eitaa logo
نجوایِ‌یک‌طلبه؛
318 دنبال‌کننده
293 عکس
46 ویدیو
2 فایل
{﷽} ¹⁴⁰².².⁸ ‌ما مُعتکف ِ گوشه‌ ِ تنهایی ِ خویشیم .🪴 -در‌جستوجویِ‌علاجی‌برای‌جانِ‌پر‌تشویشِ‌خویش- +مکتوبات‌طلبه‌ای‌شیدا'
مشاهده در ایتا
دانلود
نجوایِ‌یک‌طلبه؛
_
از زمانی که پا در عرصهِ نویسندگی گذاشته ام و یاد گرفتم حتی در میان جمع هم ذهن را جمع کنم و غرق در افکار خوشایند خودم باشم ، زندگی خیلی زیبا تر شده است ! چون از جمع های پوچ نه تنها چیزی به تو اضافه نمیشود بلکه ذهنت را بهم میریزد ، چون افکار و رویاها متفاوت و دور از هم هستند . با نوشتن ذهنم آرام میشود ، روحم آزاد میشود ، انس گرفته ام با قلم و کاغذم . جهان رنگ دیگری برایم دارد ، منِ پوچ حالا یک منِ ارزشمند است ، به لطف فکری که به واسطهِ نوشتن ایجاد شد ؛ فکری که زیبایی ها را برایم مشهود کرده است ! وقتی نویسندگی را شروع میکنی مجبوری دیدگاهت را به زندگی عوض کنی و این دیدگاه جزئی باعث میشود برای صدای دلنواز پرنده ای که روی درخت پشت پنجرهِ کوچک اتاق است بنویسی و این باعث میشود ارزش زندگی را درک کنی ! زیبا نیست ؟ |
پناه میبرم به خدا از صبری که رو به پایان است .
هدایت شده از شــبــانــه
. با توجه به خرید دستگاه صوت‌ و فرارسیدن موعد وصول چک باقی مانده هزینه آن به مبلغ ۱۴ میلیون تومان خواهشمند است در صورت تمایل کمک ها و نذورات خود را به شماره کارت
۵۰۲۹۰۸۷۰۰۰۶۱۰۸۲۷
بنام هیئت شهدای مدافع حرم واریز و به شماره
۰۹۱۵۴۳۰۱۴۰۰
اطلاع رسانی فرمایید. .
نشسته‌ام وسط زندگی ، صبور ، غمگین ، امیدوار ، خسته و ادامه دهنده .. و ادامه دهنده ..
enc_17156286955711793571915.mp3
4.62M
من اینجام دردامو نگاه عباس ..
رژیم‌صهیونیستی زمینه مجازات ِسخت را برای‌خود فراهم ساخت . [ حضرت‌آقا ]
نجوایِ‌یک‌طلبه؛
_
امام زمان گم و غایب نشده است ، ما گم شدیم و محجوب گشته‌ایم ! امام غایب نیست ، تو نمی بینی آقا را ! او حاضر است ؛ چشمت را که اسیر دنیا شده ، اگر از دنیا دست بردارد ، آقا را می‌بیند . | - حاج‌اسماعیل‌دولابی
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک خیال خوش ..
‌ تو حیاط داشتم قدم میزدم پیداش کردم ، یه تیکه سرامیکِ بدرد نخور . چند وقته دنبال سفال میگشتم که نقاشی کنم ولی نمیشد بگیرم ، دیدم میشه ازش استفاده کرد ؛ برا اینکه کمی از افکارِ آزار دهنده‌م فرار کنم شروع کردم ؛ خیلی خوب در نیومد ، برگ‌های نقاشی هم قربانیِ شلوغیِ ذهنِ منِ پریشون شدن ، ولی فهمیدم که گاهی به چیزای بی ارزش هم میشه بها داد ! حالا از زیر افتاب اومده کنج خونه :)