eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
10.7هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
13.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📛 من به خودم مربوطه!؟ 🎥صحبت های یک تجربه گر نزدیک به مرگ...☠️💀 🎙️استادشجاعی ✅ ،تا آخر ببینید _هفته_عفاف_وحجاب ═•☆✦𑁍❧♥️❧𑁍✦☆•═ 🌏 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 62 گفت: «می روم، حقم است. دنده ام نرم. اگر می خواهم نان بخورم، باید برو
‍ ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 63 گفتم: «حالا مگر بچه های شهدا ایستاده اند سر خیابان ما را ببینند! تازه ببینند. آن ها که نمی فهمند ما کجا می رویم.» نشست وسط اتاق و گفت: «ای داد بی داد. ای داد بی داد. تو که نیستی ببینی هر روز چه دسته گل هایی جلوی چشم ما پرپر می شوند. خیلی هایشان زن و بچه دارند. چه کسی این شب عیدی برای آن ها لباس نو می خرد؟» نشستم روبه رویش و با لج گفتم: «اصلاً من غلط کردم. بچه های من لباس عید نمی خواهند.» گفت: «ناراحت شدی؟!» گفتم: «خیلی! تو که نیستی زندگی مرا ببینی، کِی بالای سر من و بچه هایت بودی؟! ما هم به خدا دست کمی از بچه های شهدا نداریم.» عصبانی شد. گفت: «این حرف را نزن. همه ما هر کاری می کنیم، وظیفه مان است. تکلیف است. باید انجام بدهیم؛ بدون اینکه منّتی سر کسی بگذاریم. ما از امروز تا هر وقت که جنگ هست عید نداریم. ما هم درد خانواده شهداییم.» بلند شدم و رفتم آن اتاق، با قهر گفتم: «من که گفتم قبول. معذرت می خواهم. اشتباه کردم.» بلند شد توی اتاق چرخی زد و در را بست و رفت. تا عصر حالم گرفته بود. بُق کرده بودم و یک گوشه نشسته بودم. نه حال و حوصله بچه ها را داشتم، نه اخلاقم سر جایش بود که بلند شوم و کاری بکنم. کلافه بودم. بغضی ته گلویم گیر کرده بود که نه بالا می آمد و نه پایین می رفت. هوا تاریک شده بود. صمد هنوز برنگشته بود. با خودم فکر کردم: «دیدی صمد بدون خداحافظی گذاشت و رفت.» از یک طرف از دستش عصبانی بودم و از طرف دیگر دلم برایش تنگ شده بود. از دست خودم هم کلافه بودم. می ترسیدم قهر کرده و رفته باشد. دیگر امیدم ناامید شده بود. بلند شدم چراغ ها را روشن کردم. وضو گرفتم تا برای نماز آماده بشوم. همان موقع، دلم شکست و گفتم: «خدایا غلط کردم، ببخش! این چه کاری بود کردم. صمدم را برگردان.» توی دلم غوغایی بود. یک دفعه صدای در آمد. صدای خنده و جیغ و داد بچه ها که بلند شد، فهمیدم صمدم برگشته. سر جانماز نشسته بودم. صمد داشت صدایم می زد: «قدم! قدم جان! قدم خانم کجایی؟!» دلم غنج رفت. آمدم توی اتاق. دیدم دو تا ساک بزرگ گذاشته کنار پشتی و بچه ها را بغل کرده. آهسته سلام دادم. خندید و گفت: «سلام به خانمِ خودم. چطوری قدم خانم؟!» به روی خودم نیاوردم. سرسنگین جوابش را دادم. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
313.mp3
354.2K
❇️ صحبت های استاد مهدوی ارفع در مورد استاد پناهیان 🌺@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ... راز خوشبختي ما داشتن عشق عليست 🌐 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_دوازدهم از وجودم کلا پر کشید و با اطمینان گفت: از
