eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃آبشار زیبا و بکر " " در مرز استان‌های سمنان و مازندران 🌺 @saritanhamasir
تا کی فراق و ندبه و اندوه و انتظار؟ رویی نشان بده، دل نوکر که آب شد... آقا چه خواب ها که بـــرای ظهور تو هرجمعه بی ظهور تــو نقش برآب شد... رویم سیــــاه، پای قـــرارم نبوده ام این هفته باز نامه ی نوکر خراب شد... این هفتـه بــاز مثل همیشه گناه من باسوز ناله های شما بی حساب شد... من را به چشم نوکریت نیک بنگرند خوبی ندارم ، آنچه تو دادی ثواب شد... درندبه ها به یاد شما گریه می کنم شاید دعای گریه کنت مستجاب شد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 💠 @saritanhamasir
✨﷽✨ 🌹چند نکته از کربلا 1. آن وقت امام حسین علیه السلام به کربلا رسید سوال کرد که این محل را چه می نامند گفت اینجا را طف می گویند امام پرسید نام دیگری نیز دارد؟ عرضه داشتند کربلا هم نامیده می شود امام با شنیدن نام کربلا گفت خدایا از اندوه و بلا به تو پناه می آورم 2.پس از فرود آمدن در کربلا امام فرمودند اینجاست محل فرود آمدن ما و به خدا سوگند همین جاست محل قبر های ما و به خدا سوگند از اینجاست که در قیامت محشور و منشور خواهیم گردید و این وعده ای از از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و در وعده ی او خلافی نیست. 3.سیدالشهدا در روز دوم محرم الحرام سال 61 هجری وارد کربلا گردیدند. 4.کربلا مرکب از دو کلمه "کرب" و " بلا " می باشد که به معنی سختی و درد و رنج 5. 17 منزل امام حسین(ع) از مکه تا کربلا پیمودن 6.روز سوم محرم اراضی کربلا توسط امام حسین علیه السلام از اهالی نینوا و غاضریه به 60 هزار درهم خریداری و به آنها تصدیق داده شد امام به آنها شرط نمود که مردم را برای زیارت قبرش راهنمایی و زوار را تا 3 روز مهمان کنند. 📚 بحارالأنوار. ج 44 صفحه 386 ‌‌‌‌@saritanhamasir
. ✅ پدر و مادری که نگران تربیت فرزند خود هستید، فرزندان خود را بیمه اشک سیدالشهدا کنیم. مراسم اباعبدالله سراسر نور است قلب فرزند خود را در این فضاهای نورانی کنیم.✨ ❤️ حسین کشتی نجات است در این اوضاع گناه آلود و انحرافی، فرزندان خود را داخل کشتی نجات کنیم. خوب تربیت می‌کند. علی اصغر خود را به حسین بسپاریم. 🌷 ⚫️ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 92 پرسیدم: «ک
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 93 چشم هایم در آن تاریکی دودو می زد. یک لحظه چهره آن نوجوان از ذهنم پاک نمی شد. فکر می کردم الان کجاست؟! چه کار می کند. اصلاً آن سیصد نفر دیگر توی آن دره سرد بدون غذا چطور شب را می گذرانند. گردان های دیگر چه؟! مجروحین، شهدا! فردای آن روز تا به همدان رسیدیم، صمد برگشت پادگان ابوذر و تا عید نیامد. اواخر خردادماه 1364 بود. چند هفته ای می شد حالم خوب نبود. سرم گیج می رفت و احساس خواب آلودگی می کردم. یک روز به سرم زد بروم دکتر. بچه ها را گذاشتم پیش همسایه مان، خانم دارابی، و رفتم درمانگاه. خانم دکتری که آنجا بود بعد از معاینه، آزمایشی داد و گفت: «اول بهتر است این آزمایش ها را انجام بدهی.» آزمایش ها را همان روز دادم و چند روز بعد جوابش را بردم درمانگاه. خانم دکتر تا آزمایش را دید، گفت: «شما که حامله اید!» یک دفعه زمین و زمان دور سرم چرخید. دستم را از گوشه میز دکتر گرفتم که زمین نخورم. دست و پایم بی حس شد و زیر لب گفتم: «یا امام زمان!» خانم دکتر دستم را گرفت و کمک کرد تا بنشینم و با مهربانی گفت: «عزیزم. چی شده؟! مگر چند تا بچه داری.» با ناراحتی گفتم: «بچه چهارمم هنوز شش ماهه است.» دکتر دستم را گرفت و گفت: «نباید به این زودی حامله می شدی؛ اما حالا هستی. به جای ناراحتی، بهتر است به فکر خودت و بچه ات باشی. از این به بعد هم هر ماه بیا پیش خودم تا تحت نظر باشی.» گفتم: «خانم دکتر! یعنی واقعاً این آزمایش درست است؟! شاید حامله نباشم.» دکتر خندید و گفت: «خوشبختانه یا متأسفانه باید بگویم آزمایش های این آزمایشگاه کاملاً صحیح و دقیق است.» نمی دانستم چه کار کنم. کجا باید می رفتم. دردم را به کی می گفتم. چطور می توانستم با این همه بچه قد و نیم قد دوباره دوره حاملگی را طی کنم. خدایا چطور دوباره زایمان کنم. وای دوباره چه سختی هایی باید بکشم. نه من دیگر تحمل کهنه شستن و کار کردن و بچه بزرگ کردن را ندارم. خانم دکتر چند تا دارو برایم نوشت و کلی دلداری ام داد. او برایم حرف می زد و من فکرم جای دیگری بود. بلند شدم. از درمانگاه بیرون آمدم. توی محوطه درمانگاه جای دنجی زیر یک درخت دور از چشم مردم پیدا کردم و نشستم. چادرم را روی صورتم کشیدم و های های گریه کردم. کاش خواهرم الان کنارم بود. کاش شینا پیشم بود. کاش صمد اینجا بود. ای خدا! آخر چرا؟! تو که زندگی مرا می بینی. می دانی در این شهر تنها و غریبم. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 93 چشم هایم د
یا حسین: ‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫قسمت : 94 با این بی کسی چطور می توانم از پس این همه کار و بچه بربیایم. خدایا لااقل چاره ای برسان. برای خودم همین طور حرف می زدم و گریه می کردم. وقتی خوب سبک شدم، رفتم خانه. بچه ها خانه خانم دارابی بودند وقتی می خواستم بچه ها را بیاورم، خانم دارابی متوجه ناراحتی ام شد. ماجرا را پرسید. اول پنهان کردم، اما آخرش قضیه را به او گفتم. دلداری ام داد و گفت: « قدم خانم! ناشکری نکن. دعا کن خدا بچه سالم بهت بده.» با ناراحتی بچه ها را برداشتم و آمدم خانه. یک راست رفتم در کمد لباس ها را باز کردم. پیراهن حاملگی ام را برداشتم که سر هر چهار تا بچه آن را می پوشیدم. با عصبانیت پیراهن را از وسط جر دادم و تکه تکه اش کردم. گریه می کردم و با خودم می گفتم: «تا این پیراهن هست، من حامله می شوم. پاره اش می کنم تا خلاص شوم.» بچه ها که نمی دانستند چه کار می کنم، هاج و واج نگاهم می کردند. پیراهن پاره پاره شده را ریختم توی سطل آشغال و با حرص در سطل را محکم بستم. خانم دارابی، که دلش پیش من مانده بود، با یک قابلمه غذا آمد توی آشپزخانه. آن قدر ناراحت بودم که صدای در را نشنیده بودم. بچه ها در را برایش باز کرده بودند. وقتی مرا با آن حال و روز دید، نشست و کلی برایم حرف زد. از فامیل و دوست و آشنا که هفت هشت تا بچه داشتند، از خانواده هایی که حسرت یک بچه مانده بود روی دلشان، از کسانی که به خاطر ناشکری زیاد بچه سالمی نداشتند. حرف های خانم دارابی آرامم می کرد. بلند شد سفره را انداخت و غذا را کشید و با اصرار خواست غذا بخورم. می گفت: «گناه دارد این بچه ها را غصه نده. پدرشان که نیست. اقلاً تو دیگر اوقات تلخی نکن.» چند هفته ای طول کشید بالاخره با خودم کنار آمدم و به این وضع عادت کردم. یک ماه بعد صمد آمد. این بار می خواست دو هفته ای همدان بماند. بر خلاف همیشه این بار خودش فهمید باردارم. ناراحتی ام را که دید، گفت: «این چیزها ناراحتی ندارد. خیلی هم خوشحالی دارد. خدا که دور از جان، درد بی درمان نداده، نعمت داده. باید شکرانه اش را به جا بیاوریم. زود باشید حاضر شوید، می خواهیم جشن بگیریم.» خودش لباس بچه ها را پوشاند. حتی سمیه را هم آماده کرد و گفت: «تو هم حاضر شو. می خواهیم برویم بازار.» اصلاً باورکردنی نبود. صمدی که هیچ وقت دست بچه هایش را نمی گرفت تا سر کوچه ببرد، حالا خودش اصرار می کرد با هم برویم بازار. هر چند بی حوصله بودم، اما از اینکه بچه ها خوشحال بودند، راضی بودم. رفتیم بازار مظفریه همدان. ادامه دارد...✒️ 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
4444.mp3
4.52M
🌷 کمی نزدیک تر شدن به مولا... 🔹 جلسه هشتم: مقدمه ای بر مفهوم ایمان به خدا 🎙حاج آقا حسینی 🚩 هیات مجازی تنهامسیرآرامش ▪️@saritanhamasir
4_6021431388920612580.mp3
19M
◾️روضه شب هشتم 🔘روضه سنگین حضرت علی اکبر😭 🎙سید رضا نریمانی 🚩 هیئت مجازی ▪️@saritanhamasir
