eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد" 🌹"روز چهارم" 🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۰۵/۴ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴🏴🏴 كم كم سياهی علمت ديده می‌شود آثار خيمه‌های غمت ديده می‌شود افتاده سينه‌ام به تپش‌های انتظار از روی تل، دل‌حرمت ديده می‌شود 💔 🌹 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تفاوت وضعیت اقتصادی مجردها و متاهل‌ها به خیلی ها وقتی میگیم "چرا ازدواج نمی کنید؟" جواب میدن "بابا ما تو زندگی خودمون موندیم بعد ازدواج کنیم یکی دیگه رو هم بدبخت کنیم..." اما در گفتگو با خیلی از کسانی که ازدواج کرده اند؛ متوجه میشیم که اصلا این گونه نیست. @saritanhamasir
🚩 محرم شروع شد و موکب ها مشغول خدمت رسانی به مردم.... السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین... آقا یکسال بود منتظر بودیم....😭 🔘 @saritanhamasir
چقدر این کار ارزشمند هست. توی این محرم باید همه کسانی که غیر مذهبی هستند بیان توی دستگاه عزاداری امام حسین علیه السلام. 💥از این فرصت طلایی و بسیار ویژه استفاده کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 بفرمایید اینم از بزرگوارانی هست که در اثر روضه امام حسین علیه السلام و اخلاق خوب بانیانش محجبه شدند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و وقت بخیر خدمت شما سرورانم امیدوارم حالتون به لطف امام زمان علیه السلام کاملا خوب باشه و خودتون رو برای برگزاری یک محرم فوق العاده آماده کرده باشید 🌷🌷
🔸یک موضوع بسیار مهم که میخوام خدمتتون عرض کنم اینه که ما اصلا نباید قدرت امام حسین علیه السلام رو در اصلاح جامعه دست کم بگیریم. سرمایه عظیمی که عزاداری بر اباعبدالله الحسین علیه السلام به وجود اومده رو باید به خوبی قدردانی کنیم. ❇️ ما باید جوری برای ماه محرم برنامه ریزی کنیم که بعد از این عزاداری ها دیگه حتی یه نفر آدم غیر مذهبی توی کشورمون باقی نمونه.
⭕️ گاهی برخی افراد میگن بریم علیه بی حجاب ها تظاهرات راه بندازیم! میگم بابا تو چرا انقدر پرت هستی از ماجرا؟ تو میتونی غوغا کنی با یه ماه محرم در عالم... میتونی همه رو برای خدمت به امام حسین علیه السلام به صف کنی بعد تو الان فکر و ذکرت اینه که علیه بی حجاب ها تظاهرات راه بندازی؟! واقعا انقدر ضعیف؟! 😒
🔶 اگه همه مذهبی ها توی ماه محرم خیلی قوی کار کنند حتی یه خانم بد حجاب دیگه توی کشور ما باقی نمیمونه. اگه اینجوری نیست همش از بی عرضگی ماست. وگرنه قدرت امام حسین علیه السلام در اصلاح آدم ها فوق العادس... 💕 اون محبتی که طی صدها سال در گوش و خون این مردم قرار گرفته به این سادگی ها از بین رفتنی نیست...
توی این ماه اولویت خودتون رو این بذارید که غیر مذهبی ها رو به روش های مختلف با امام حسین علیه السلام آشنا کنید دستشون رو بگیرید و بیارید توی خیمه آقا..... هر جوری که شده. 🔸 نمیدونم میتونید نذری درست کنید و بین همسایه ها پخش کنید. اتفاقا اونی که اصلا مذهبی نیست و بی حجاب و سگ باز هست رو بیشتر تحویل بگیرید. ✅ یه موکب درست کنید و به همه مردم چایی بدید. اونایی که مذهبی نیستن رو بیشتر تحویل بگیرید و لبخند بزنید بهشون. شما کار رو شروع کن بقیش رو بسپار به خود آقا...
توی این ماه تک تک شما تنهامسیری ها تلاشتون رو برای ارتباط با غیر مذهبی ها بیشتر کنید. میتونید نمونه کارهای قشنگتون رو برامون بفرستید.
✔️🔸 واقعا غیر مذهبی ها اگه بیان توی خط امام حسین علیه السلام از هزاران تا مذهبی هم قوی تر و متدین تر میشن. اونا قلباشون گاهی وقتا از مذهبی ها خیلی پاک تره. اصلا عجب ندارن. وقتی میان روضه با یه شرمندگی خاصی میان. این شرمندگی بی نهایت قیمت داره.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیت الله شاه آبادی از این تمسخر و طعن و توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند. فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را می‌بردند. پرسید: چه خبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او گفته بودم ،👈او نمی‌ مُرد!!!!👉* *مردم! بترسید:* *زن دارید جوابتان را نمی‌ دهد،* *شوهر دارید جوابتان را نمی‌دهد.* *پدر و مادر دارید،* *خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند* *سر خود را پایین می‌اندازند و می‌روند ،* *بترسید از خشم خدا!* *آنهایی که جواب شما را می‌ دهند،کم خطر هستند 👈ولی آنهایی که جواب نمی‌ دهند، خطرناک هستند👈یک وقت می‌ بینید آهِ او شما را بدبخت می کند. . *آیت الله فاطمی نیا* . . 🔴 @saritanhamasir . .
