eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 90 🌺 امام رضا علیه السلام فداش بشم فرمودن: خدا گاهی عقل آدمو میبنده تا آدم یه انتخابی بکنه، بعد عقل آدمو باز میکنه! طرف میگه این چه انتخابی بود من کردم؟!😤 دیگه دیگه!😊 تو باید انتخاب میکردی.تو باید رشد میکردی✔️ 🌷یه خاطره بگم براتون. یکی از علمای بزرگ تهران فرمودن: یه خانواده ای بودن خیلی توسل داشتن که عروس خوب و مومنی گیرشون بیاد. تا اینکه مادر آقا پسر خواب میبینه باید بری سراغ فلانی... بلند شدن و گفتن فلانی خیلی مورد خاص و فوق العاده ای نیست...!😐🙄 🔹حالا ما به توسلاتمون ادامه بدیم شاید خواب درستی نبوده!😒 اعتنا نکردن. بعد از چند وقت دوباره همون خواب رو دیدن...گفتن نه دیگه ما خواستیم و اهل بیت علیهم السلام ایشونو معرفی کردن... 💍 اون جوون با اون دختر خانم ازدواج کرد و در طول زندگی، اون دختر خانم حسابی زجر میداده اون آقا پسر رو...ولی ایشون خوشحال بوده میگفته این انتخابیه که اهل بیت برای رشد من کردن تا با تحملش رشد کنم👌 🚫 پس دیگه کسی نگه خانم من بداخلاقه من نمیتونم اون محبت ها رو بهش بکنم❌ ✔️ تا اونجایی که میشه ، تا اونجایی که نَفَس بالا میاد بگه این بهترین انتخاب الهیه برای اینکه من رشد کنم. هوای نفس هاشم نوش جونم☺️ ✅مثل هوای نفس های مامانم و بابام گوش میکنم { برخورد قشنگ با همسر چه مرد چه زن } 💢کسی نگه شما این حرفای خوب رو برای خانم و آقای خوش اخلاق میگی ، برای بد اخلاق نمیشه! ببین سرتو بنداز پایین کار خودتو انجام بده😊 🌹 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ چرا بعد از ازدواج دیگه همسرم عاشقم نیست؟! ✅ نگاه درست به رابطه بین زن و مرد چیه؟ استاد پناهیان 🌺@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_هشتم ۱ ♥️💭شروع یک پا
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 برای شام سفره ی بلندی انداخته بودند. مسعود کنارم نشسته بود و بهم رسیدگی می کرد. بقیه هم برای به اصطلاح او شوخی می کردند. مشغول خوردن غذا بودم که سنگینی را حس کردم ، بدون این که جلب توجه کنم آرام سرم را بلند کردم ، بود... اما نگاه خیره اش روی من نبود بلکه تماما محو خنده های شده بود... قاشقم را روی زمین گذاشتم ... صداهای دور و برم گنگ شدند ... تا آخر سفره لبخندی روی لب هایم ننشست و لقمه ای از گلویم پایین نرفت ... مسعود چندبار پرسید : چیزی شده؟ چیزی لازم نداری؟ و من با لحنی کنترل شده جوابش را می دادم. خدایا چرا ی این دختر روی زندگی من افتاده؟ حالم بد بود ... بعد از شام به من گفتند که من زحمتی نکشم و بقیه مشغول جمع کردن سفره شدند. چندباری عاطفه ظرف ها را به دست مسعود داد و او هم تشکر کرد. احساس می کردم دارم ... گلویم هم درد گرفته بود ... از زیر چادر گل دار دستم را روی شکمم گذاشتم ، بچه خیلی تکان می خورد انگار تمام اضطراب من به جان کودکم ریخته شده بود ... مادرشوهرم کمکم کرد تا به اتاق بروم ، روی زمین خوابیدن برایم سخت بود به هر سختی روی تشک دراز کشیدم و به بهانه ی فشار پایین ، سرم را هم پوشاندم. یک ساعت بعد مسعود پیشم آمد ، یک ساعتی که برایم یک سال گذشت. +خوبی خانومم؟ به بچه اشاره کرد این ناقلا چرا انقدر زن منو اذیت می کنه آخه؟؟؟؟ نتوانستم به او بگویم که زجر من از دست دوست دختر سابق توست. همیشه از این که یک عشق ناب و پاک را تقدیم شوهرم کرده بودم به خود می بالیدم ، فکرش را هم نمی کردم همسر من مردی شود که قبل از من با کسی بوده . اما سرنوشت طوری دیگر رقم خورده بود. با بد خلقی گفتم : _ بد نیستم ، یه کم استراحت کنم بهتر هم می شوم. آن شب با همه ی بد احوالی ام گذشت. فردا صبح مسعود بیدارم کرد و با ماشین به جنگل رفتیم ، سعی کردم شب گذشته را فراموش کنم و از لحظه ها لذت ببرم. مسعود خوش سفر بود و همیشه با او حالم عالی می شد. ناهار را هم بیرون خوردیم و نزدیک غروب برگشتیم. هر دو خندان و با صورت های بشاش وارد ویلا شدیم. هرکسی مشغول کاری‌بود. پدرشوهرم گوشه سالن اشاره کرد و رفتم کنارش نشستم. بعد از شام شروع به خاطره گویی کردند و زن ها و مردها خاطرات خنده دار خود را با آب و تاب تعریف می کردند. خوش می گذشت... اما ... اما مسعود ساکت تر از همیشه شده بود. به خاطره ها نمی خندید و بیشتر در افکار‌خودش بود. گاه گاهی‌ نگاهم می کرد و لبخند می زد... شوهرم را خوب می شناختم ، می دانستم از چیزی ‌ناراحت است و ‌یا چیزی فکرش را مشغول کرده ، با اشاره پرسیدم چیزی شده؟ با لبخند شانه بالا انداخت و سری تکان داد که چیزی‌نشده. چند دقیقه ی بعد هم برای خواب به اتاق رفت. من هم عذرخواهی کردم و به طبقه ی بالا رفتم . دراز کشیده بود و پشتش به من بود ... سر شوخی ‌را باز کردم برگشت و رو به من شد. _ خوبی مسعود؟ با بی حوصلگی جواب داد : + بععله خانومم چرا که بد باشم ؟ یه شیرین خانوم دارم با یه بچه که تو راهه ، چرا باید بد باشم؟ _خب خداروشکر ... نگرانت شدم... +نه عزیزم خیالت راحت یه کم خسته ام شیرین بیا فردا صبح برگردیم تهران کارهامون همه مونده. منم از خداخواسته گفتم: _فردا !!! باشه هرچی بگه. دراز کشیدم ... مسعود زود خوابش برد. از اینکه فردا برمی گشتیم تهران خیالم راحت شده بود ... در تاریکی به چهره اش خیره بودم ، ، در این شکی نبود ... اما ... به پهلو شدم ، ذکر گفتم تا خوابم ببرد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 نیمه های شب از خواب بیدار شدم دیدم مسعود سر جایش ... چند دقیقه صبر کردم گفتم شاید به دستشویی رفته و می آید ... دیر کرده بود ... نگرانش شدم ... آرام بلند شدم ، روسری سر کردم و بی سرو صدا از اتاق بیرون رفتم. بالای ‌پله ها بودم و میخواستم پایین بروم که ... دیدم ... انگار خواب‌می دیدم... کاش هیچ وقت با آن صحنه مواجه نشده بودم ... زیر نور ضعیف در گوشه ی سالن مسعود نشسته بود ... بی صدا می خندید ... و با انگشت اشاره طرفش را به سکوت دعوت می کرد ... و در دستانش برگه های پاسور بود و روبرویش نشسته بود... عاطفه بود با لباس نامناسب در حالی که ورق های بازی را در دستانش جا به جا می کرد و با انگشت های ‌لاک زده اش سیگار می کشید ... نگاه کردم کس دیگری در آن تاریکی نبود... روی زانوهایم خم شدم ... نفسی هم برای گرفته شدن نمانده بود ... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) @saritanhamasir
سلام دوستان عزیز عصرتون بخیر ان شاءالله که احوالتون تون باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ جمعه ... ساعت ۶:۳۰ صبح... کنار مزار رفتگان دوران غیبتتان... سلامی از طرف دوستان سفر کرده تان... سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...🤲 @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ثروت_در_اسلام 18 ما باید این نگاه رو در جامعه ترویج کنیم که دینداری یکی از مهم ترین نتایجش اینه که
19 🔵 در شب های گذشته در مورد نقش ثروت در گسترش اسلام مطالبی رو عرض کردیم. امشب یه مقدار در مورد خطرات نظام سرمایه داری صحبت میکنیم. ⭕️ از حدود صد سال پیش دو نظام اقتصادی و سیاسی در جهان به وجود اومد یکی نظام که اصطلاحا بهش میگن لیبرالیسم یکی هم نظام .