لیلا لبخند معنی داری زد و گفت: ببین خدا طوری مرد رو خلق کرده که اگه بهش اقتدار و شوکت درست و صحیح بدی، هر کاری بتونه واسه خانمش انجام میده ... چه جوری بگم کلمه اش جا بیفته واست... آهان ببین نرگس شکوه مرد در تامین کردن زنه...!! خدا اینجوری مرد رو خلق کرده... البته اگه ما خانما نزنیم داغونش نکنیم! با کنایه گفتم: هه! خدا خیلی چیزها رو برای خیلی چیزها خلق کرده ولی کو کارایی!! بعد هم تو طرف خانمایی یا که آقایون!! خیلی جدی گفت: همینه میگم که باید راهش رو بلد باشی دیگه، معلومه طرف خانم هام! بابا جان، عزیز من، این اقتدار دادن دقیقا خوبیش و نفعش برای خود خانمه! مطلب رو گرفتی نرگس! اخم هام رو کشیدم توی هم و گفتم: برای شعار دادن جملات قشنگی میگی و بعد هم ساکت شدم... لیلا کمی از تندی و تیزی حرفم ناراحت شد و اخم هاش رو کشید تو هم و ادامه داد: بیا هنوز هیچ کار نکردی، فقط شنیدی قیافه ات اینجوری شده‌... بعد کمی مهربونتر گفت: ببین نرگسی منم یه خانمم! خوب می فهممت! مشکل بعضی از ما خانم ها، نفهمیدن اصل مطلبه، بخاطر همین راه رو اشتباه میریم... واقعیت اینه متاسفانه خانم ها صاف پا گذاشتن روی همین شکوهه. تبدیلش کردن به وظیفته...! منظورم تو نیستیاااا، ولی مثلا زنه به مردش میگه: برو شوهر فلانی رو ببین خجالت بکش... پول یه لقمه نون نداری زن گرفتنت چی بود... میخواد که این مرد راه بیفته با این حرفا؟!!!! خانم چون نمی‌دونه و خبری از اثرش نداره، داره هی تنه میزنه به این در ... هی می‌کوبه ... هی خودشو آزرده میکنه، مدام این ریموت باز شدن در رو می کوبه روی زمین! یکی نیست بگه خاااانم!!! گیرم این در شکست، داخل اومدی، آخه دیگه این در نمیشه که... اینجا زندگی نمیشه... این خانم اینقدر می ایسته و فشار میده تا یک امتیازاتی رو از مرد بگیره... بعیده بگیره و به خواسته اش با این روش برسه ولی گیرم گرفت ، اون امتیازه رو گرفت، اما نمیدونه مرده از دست رفت... شاید اون لحظه، اون خانم تامینی رو پیدا کرد و بهش رسید، اما تامین_کننده دور شد... اصلیه رفت.... آدم عاقل وقتی پای یک رفتاریش هزینه می‌پردازه ، باید میزان بهره‌شم محاسبه کنه نرگس جان! مثلا من بیام شادی کنم بگم این خودکار رو گرفتم، میگن لیلا چقدر براش دادی؟ میگم دو میلیون! خود تو بهم میگی، خب این خودکار که دو هزار تومن بیشتر نمی ارزه تو دو میلیوووووون پای این هزینه دادی؟ حکایت همین خانم که برات مثال زدم همینه، درسته که حساب کرده چی بدست آورده اما حساب نکرده چقدر براش داده!!! آخ که طرز زندگی غلط خانما اینه، چون مرد رو نمیشناسن هم خودشون رو بیچاره می کنن هم زندگیشون رو... بعد دستش رو با حرص تکون داد گفت: در صورتی که خیلی راحت و شیک و مجلسی با حفظ حرمت و اقتدار بخشی می تونست به خواسته اش برسه به همین سادگی! ولی متاسفانه نمیدونم چرا اکثر مواقع، ما دنبال راه حل ساده نمیریم و می خوایم لقمه رو دور سر خودمون بپیچونیم نمیدونم واقعا چرااااا؟! هنوز حرفهای لیلا تموم نشده بود که، احساس کردم سرم عجیب درد گرفت شاید بخاطر..... ادامه دارد.. نویسنده: @saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_سیزدهم لیلا لبخند معنی داری زد و گفت: ببین خدا طو