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 78 خوشحال شد
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 79 صمد هاج و واج نگاهم کرد. دستم را گرفت و گفت: «چی شده؟! چرا این طوری شدی؟! چرا یخ کردی؟!» گفتم: «داشتم برف ها را پارو می کردم، نمی دانم چی بر سرم آمد. فکر کنم بی هوش شدم.» پرسیدم: «ساعت چند است؟!» گفت: «ده صبح.» نگاه کردم دیدم بچه ها هنوز خواب اند. باورم نمی شد؛ یعنی از ساعت شش صبح یا شاید هم زودتر خوابیده بودم. صمد زد توی سرش و گفت: «زن چه کار کردی با خودت؟! می خواهی خودکشی کنی؟!» نمی توانستم تنم را تکان بدهم. هنوز دست ها و پاهایم بی حس بود. پرسید: «چیزی خورده ای؟!» گفتم: «نه، نان نداریم.» گفت: «الان می روم می خرم. گفتم: «نه، نمی خواهد. بیا بنشین پیشم. می ترسم. حالم بد است. یک کاری کن. اصلاً برو همسایه بغلی، گُل گز خانم را خبر کن. فکر کنم باید برویم دکتر.» دستپاچه شده بود. دور اتاق می چرخید و با خودش حرف می زد و دعا می خواند. می گفت: «یا حضرت زهرا! خودت به دادم برس. یا حضرت زهرا! زنم را از تو می خواهم. یا امام حسین! خودت کمک کن.» گفتم: «نترس، طوری نیست. هر بلایی می خواست سرم بیاید، آمده بود. چیزی نشده. حالا هم وقت به دنیا آمدن بچه نیست.» گفت: «قدم! خدا به من رحم کند، خدا از سر تقصیراتم بگذرد. تقصیر من است؛ چه به روز تو آوردم.» دوباره همان حالت سراغم آمد؛ بی حسی دست ها و پاها و بعد خواب آلودگی. آمد دستم را گرفت و تکانم داد. «قدم! قدم! قدم جان! چشم هایت را باز کن. حرف بزن. من را کشتی. چه بلایی سر خودت آوردی. دردت به جانم قدم! قدم! قدم جان!» نیمه های همان شب، سومین دخترمان به دنیا آمد. فردای آن روز از بیمارستان مرخص شدم. صمد، سمیه را بغل کرده بود. روی پایش بند نبود. می خندید و می گفت: «این یکی دیگر شبیه خودم است. خوشگل و بانمک.» مادر و خواهرها و جاری هایم برای کمک آمده بودند. شینا تازه سکته کرده بود و نمی توانست راه برود. نشسته بود کنار من و تمام مدت دست هایم را می بوسید. خواهرها توی آشپزخانه مشغول غذا پختن بودند، هر چه با چشم دنبال صمد گشتم، پیدایش نکردم. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 79 صمد هاج و
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :80 خواهرم را صدا زدم و گفتم: «برایم یک لیوان چای بیاور.» چای را که آورد، در گوشش گفتم: «صمد نیست؟!» خندید و گفت: «نه. تو که خواب بودی، خبر دادند خانم آقا ستار هم دردش گرفته. آقا صمد رفت ببردش بیمارستان.» شب با یک جعبه شیرینی آمد و گفت: «خدا به ستار هم یک سمیه داد.» چند کیلویی هم انار خریده بود. رفت و چند تا انار دانه کرد و توی کاسه ای ریخت و آمد نشست کنارم و گفت: «الحمدلله، این بار خوش قول بودم. البته دخترمان خوب دختری بود. اگر فردا به دنیا می آمد، این بار هم بدقول می شدم.» کاسه انار را داد دستم و گفت: «بگیر بخور، برایت خوب است.» کاسه را از دستش نگرفتم. گفت: «چیه، ناراحتی؟! بخور برای تو دانه کردم.» کاسه را از دستش گرفتم و گفتم: «به این زودی می خواهی بروی؟!» گفت: «مجبورم. تلفن زده اند. باید بروم.» گفتم: «نمی شود نروی؟! بمان. دلم می خواهد این بار اقلاً یک ماهی پیشم باشی.» خندید و سوتی زد و گفت: «او... وَه... یک ماه!» گفتم: «صمد! جانِ من بمان.» گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!» گفتم: «نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.» رفت توی فکر. انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.» التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.» سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛ خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم. سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!» سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید. چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد. رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می زد. ادامه دارد...✒️ 💞 @saritanhamasir 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا