eitaa logo
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
954 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4.1هزار ویدیو
201 فایل
هر کس به هر نحو یک قدم در راستای کار فرهنگی با ما باشید تا به اندازه خودمون قدمی برداریم🌹 ✏️طلبه دهه هفتادی: @taha_00313
مشاهده در ایتا
دانلود
طلبه کوهسرخی 🇮🇷🇵🇸
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⚫️ #سلام_علی_ابراهیم 🔸قسمت سی ونهم 🔸 #گمنامی قبل اذان صبح برگشت ،پیکر شهید هم روی
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸قسمت چهلم 🔸 رفته بودم دیدن دوستم که در منطقه غرب مجروح شده بود به محض اینکه مرا دید خوشحال شد وشروع کرد به تشکر کردن گفت : سید خیلی زحمت کشیدی اگه تو من رو نمی آوردی من اسیر میشدم گفتم معلوم هست چی میگی؟؟ من زود تر از بقیه با خودرو مهمات اومدم عقب دوستم با تعجب گفت نه بابا خودت بودی زخمم رو بستی اما من هرچی میگفتم فایده ای نداشت مدتی گذشت به حرفهای دوستم فکر میکردم یکدفعه چیزی به ذهنم رسید کسی که هم قد وهیکلم باشه وبتونه مجروحی رو هشت کیلومتر رو دوشش بزاره بیاره کسی نیست جز ... رفتم دنبالش که هنوز مرخصی بود با همدیگه رفتیم پیش دوستم گفتم اونی که باید ازش تشکر کنی اینه اما ابراهیم چیزی نمیگفت به ابراهیم گفتم به جدم قسم اگر حرف نزنی از تو ناراحت میشم ابراهیم گفت چی بگم.. من دست خالی بود می اومدم ایشان هم در گوشه ای افتاده بود پشت سر من هم کسی نبود با بند پوتینم زخمش را بستم وحرکت کردیم ودر راه به من میگفت سید من هم متوجه شدم از دوستان شماست و من چیزی نگفتم تا رسیدیم به بچه های امداد گر بعد از این قضیه تا یه مدتی با من حرف نمیزد او همیشه میگفت 🔸به همراه گروه شناسایی وارد مواضع دشمن شدیم متوجه یه گله گوسفند شدیم چوپان گله جلو آمد وسلام کردو پرسید شما سربازان خمینی هستید ؟ ابراهیم جلو آمد وسلام کرد وگفت ما بنده های خدا هستیم وبعد مقداری خرما ونان از آذوقه خودمان جمع کرد وبه چوپان داد وگفت اینها هدیه امام خمینی به شماست چوپان خوشحال شد ودعا کرد وبعد از آنجا دور شدیم بعضی از بچه ها اعتراض کردند که ما باید یک هفته در این منطقه باشیم شما آذوقه مارو به پیرمرد دادید ابراهیم گفت اولا معلوم نیست یک هفته اینجا باشیم در ثانی مطمعن باشید این پیرمرد دیگر با ما دشمنی نمیکند شما مطمعن باشید در آن شناسایی کار ما خیلی زود تمام شد وآذوقه اضافه آوردیم .... https://eitaa.com/vaqf_hadi 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 راننده اش یک سرباز بود. سر موضوعی جلو بعضی ها بهش گفت «دروغ می گی. » راست هم می گفت، ولی فردا جلو همان ها ازش عذرخواهی کرد و خواست تا ببخشدش. می گفت «تحقیر کردنش جلو بقیه اشتباه بود. » 📚 یادگاران، ج۱۳، ص ۳۸ https://eitaa.com/vaqf_hadi
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی (علیه السلام ) حرم مطهر رضوی دعاگوی دوستان هستم.
918.6K
فرازی از زیارت امین الله...حرم مطهر رضوی التمای دعا
⭕️ ریزش گناهان با نماز ✍️بوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت: نمى پرسى چرا چنین كردم؟ گفتم: چرا این كار را كردى؟ 🔸در پاسخ گفت: یك وقت زیر درختى در محضر (ص) نشسته بودم، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت. سپس فرمود: سلمان ! سۆال نكردى چرا این كار را انجام دادم؟ گفتم: منظورتان از این كار چه بود؟ 🔺فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت، سپس پنچگانه را بجا آورد، او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت. 📚 بحار ج۸۲ ، ص۳۱۹ https://eitaa.com/vaqf_hadi
شب جمعه ؛ حرم مطهر ؛ دعاگوی تمام عزیزان هستم. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی (علیه السلام)
Panahian-RozeFatemeeye.mp3
2.31M
🔉 ا زبان حال امیرالمومنین(ع) و روضه های فاطمیه هستی ام بودی، رفتی از دستم تو چرا رفتی؟ من چرا هستم؟ https://eitaa.com/vaqf_hadi
به توکل نام اعظمت بسم الله الرحمن الرحیم
1.46M
با سلام و صبح بخیر همراه با ندبه خونای امام زمان(عج) در حرم مطهر شما هم همنوا بشید چند فرازی رو زمزمه کنید... التماس دعا
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ 🔸قسمت چهل ویکم 🔸 سال اول جنگ بود به مرخصی آمدم با موتور🏍 با ابراهیم در حال حرکت بودیم که ابراهیم یکدفعه گفت وایستا !!! کنار ایستادم ابراهیم گفت اگه وقت داری به دیدن یه بنده خدا بریم منم گفتم کار خاصی ندارم . با داخل خانه ای شدیم وداخل اتاق نشستیم پیرمردی بالای مجلس بود وقتی صحبتش تمام شد رو کرد به ابراهیم وبا چهره خندان گفت ابراهیم راه گم کردی چه عجب اینطرف ها همانطور که مودبانه نشسته بود گفت شرمنده حاج آقا وقت نمیکنیم خدمت برسیم حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد وهمه رفتند وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم وگفت کمی مارو نصیحت کن ابراهیم که از خجالت😓 سرخ شده بود گفت حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم بعد بلند شدیم وخدا حافظی کردیم وبیرون آمدیم بین راه به ابراهیم گفتم یکم نصیحت میکردی حالا سرخ شدن نداشت با عصبانیت😡 گفت تو اصلا این آقا رو شناختی؟ گفتم نه راستی کی بود؟ جواب داد این آقا یکی از اولیای خداست ایشون حاج میرزا اسماعیل دولابی بودند😳 وسالها گذشت تا مردم حاج آقا دولابی را شناختند... 🔸یکی از عملیاتهای مهم غرب کشور به پایان رسید پس از هماهنگی رزمندگان به زیارت حضرت امام رفتند با اینکه ابراهیم در آن عملیات حضور داشت اما به تهران نیامد از ابراهیم پرسیدم چرا شما نرفتید؟ گفت نمیشه همه بچه ها جبهه را خالی کنند باید چند نفری بمانند گفتم واقعا به این دلیل نرفتی؟ مکثی کرد وگفت 🌷 مارهبری_رابرای_دیدن_ومشاهده_کردن نمیخواهیم ما کردن ادامه داد من اگر نتوانستم رهبرم را ببینم مهم نیست مهم این است که مطیع_فرمانش باشم واو از من راضی باشد👌 هروقت پیامی از امام پخش میشد به دقت گوش میداد ومیگفت اگر دنیا وآخرت را می خواهید باید به حرفهای امام عمل کنیم.. https://eitaa.com/vaqf_hadi