شاید بخاطر این بود که درِ، ورودی زندگی خودم رو له که چه عرض کنم! بلکه داغون کرده بود! لیلا هنوز متوجه حالم نشده بود و ادامه داد: نرگس، راست و حسینی بگو واقعا اول زندگیت هم اینطوری بود؟! یاد آوری اوایل زندگی درد رو از سرم به تمام اعضای بدنم انتقال داد، طوری که دیگه نمی تونستم روی پاهام بایستم... من خوب می دونستم اول زندگیم شاید شرایطم سخت بود، ولی حداقل خانم خونه بودم ... حرف حرف من بود... عزت و احترامم سر جاش بود... ولی الان چی... اینقدر سرعت انتقال این افکار به رگها و مویرگهای بدنم سریع اتفاق افتاد که اگر لیلا به موقع نگرفته بودم کمتر از آنی به زمین می افتادم... با همون حال خراب یه نگاه ملتمسانه بهش کردم و مستاصل بهش گفتم: من تمام پل های پشت سرم رو خراب کردم لیلا... الان چکار می تونم بکنم...؟! اصلا میشه کاری کرد...؟! خیلی جدی و پر انگیزه گفت: آره دختر حتما میشه... حتما میشه اگه بخوای... ولی اینطوری و با این حال نمیشه بگم! حالا بیا یه کم دراز بکش برم یه لیوان آب قند برات بیارم... نمیدونم رفت و برگشت لیلا چقدر طول کشید، ولی برای من عین شش سال زندگیم جلوی چشم هام مرور شد، که چطوری ذره ذره این خودم بودم که زندگیم رو نابود کردم نه هیچ کس دیگه! لیوان آب قند رو که خوردم، حالم کمی جا اومد منتظر بودم لیلا بهم راه حل بگه... کمکم کنه... ولی حال جسمیم یاری نمی کرد و این طبیعی بود حجم فشار کار بیرون با توی خونه حال و روزم رو اینطوری کرده بود... نهایتا قرار شد دو روز برم مرخصی... موقع رفتن لیلا اومد پیشم و گفت: نرگس از همین امروز شروع کن سخت هست، ولی ممکنه... با همون حالم پرسیدم چکار کنم؟ گفت: ببین کاری نداره از ربع کیلو گوشتی که داری استفاده کن! هنوز حرفش تموم نشده بود که متعجب نگاهش کردم و گفتم: یعنی غذای خوشمزه درست کنم!!! ولی آخه گوشت نداریم!!!! زد زیر خنده گفت: نه! منظورم اینه از این زبانی که میشه باهاش هم حال رو خوب کرد، هم خراب، درست استفاده کن! منظورم رو خلاصه کنم یعنی حرف بزن... گردنم رو کج کردم و گفتم: حرف بزنم لیلا!!! گرفتی منو.... می بینی حال داغونم رو سرکارم گذاشتی؟! دستش رو زد به شونم و گفت: نه اتفاقا، چون حالت رو می بینم راحترین کار، ولی موثرترین روش رو دارم بهت یاد میدم! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: باشه ولی مثلا چی بگم؟ اصلا فرض کن من بچه اول دبستانیم واقعا نمیدونم باید چی گفت... لبخند شیرینی زد و گفت: یه جمله ی ساده بخوام بهت بگم، می تونی بگی: امروز سرکار حالم خیلی بد شد... خداروشکر گیر این چند ساعت کار کردن من نیستیم آقا... چقدر خوبه، تو هستی من خیالم راحته.... همینطور که دستم رو از شدت سر درد روی سرم گرفته بودم، چشمهام رو درشت کردم و گفتم: لیللللللا ! این حرفها برام خیلی خنده دار! چطور حرفی رو بزنم که اصلا واقعیت نداره! با اون چشم های نافذش نگاه خاصی بهم کرد و گفت:... ادامه دارد.... نویسنده: @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ ۳ روز تا 📖 و إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ و هنگامى كه پروردگار ابراهيم، او را با کلماتی آزمود؛ و او به طور كامل از عهده آنها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قراردادم». ابراهيم گفت: «از دودمان من [نيز امامانى قرار بده]» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‌رسد».