🔴 نظام میگه هر کاری دلت خواست بکن و هر جور تونستی پول در بیار ولی اگه کسی ازت شکایت کرد باهات برخورد میشه. میگه هر کسی آزاد هست که چه دینی داشته باشه و هر کسی دین داره بره توی گوشه خونش دینداری کنه. برای لذت بردن هر طوری دلت خواست میتونی لذت ببری و هیچ حرام و حلالی وجود نداره. 🔴 نظام اولا شدیدا با دین برخورد میکنه. ثانیا میگه همه مردم روی هم پول بذارن و آخر ماه پولا بین همه تقسیم بشه. یکی برای همه و همه برای یکی! ⭕️ هر دو این تفکرات حرفای ظاهرا جذابی دارن
⭕️ نظام با فروپاشی شوروی تقریبا از بین رفت و فقط کشورهای محدودی هنوز کمونیست هستن. کشور کوبا، کره شمالی و یه مقدار هم چین. ⭕️اما تقریبا همه کشورهای جهان نظام رو پذیرفتن. اصلی ترین کشور لیبرالیست هم آمریکا هست. هر کدوم از این دو تفکر، خوبی ها و اشکالات زیادی دارن که فرصت نیست بررسی کنیم چیزی که مورد نظر ماست بخش تفکر سرمایه داری هست. از نظر اقتصادی چرا ما با نظام سرمایه داری مخالفیم؟
✅ ببینید این خوبه که هر کسی بیشتر کار کنه بیشتر پول در بیاره 👈 ولی اینجا یه مشکلی پیش میاد و اونم به وجود اومدن "کارتل های بزرگ اقتصادی" هست. اقتصادی چیه؟ 🔴وقتی که چند تا شرکت بزرگ بخوان تمام بازار رو مال خودشون کنن و شرکتای کوچک رو زمین بزنن از یه راه ناجوانمردانه استفاده میکنن. ❌ مثلا توی موضوع ، یه شرکت ثروتمند به همراه دو سه تا شرکت مطرح توی ساخت پوشک میان و قیمت محصولاتشون رو خیلی پایین میارن به طوری که حتی ممکنه ضرر هم بکنن ولی تا چند سالی با قیمت بسیار پایین پوشک ها رو وارد بازار میکنن بعد از مدتی، همه شرکت های کوچک پوشک سازی ورشکست میشن و جمع میکنن 😒 🔴 اونوقت هست که اون چند تا شرکت که تمام بازارا رو در اختیار گرفتن یه دفعه ای قیمتاشون رو چند برابر میکنن و ثروتای میلیاردی به جیب میزنن.