مداحی آنلاین - برای من فقط روضه علی اکبر بخوانید - استاد پناهیان.mp3
2.74M
🏴 🔘روضه ای که به درخواست شهید خوانده شد. 💔برای من فقط روضه علی اکبر(ع) بخوانید 🎤 الاسلام_پناهیان 🚩 هیئت مجازی ▪️@saritanhamasir
4_807267849499312395.mp3
1.83M
🔳 "شب هشتم" با چشم بارونی .... 🎤حاج مهدی رسولی 🚩 هیئت مجازی ▪️@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 💔 ⚫️ @saritanhamasir سوگند بر شرمندگی های اباالفضل آقا بیا که روضه ی اصغر گرفته ایم... جُرمت چه بود که با آن کوچکی بزرگترین سندِ مظلومیتِ پدر شدی؟ آری ارث مادری‌ست که در دفاع از امام زمانتان برده‌اید کاش ما هم سپر بلای امام زمانمان باشیم ... الهی به چشم انتظاری رباب برای دیدن فرزندش علی اصغر، چشم های شرمسارمان را به دیدارِ منتقمِ غریبت روشن کن ... ▪️
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد" 🌹"روز دوازدهم" 🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۴/۵
12 علاقه همه جانبه💕 🌹🌼🌸🍁🌷 📖در ادامه دعای عهد می‌گوید؛ اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ..‌‌.خدایا مرا، از یاران و مددکاران او قرار بده 🔶 گاهی وقت ها انسان یک کسی را دوست داره در حدی که مثلاً یک میلیون به او وام بده ولی میگه همسفرم باشم، ⭕️بعد میگه نه، همسفر نه، بابا این پول رو بگیر و خودت برو، دنبال منم نیا. 🌹🌼🌸🍁🌷 🌀 گاهیم یک کسی میگه: دنبال من بیا بهت پول نمیدم‌، اما میخوای بیا، ماشین سوار شو تو رو ببرم. یعنی«محبت ها» از یک جهت یک جایی پر رنگه، یک جایی کمرنگ.... ✅ نصرت در جایی است که نیاز به کمک هست و اعانت یعنی مددکاری‌، کمک‌دست بودن 🌹🌼🌸🍁🌷 🤲خدایا هرجا آقام نیاز به کمک داشت من یار و مددکارش باشم... 🌹 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🥀 کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی جای جایِ بدنش رفته و ساییده شده 💔 💔🥀 🚩 @saritanhamasir
♻️ عليه السلام: 👈🏻مردم بنده ی دنيايند و دين، چيزی است که بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگی هاشان به خوبی می گذرد، دم از دين می زنند. پس هر گاه با بلا آزموده شوند، دينداران اندک می شوند. 💢النَّاسَ عَبِيدُ اَلدُّنْيَا وَ اَلدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلاَءِ قَلَّ اَلدَّيَّانُون. 📚بحار الأنوار ج۷۵ ص۱۱۶ 🚩 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#کنترل_ذهن برای تقرب 45 #درس_چهل_و_پنجم آیت الله حق شناس یه جمله ای دارن که میفرمایند: ✅ مقام مرا
برای تقرب 46 " " بخش اول 🔶 یکی از سوالاتی که ممکنه با یادگیری درس های پیش بیاد اینه که این درس ها چه تفاوتی با مباحث قانون جذب و راز ثروت و اینجور موارد داره. آیا اصلا تفاوتی هست؟ اگه هست تفاوت ها چیه؟ در این مورد چند تا نکته وجود داره که باید بهش دقت بشه: 🔷 اول اینکه مهم ترین تفاوت بین این دو مبحث در نامگذاری اون ها هست. 👈 کنترل ذهن برای کاملا مشخص میکنه که انسان باید کنترل ذهن خودش رو "برای تقرب بیشتر به پروردگار" به دست بگیره. ✅ در واقع هدف نهایی کنترل ذهن و همه ی کار های یک انسان مومن "تقرب به پروردگار" هست. 🔴 در حالی که در قانون جذب هدف خاصی برای این کار در نظر گرفته نشده و هدف کنترل ذهن به خواسته های انسان ها بستگی داره 🔷 همونطور که گفتیم انسان ها دارای دو دسته تمایلات و تمایلات هستن و هر انسانی که بیشتر به دنبال تمایلات خودش بره موفق تر خواهد بود.👌 ✅ در واقع در بحث کنترل ذهن برای تقرب، هدف اصلی بحث، رسیدن به خواسته های انسان هست. اونم "عمیق ترین خواسته" و علاقه انسان یعنی نزدیک شدن به منبع اصلی قدرتهای عالم یعنی خداوند متعال. ✅😊در واقع ما قراره به بالاترین خواسته دلمون برسیم. 🔴 ولی در قانون جذب عمدتا اهدافی که انتخاب میشه تمایلات انسان هاست که معمولا هم به تموم میشه. علاقه های سطحی مثل علاقه به پولدار شدن و ماشین و خونه و ...