{ سوره بقره- آیه ۱۲۴} 📜 مفضّل می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «این کلمات چیست»؟ فرمود: «همان کلماتی است که آدم از پروردگارش یاد گرفت؛ به‌ واسطه‌ی آنان توبه کرد و توبه‌ اش پذیرفته‌ شد و آن این است که گفت: «پروردگارا از تو می‌خواهم به حقّ محمّد، علی علیه السلام، فاطمه سلام الله علیها، حسن علیه السلام و حسین علیه السلام، توبه مرا بپذیری»! خدا نیز توبه‌اش را قبول کرد؛ که او توبه‌ پذیر و مهربان است». 📚 بحارالأنوار، ج۱۱، ص۱۷۷/ وسایل الشیعه، ج۷، ص۹۹ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️حدیث عجیب در مورد بغض بر امیرالمومنین علی (علیه السلام) 🔹قام رجل فقال: يا رسول الله وهل يبغض عليا أحد؟ قال: نعم القعود على نصرته بغض. 🔹مردی برخواست و از پیامبر پرسید آیا کسی هست که بغض علی را داشته باشد ؟حضرت فرمودند: بله یاری نکردن علی بغض او بشمار می رود. 📚مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب ج ٣ ص ١٦ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ 🌐@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پاسخ حجت الاسلام احمد پناهیان به صحبت های مصطفی تاجزاده: جامعه را بیدار کنید، می‌خواهند مانند صدر اسلام رهبر جامعه را خانه نشین کنند! 🇮🇷 @saritanhamasir
🌺تبریک به لب، ز ره منادی آمد 🌺که ایّام سرور و فصل شادی آمد 🌺یعنی علی النقی، امام هادی 🌺 با علمِ رضا، جود جوادی آمد 💫🌺 (ع)💫🌺 💫🌺 🌹 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍‍ 🎗 زیارت جامعه کبیره 🎗 📍اَلسَّلامُ عَلی اَئِمَهِ الهُدی وَ مَصابیحِ الدُّجی‌ 📍 ☑بهترین ارث و هدیه ای که یک انسان می تواند به نسل های بعد از خود تقدیم کند، یادگاری است که با آن انسانهای بعدی به شناخت صحیح و کامل از چیزی برسند و شناخت ناقص خود را تصحیح کنند. ☑یکی از این یادگارهای گرانقدر میراث امام هادی علیه السلام درقالب زیارت جامعه ی کبیره است که درس های متعددی برای کسانی دارد که مدار زندگی آنها بر محور امام علیه السلام است. ☑حضرت علی النقی علیه السلام در این زیارت ما را با نحوه ی سلام و ابراز علاقه و دعا و توسل و دلایل آن به زیبایی آشنا می کنند و با اشاره به جایگاه امامان در اسلام و بین مسلمانان، تصریح می‌کند که آنان شاهراه و راه راست و گواهان در دین و آن امانتی هستند که حفظش بر مردم واجب است و  به رابطه امامان با خداوند و به جایگاه خدا در نظر امامان شیعه پرداخته شده‌است و از این نوع معارف که با خواندن و تفکر و تامل و تدبرّ در آن افق جدیدی در جهان بینی انسان به وجود می آید. ☑یک بحث سندی در مورد این زیارت مطرح است که باید بگوییم سند روایت را بزرگانی از شیعه تصریح به صحت آن کرده اند. به عنوان مثال شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» و