به این چند شرکتی که دست به یکی کردن برای در اختیار گرفتن بازار ، اقتصادی میگن. 🔴و جالبه که 90 درصد کارتل های اقتصادی جهان دست اسرائیلی هاست. برای همینه که آمریکا بدون اجازه صهیونیست ها نمیتونه نفس بکشه. مشکل اصلی نظام سرمایه داری همینه و اکثریت مردم در چنین نظامی، شبانه روز کار میکنن ولی سودش در نهایت به جیب ثروتمندان جامعه میره. ☢ در این جامعه پول رو میذارن وسط و به عنوان خدا میپرستنش! ✅ تنها راهی که میشه از این کارتل های اقتصادی جلوگیری کرد استفاده از "سیستم اقتصادی اسلام" هست. 🔵 در اسلام، انسان باید پول در بیاره ولی این کسب ثروت "به خاطر خدا" باید باشه نه به خاطر خود پول. ✔️ وقتی که به این شکل در بیاد طبیعتا انسان ها از هر راهی که بتونن پول در نمیارن و تلاش میکنن که دست شرکت های کوچک تر هم رفته بشه. ✅ در واقع نظام اقتصادی اسلام به جای پول محوری، محور هست.
🚫 از ابتدای انقلاب ما تا حالا هیچ دولتی نداشتیم که دنبال اجرای نظام اقتصادی اسلام باشه! ✅ در حالی که نظام اقتصادی اسلام اگه اجرا بشه در عرض ده سال، کشور ما رو از همه کشور های جهان پیشرفته تر خواهد کرد، چون نظام اسلام اختلاف طبقاتی رو به صفر میرسونه و همه مردم از رفاه کامل برخوردار خواهند شد. 🔵 همینی هم که میبینید کشور ما با وجود پیاده کردن نظام شکست خورده سرمایه داری، نسبتا پیشرفت خوبی داشته، به خاطر نظام ولایت فقیه در کشور هست. ✔️ اگه در کنار نظام ولایت فقیه، نظام اقتصادی اسلام هم پیاده بشه، دوران بعد از ظهور رو حتی قبل از ظهور خواهیم دید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕 مکالمه جذاب امیرالمومنین علی علیه السلام با یک عاشق بیابانگرد... 🔸استاد پناهیان ✅ @saritanhamasir
🌷سربازان عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف از هیچ چیز جز گناهان‌شان نمی‌ترسند. ✍شهید سیدمرتضی آوینی ●⊰🦋⊱● @saritanhamasir
این کلیپ واقعا زیباست و آدم متوجه میشه که فقط قراره خدا با ما کار داشته باشه توی دنیا.... بقیه هم امتحان ما هستند..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هر مشکلی داری برای فرج و سلامتی امام زمان(عج) دعا کنید، حضرت برای شما دعا میکنند. ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @AlborzTanhamasiri ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
✍خیلی نگو من گناهکارم. هی نگو من گنهکارم. این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی. 🌷 روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی.معصیت را به یقین نرسان. ایمان را به شک تبدیل نکن. تاثیر زبان اینست که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود... 🌺همیشه بگویید ، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. آن وقت غمت را از بین می برد... 📚 مصباح الهدی ╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗ @AlborzTanhamasiri ╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_نهم #دوستش_داشتم بر
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۲ بی صدا سوختم😞 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 خود مسعود هم خوب می دانست که چیزی شده ، اما به روی من نمی آورد. با همه ی بدحالی ام دلم می خواست بیاید‌ سراغم و از من بپرسد که چرا به این روز افتاده ام ؟ و من هم حرف بزنم ... داد بزنم ... تا سبک شوم ... اما مسعود کم حرف و گوشه گیر و در لاک خودش فرو رفته بود. چند روز به همین منوال گذشت. یک روز دم ظهر به پیشنهاد مادرم به شرکت رفتم تا به قول او فضای بیرون از خانه حالم را بهتر کند. مسعود از خوشحالی پر در آورده بود ، چای و نسکافه و شیرینی و شکلات روی میزم ردیف کرد. نگاهش برق می زد اما چیزی نمی گفت. مشغول کار‌ شدم ، آخر وقت وقتی همه ی کارمندان و مادرم رفتند مسعود به سراغم آمد و گفت : +نمی دونم چی شده ، اما می دونم از من ناراحتی ، نمی خوامم بدونم چی و چرا فقط اینو بدون شیرینم که طاقت بدحالی و سکوت تو رو ندارم ، ازت خواااهش می کنم یا حرف بزن یا این وضعیتو تموم کن. بهش نگاه کردم ، چقدر در نظرم بچه می آمد . نگران نگاهم می کرد . جدی و سرد گفتم: _فعلا نمی تونم حرف بزنم،حالم بده. نمی دونم کی خوب میشم. فعلا یه مدت کاری به کارم نداشته باش. مبهوت فقط نگاهم کرد و آرام نشست ، دیگر حرفی بینمان رد و بدل نشد. آنروز ها ما این شکلی بود . من سرد شده بودم اما مسعود انقدر گرم بود و محبت کرد که کم کم من هم سعی کردم با این قضیه کنار بیایم. هرچند آن شب ، هرشب و هر روز تنم را می لرزاند. رفتار بدی از او نمی دیدم. همه چیز مثل همیشه بود ، جز یک چیز و آن هم " من " بودم که تغییر کرده بودم . حدودا یک ماه قبل از زایمانم دیگر شرکت نرفتم ، گاهی تلفنی پیگیر کارها می شدم . فرزندم که دنیا آمد هر دو خانواده سنگ تمام گذاشتند. مسعود مهربانی شد که شب ها زودتر از من به گریه ی ریحانه بلند می شد و ریحانه هم در آغوش او آرام تر بود. ریحانه دو سه ماهه بود که از مسعود خواستم تا به شرکت برگردم ، دلم برای کارم تنگ شده بود. هر بار ای می آورد و امروز و فردا می کرد. یک روز که اصرار زیاد مرا دید دستپاچه گفت : + ببین شیرین جان ، یه چیزی رو بهت نگفتم ... یعنی نشد که بگم... همونطور که با ریحانه بازی می کردم گفتم: _خب چیو نگفتی الان بگو اصلا فکرش را هم نمی کردم... مسعود گفت: تو که شرکت نبودی شرایط یه جوری شد که مجبور شدم یه نیرو اضافه کنم ... برام جالب شد ، به طرفش برگشتم _ خب ... بعدش ... +حدودا سه ماهه که تو شرکت ما مشغول به کار شده. از میان کلماتش فقط عاطفه را شنیدم. عاطفه چی؟.... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... گل ما "یک" گل نیست که دنیا را گلستان میکند! گل ما "تنها" گلی است که گلستان میسازد کویر دنیای غیبت را... اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...🤲 ❣❣ 🔅 السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه... 🌱سلام بر تو ای مولایی که آیه های نور از لسان تو می تراود، و تفسیر حقیقی اش از قلب نازنین تو جاری می شود. 📚زیارت آل یاسین،مفاتیح الجنان @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم و رحمه الله ان شاءالله که احوالتون عالی باشه الحمدللله که توفیق روزی ما شد که با درسی دیگر از در خدمت شما سروران گرامی باشیم با ذکر شریف
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#مدیریت_زمان 52 ✅ آقا امیرالمومنین علی علیه السلام با اون عظمت و بزرگی و اون همه عبادت بی نظیر در ت
53 ❇️ در کتاب شریف خصال صفحه 253 اومده که پیامبر اکرم صلوات الله علیه میفرماید: روز قیامت کسی قدم از قدم بر نمیداره مگر اینکه 4 تا سوال ازش پرسیده میشه. 🔸 اولین سوالی که ازش میشه اینه: عن عمره فیما افناه... عمرش رو در چه کاری صرف کرده...؟ سوال دوم: و شبابه فیما ابلاه... و از جوانیش که در چه راهی هدر داده... 💢 جالبه که یک بار از عمرش که همون زمان زندگی انسان هست سوال میشه و یک بار هم از "جوانیش" سوال میشه... اون مقطع جوانی چقدر مهمه که یک سوال جداگانه ازش میشه... 🔹 بله ممکنه شما آخر عمرت توبه و جبران کرده باشی ولی جوانیت رو ضایع کرده باشی! فکر نکن خدا حواسش نیست...