش مى كنم .
شاه گفت : اگر چنین كنى نهایت لطف را به من نموده اى .
حكیم گفت : فرمان بده نوكر را به دریا بیندازند. شاه چنین فرمانى را صادر كرد. او را به دریا افكندند.
او پس از چندبار غوطه خوردن در دریا فریاد مى زد مرا كمك كنید! مرا نجات دهید! سرانجام مو سرش را گرفتند و به داخل كشتى كشیدند. او در گوشه اى از كشتى خاموش نشست و دیگر چیزى نگفت .
شاه از این دستور حكیم تعجب كرد و از او پرسید: حكمت این كار چه بود كه موجب آرامش غلام گردید؟
حكیم جواب داد: او اول رنج غرق شدن را نچشیده بود و قدر سلامت كشتى را نمى دانست ،
👈 همچنین قدر عافیت را آن كس داند كه قبلا گرفتار مصیبت گردد.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
💎
#زندگی خود را مکتوب کنید
از روی #کاغذ زندگی کنید
هر شب بنویسید
هر صبح بنویسید
نوشتن اعجاز میکند
باور کنید
خداوند به قلم و هر آنچه مینویسید قسم خورده است
هدفی را که بنویسید خلق میکنید
آرزوهای خود را بنویسید تا محقق شود
وقتی اهدافتان را مینویسید
از جایی که باور نمیکنید
و به حساب نمیآورید محقق میشود.
اول نوشتن هدف و دوم فقط تلاش.
🎊 @bluebloom_madehand 🎊
📚الاغی که شیخی گریاند
از شخصیت بزرگی شنیدم که روزی آیت الله شیخ جعفر شوشتری (ره) با جمعی از تجار و مؤمنین، در کاروانسرایی نشسته بودند. مردم مسائل مذهبی را از ایشان میپرسیدند و شیخ پاسخ میداد. ناگاه دیدند به یک باره حال شیخ دگرگون شده، شروع به گریستن کرد.
همه حاضران تعجب کردند که گریه ایشان برای چیست. سرانجام یک نفر پرسید: آقا گریه شما برای چیست؟ ایشان با دست به گوشهای اشاره کرد که در آنجا الاغی بود و تازه بار آن را به زمین گذاشته بود. سپس گفت: این الاغ را ببینید! من او را نگاه میکردم؛ دیدم پس از بارگیری به من نگاه میکند و با نگاه خود به میگوید: ای شیخ! ای عالم و ای انسان!
دیدی من چگونه بارم را به سلامت به منزل رساندم، آیا تو هم بار خویش را، یعنی بار امانت را سالم به منزل رسانیدی؟ گریهام برای این است که یک حیوان چگونه میتواند با سربلندی بارش را به منزل برساند؛ اما من که انسان هستم، نتوانم و در نتیجه، پیش مولایم سرشکسته هستم.
📚برگرفته از کتاب اخلاق اسلامی، امینیان
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
🔴کار شیطان چیست؟
یکی از کارهای شیطان این است که #گناه را برای انسان زینت میدهد!
گناه را قشنگ و لذیذ جلوه میدهد
قرآن به این هنر #شیطان اشاره دارد.
«إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُم»؛
کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان #زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است.
سوره مبارکه محمد آیه 26
دشمن مکاری داریم
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚تشکر از مخلوق، تشکر از خالق است
ناصر سبزیانپور: سه ماهی بود که پدربزرگم در بستر بیماری بود و به همین دلیل امکان اصلاح موهایش وجود نداشت. بعد از طی دوران بیماری همراه با هم به آرایشگاه رفتیم. بعد از اینکه کار اصلاح موهایش تمام شد، با چنان صمیمیت و صفایی از جناب آرایشگر تشکر می کرد که حد ندارد. انواع جملات ستایشگرانه را نثار آرایشگر کرد، اینکه چقدر زحمت کشیدی شما، واقعا لطف کردی، از صمیم قلب ممنون شما هستم و.. اینقدر که حال آقای آرایشگر هم خیلی بهتر شده بود و احساس ارزشمندی خوبی را تجربه میکرد و چهره عبوسش باز شد و لبخند رضایت بر لبانش آمد.
وقتی پدربزرگم به آرایشگر میگفت واقعا لطف کردی از ذهنم گذشت یک جوری میگوید لطف کردی که انگار طرف مجانی و برای رضای خدا موهایش را اصلاح کرده، فکر کردم بر اثر بیماری و کهولت سن هوش و حواسش را از دست داده و این شخص را با دوستی اشتباه گرفته، اما در همان حین دست در جیبش فرو برد تا هزینه اصلاح را بپردازد. اینجا بود که با خود فکر کردم قدیمیها به کاسبی به چشم ما نگاه نمیکردند، آنها تا این حد مانند ما بیاعتماد به یکدیگر نبودند بلکه قدر زحمتهای انسانها را میدانستند از عمق وجود درک میکردند که این فرد واقعا چه خدمت بزرگی به او کرده است.
که موهای ژولیده و نامرتبش را اصلاح کرده، توجه کردم که من هم از لفظ ممنونم و تشکر زیاد استفاده میکنم ولی حقیقتا آن عمق لازم را ندارد و از صمیم قلب ممنون آن فرد نیستم بلکه ممنون پولی هستم که می پردازم. با خود میاندیشم چقدر امروزه از انسانها دور هستیم و به پول نزدیکیم. اینجا بود که این بینش برایم روشن شد که برکت از زمانی از زندگی ما رفته است که پول وظیفه یکدیگر را میپردازیم نه پول خدمت و لطفی که دیگر انسانها هریک در حق ما روا میدارند. من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق؛ هرکس از مخلوق خدا تشکر نکند، شکر خداوند را نیز به جای نیاورده است.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
📚سنگِ وجودمان را بشکافیم تا مهر خدا را ببینیم
چوپانی عادت داشت در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را برای چرا در اطراف آنجا نگه دارد. زیر درخت سه قطعه سنگ بود که چوپان همیشه با استفاده از آنها آتش درست میکرد و برای خود چای آماده میکرد. هر بار که او آتشی میان سنگها میافروخت متوجه میشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است، سرد است اما دلیل آن را نمیدانست.
چند بار سعی کرد با عوض کردن جای سنگها چیزی دستگیرش شود اما همچنان در هر جایی که سنگ را قرار میداد، سرد بود تا اینکه یک روز وسوسه شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشهای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. میان سنگ موجودی بسیار ریز مانند کرم زندگی میکرد.
رو به آسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود، شکر کرد و گفت: خدایا، ای مهربان، تو که برای کِرمی این چنین میاندیشی و به فکر آرامش او هستی، پس ببین برای من چه کردهای و من هیچگاه سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را به خود ببینم.
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