شیخ طوسی در کتاب «تهذیب الاخبار» و  ملا محسن فبض کاشانی در کتاب تفسیر «وافی»، علامه محمد باقر مجلسی در کتاب «بحار الانوار» و آیت‌الله بروجردی در کتاب «جامع الاحادیث» به اعتبار این زیارت اذعان کرده‌اند. ☑ استاد جوادی آملی  در شرحی که بر این زیارت به نام ادب فنای مقربان دارند سند این زیارت را معتبر می‌داند چون معتقد است که صدور چنین زیارت نامه‌ای از غیر معصوم محال است. ☑* توصیه میشود حتما این زیارت را بخوانیم و در عنا و شرح آن دقت کنیم تا در مسئله ی امام شناسی نگاه درستی داشته باشیم * @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😂 یارو میره میوه فروشی، پسرش هی از موزا می خورده !😋🍌 مغازه دار عصبانی می شه میگه : چی کار می کنی؟!!!!! باباهه می گه: ولش کن، عقل نداره !!!! مغازه دار میگه اگه عقل نداره چرا پیاز نمی خوره؟😄😜 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😊 روزی خلیفه از بهلول پرسید : تا به امروز موجودی احمق تر از خود دیده ای؟ بهلول نگاهی به خلیفه کرد و گفت: نه والله این نخستین بار است که می بینم!! پیامبر اکرم ﷺمی فرمایند: أَعقَلُ النّاسِ أَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ؛ عاقل ترين مردم كسى است كه بيشتر با مردم مدارا كند. 📚(من لايحضره الفقيه، ج4، ص395) @saritanhamasir ——————————
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ☘️ ▫️پیامبر (صلی‌الله‌علیه و‌آله) در روز غدیر فرمودند: ✋ بدانید که مهدی، همان است که پیشینیان مژده‌ی او را داده‌اند. 📖 ألَا إِنَّهُ قَدْ بُشِّرَ بِهِ مَنْ سَلَفَ بَيْنَ يَدَيْه‏... 🌺 @Salehe_keshavarz 🌺 سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدرمهربانم، سلام ...
═════᪥●♥️⃟ ᪥ ⃟●﷽♥️᪥════ هیچ کس به من نگفت که ... دوران ظهور شما از چه زیبایی های منحصر به فردی برخوردار هست ؛ همه جا گلستان ؛ از تکه زمینی که بوی ویرانی دهد خبری نیست ؛ گلها همیشه خندان ؛ چمن ها خوشحال از اینکه به زیر پای مردمان ظهور هستند ... از شرق تا غرب عالم ، همه جا سرسبزی و خرمی هست ؛ یک زن تنها می‌تونه بدون هیچ خطری از کشوری به کشور دیگر برود ؛ از تنها چیزی که خبر نیست ظلم و تجاوز ... غصه مردم ظهور ؛ پیدا کردن فقیر و دادن صدقه است ؛ آنقدر می بخشی که همه دارا می شوند ؛ به خاطر شما ... آسمان و زمین‌ برکاتشون رو بر مردم دریغ نمی کنند و آن تقسیم با دست عدالت تو ؛ جایی برای فقیر و تهیدست در عالم نمی گذارد ... بله درسته ؛ حرفی از نظام طبقاتی کاخ نشین و کوخ نشین نیست خداوند قناعت رو به مردم عطا می کند ؛ هیچ کس چشمی به اموال دیگران ندارد ... شخصی رو خواهیم دید که شمش طلا به دوش گرفته و بدنبال صدقه دادن هست ، اما کسی حتی از او قبول نمیکنه ... کاش از این زیبایی ها خبر داشتیم ؛ تا زودتر در فکر فراهم کردن مقدمات ظهور می افتادیم ؛ کاش آماده باشیم برای آمدنت که مسبب آمدنتون باشیم ... امیر بی قرینه کی می آیی شفای زخم سینه کی می آیی عزیزم ؛ مادرت چشم انتظار است سحرخیز مدینه کی می آیی صالحه کشاورز معتمدی ═════♥️᪥᪥ 💫 @saritanhamasir 💫 ا♥️●⃟ ᪥ ⃟●᪥᪥════