تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 24 ❤️🌹 روی آن را نداشتم بگویم دلم برای شوهرم تنگ شده، ☺️ تحمل تنهایی را ندا
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت 25
کم کم در و همسایه و دوست و آشنا به حرف درآمدند که:
«خوش به حالت قدم. چقدر صمد دوستت دارد.»
🌹☺️
دلم غنج می رفت از این حرف ها؛
اما آن دو سه روز هم مثل برق و باد گذشت.
💢💢
عصرِ روزی که می خواست برود، مرا کشاند گوشه ای و گفت:
❤️«قدم جان! من دارم می روم؛ اما می خواهم خیالم از طرفت راحت باشد.
🏌♀🏌♀
اگر اینجا راحتی بمان؛ اما اگر فکر می کنی اینجا به تو
سخت می گذرد، برو خانه حاج آقایت.
وضعیت من فعلاً مشخص نیست.
شاید یکی دو سال تهران بمانم.
♻️⚠️
آنجا هم جای درست و میزانی ندارم تو را با خودم ببرم؛ اما بدان که دارم تمام سعی ام را می کنم تا زودتر پولی جمع کنم و خانه ای ردیف کنم.
✳️من حرفی ندارم اگر می خواهی بروی خانه حاج آقایت، برو.
با پدر و مادرم حرف زده ام، آن ها هم حرفی ندارند. همه چیز مانده به تصمیم تو.»
کمی فکر کردم و گفتم:
«دلم می خواهد بروم پیش حاج آقایم. اینجا احساس دلتنگی می کنم. خیلی سخت می گذرد.»😔
👳♂
بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، گفت:
«پس تا خودم هستم، برو ساک و رخت و لباست را جمع کن.
با خودم بروی، بهتر است.»
✅ساکم را بستم و با صلح و صفا از همه خداحافظی کردم و رفتیم خانه پدرم.
صمد مرا به آن ها سپرد.
خداحافظی کرد و رفت.
با رفتنش چیزی در وجودم شکست.
⛔️دیگر دوری اش را نمی توانستم تحمل کنم.
مهربانی را برایم تمام و کمال کرده بود.
یاد خوبی هایش می افتادم و بیشتر دلم برایش تنگ می شد.
❤️
هیچ مردی تا به حال در روستا چنین رفتاری با زنش نداشت.
هر جا می نشستم، تعریف از خوبی هایش بود.
☺️
روزبه روز احساس علاقه ام نسبت به او بیشتر می شد.
انگار او هم همین طور شده بود. ❤️❤️
چون سر یک هفته دوباره پیدایش شد.
می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای! پنج شنبه صبح که می شود، دیگر دل توی دلم نیست.
فکر می کنم اگر تو را نبینم، می میرم.»😊
🌹❤️
همان روز با برادرم رفت و اسباب و اثاثیه ام را از خانه مادرش آورد و خالی کرد توی یکی از اتاق های پدرم.
🔺آن شب اولین شبی بود که صمد در خانه پدرم خوابید.
توی روستای ما رسم نبود داماد خانه پدرزنش بخوابد.
⛔️
صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامد.
❇️صبحانه و ناهارش را بردم توی اتاق. شب که شد، لباس پوشید
💢و گفت: «من می روم. تو هم اسباب و اثاثیه مان را جمع کن و برو خانه عمویم.
🏌♀🏌♀🏌♀
من اینجا نمی توانم زندگی کنم. از پدرت خجالت می کشم.»
همان روز تازه فهمیدم حامله ام. چیزی به صمد نگفتم.
🌸❤️
ادامه دارد...✒️
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
☘️
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ...
پدرمهربانم، سلام ...
#ايمان_دارم_كه_جوابم_را_ميدهيد
♥️ @saritanhamasir ♥️
شما همان خورشیدی
که ضُحی میگردد...
و فرا میگیرد
تمامی زمین را ...
در آغوش فشارَد
در آن هنگامه
زمان صاحب خود را ...
ب شما و روز قشنگِ شما
سلام...
#سلام_علی_آل_یاسین
#ميخواهم_همرنگتان_شوم
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیهما...
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✍ #نکات_دعای_عهد 24 «دعاگوی معشوق»💕 📖 وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ... خدواندا ! آس
✍ #نکات_دعای_عهد 25
🔸وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ...
خدایا مرا به راه او در آور...
🕋در میان سخنان حضرت سيدالشهدا پيش از ترك اعمال حج و حركت به سمت كوفه امده است:
🔺من كان باذلا فينا مهجته، فليرحل معنا! هركس حاضر است در راه ما خون دل بخورد، با ما همراه شود!
🌷حضرت شرط همراهي را تنها آمادگي براي جان فدا كردن و يا خون دادن تعيين نكردن، در عوض فرمودن؛
✅ هر کس که مشاهده ظلم و سياهي و گمراهی كاسه صبرش را لبريز كرده و براي هدايت بشريت غصهدار هست در دل اين كاروان جا دارد.
⚠️به شرط آنكه اين خون دل خوردن منفعلانه نباشه بلكه در اوج تلاش و پويايي رو به جلو حركت نمايد!
📜 در زيارت اربعين از قول امام صادق در توصيف ابا عبدالله آمده است: بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة!
🤲خدایا سيدالشهدا در راه تو خون دلها خورد، ریخت و پاش ها کرد تا بندگانت را از ناداني و سردرگمي و گمراهي رهايي بخشد...
⭕️و این👆 سلوک همه امامان است... لذا در این فراز از دعای عهد از خدا می خواهم که من هم در راه هدایت بندگان خدا مانند مولایم باشم، مولایی که غصه ها دارد و دلش از این همه ظلم و سیاهی خون است....
🌷 @saritanhamasir
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خــدایا شروع سـخن نامِ توست
وجودم به هر لحظه آرامِ توست
دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار
خوشمچون که باشی مرادر کنار
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
┄┅─✵💝✵─┅┄
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#تنها_مسیر_آرامش.... 2 #درس دوازدهم 👇 💎 "رهایی از رنج .... "
#تنها_مسیر_آرامش.... 2
#درس سیزدهم
👇
💎"انتقال مفهومِ رنج به کودکان"
⛔️ متاسفانه بعضی از مادرها تا میبینن بچه شون کتک خورده و اومده خونه
عصبی میشن و شروع میکنن
حرفای نادرست میزنن ❌
مثلاً میگه :
🔺 کی تو رو زده؟!
🔺به بابات میگم پدرشونو دربیاره!😤
🔺غلط کردن بچه منو زدن و...
⭕️ 🔴 ⭕️
🌷 مثل یه پرستاری که هم مشغولِ "درمان و رسیدگی به بیمارش" هست
🔹و هم به بیمارش "روحیه" میده و باهاش صحبت میکنه 💪
〰 و چندتا "حرف قشنگ و امیدوار کننده" هم بهش میزنه.
👨⚕💉💞👉
-- صبر کن ببینم !
♦️ چرا جیغ و داد میکنی؟!
😕
⁉️این دیگه چه جور تربیت کردن هست!
⚠️ پس فردا این بچه طاقت زمین خوردن رو هم نداره هااا.....
⛔️ ⛔️ ⬆️
⏹اگه دیدی بچت زمین خورد بهش بگو:
👇👇
🔸چیزی نیست عزیزم ☺️
•°• آدم تا زمین نخوره بزرگ نمیشه •°•
زخمای دست منو نگاه کن و ...
✅ بعد هم زخماشو ببند .
💯 " باید با حرفای قشنگ تحمل رنج رو برای بچت شیرین کنی"....💕
✔️🔹👌