#داستان
#فقط_یک_جمله
#گنهکار
يكي از مريدان مرحوم علامه محمد تقي مجلسي به ايشان عرضه داشت:
همسايهاي دارم آلوده به گناه، اغلب شبها با نوچههايش مجلس لهو و لعب دارد و به شدت مزاحم من و همسايههاي ديگر است، مردي است قلدر و داش مسلك، و من از امر به معروف و نهي از منكر نسبت به او ميترسم، راهي هم براي تبديل خانهام به خانهي ديگر ندارم.
علامه محمد تقي مجلسي به او فرمود: اگر او را شبي به مهماني دعوت كني من حاضرم در مجلس مهماني شركت كنم و با او سخن بگويم، شايد به لطف حضرت حق از اعمال خلافش دست بردارد و به پيشگاه خداوند توبه نمايد.
مرد قلدر به توسط مرد مؤمن دعوت به مهماني شد، دعوت را اجابت كرد، علامهي مجلسي در آن مجلس شركت كرد، لحظاتي به سكوت گذشت، ناگهان مرد قلدر كه از آمدن مجلسي به جلسهي مهماني تعجب كرده بود به مجلسي گفت: حرف شما روحانيون در اين دنيا چيست؟
مجلسي فرمود: اگر لطف كنيد بفرماييد حرف شما چيست؟ مرد قلدر گفت:
امثال ما در فرهنگ قلدري حرف بسيار داريم از جمله ميگوييم اگر كسي نمك كسي را خورد بايد حقّ نمك را رعايت كند و با او در صفاي محض باشد، مجلسي به او فرمود: چند سال از عمر شما ميگذرد؟ پاسخ داد: شصت سال، فرمود: در اين شصت سالي كه نمك خدا را خوردهاي آيا حق او را رعايت كرده و نسبت به او صفا داشتي؟ مرد قلدر يكهاي سخت خورد، سر به زير انداخت، اشكش جاري شد، مجلس را ترك كرد، شب را نخوابيد، صبح زود به در خانهي همسايه آمد، سؤال كرد: روحاني و عالمي كه شب گذشته در خانهي تو بود كيست؟ همسايه گفت: علامه محمد تقي مجلسي است، آدرس آن مرد الهي را گرفت، به محضرش آمد و به دست او توبه نمود.
#وقف_هادی
https://eitaa.com/vaqf_hadi