تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
یا حسین: ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 95 ب
یا حسین:
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 96
گفتم: «نمی روم. یا با هم برویم، یا اصلاً ولش کن. من چطور با این بچه ها بروم.»
سمیه را زمین گذاشت و گفت: «اول آبگوشتمان را بیاور که گرسنه ام.
اسمت را نوشته ام، باید بروی.
برای روحیه ات خوب است. خدیجه و معصومه را من نگه می دارم. تو هم مهدی و سمیه را ببر. اسم شینا را هم نوشتم.»
گفتم: «شینا که نمی تواند بیاید. خودت که می دانی از وقتی سکته کرده، مسافرت برایش سخت شده.
به زور تا همدان می آید. آن وقت این همه راه! نه، شینا نه.»
گفت: «پس می گویم مادرم باهات بیاید. این طوری دست تنها هم نیستی.»
گفتم: «ولی چه خوب می شد خودت می آمدی.»
گفت: «زیارت سعادت و لیاقت می خواهد که من ندارم.
خوش به حالت. برو سفارش ما را هم به امام رضا(ع) بکن.
بگو امام رضا(ع) شوهرم را آدم کن.»
گفتم: «شانس ما را می بینی، حالا هم که تو همدانی، من باید بروم.»
یک دفعه از خنده ریسه رفت. گفت: «راست می گویی ها! اصلاً یا تو باید توی این خانه باشی یا من.»
همان شب ساکم را بستم و فردا صبح زود رفتیم سپاه.
قرار بود اتوبوس ها از آنجا حرکت کنند. توی سالن بزرگی نشسته بودیم. سمیه بغلم بود و مهدی را مادرشوهرم گرفته بود.
خدیجه و معصومه هم پیشمان بودند.
برایمان فیلم سینمایی گذاشته بودند تا ماشین ها آماده شوند.
خانمی توی سالن آمد و با صدای بلند گفت: «خانم محمدی را جلوی در می خواهند.»
سمیه را دادم به مادرشوهرم و دویدم جلوی در.
صمد روی پله ها ایستاده بود. با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟!»
گفت: «اول مژدگانی بده.»
خندیدم و گفتم: «باشد. برایت سوغات می آورم.»
آمد جلوتر و آهسته گفت: «این بچه که توی راه است، قدمش طلاست. مواظبش باش.»
و همان طور که به شکمم نگاه می کرد، گفت: «اصلاً چطور است اگر دختر بود، اسمش را بگذاریم قدم خیر.»
می دانست که از اسمم خوشم نمی آید. به همین خاطر بعضی وقت ها سربه سرم می گذاشت.
گفتم: «اذیت نکن. جان من زود باش بگو چی شده؟!»
گفت: «اسممان برای ماشین درآمده.»
خوشحال شدم. گفتم: «مبارک باشد. ان شاءالله دفعه دیگر با ماشین خودمان می رویم مشهد.»
دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «الهی آمین خدا خودش می داند چقدر دلم زیارت می خواهد.»
ادامه دارد...✒️
🎀 @saritanhamasir 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
recording-20220806-201540.mp3
3.83M
🌷 کمی نزدیک تر شدن به مولا...
🔹 جلسه نهم: ویژگی های زیبای ایمان به پروردگار عالم
🎙حاج آقا حسینی
🚩 هیات مجازی تنهامسیرآرامش
▪️@saritanhamasir
recording-20220807-201856.mp3
4.53M
🌷 کمی نزدیک تر شدن به مولا...
🔹 جلسه دهم: با خود خدا عشق بازی کن!
🎙حاج آقا حسینی
🚩 هیات مجازی تنهامسیرآرامش
▪️@saritanhamasir
4_5832384284513538819.mp3
9.56M
◾️روضه شب دهم #محرم
|نمیشه باورم که وقت رفتنه.....
🎙حاج محمود کریمی
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
◾️@saritanhamasir
fadaeian-moharam-9409 (4).mp3
11.61M
◾️روضه شب دهم #محرم
توی گودال زمین خورده ارباب عالم
زیر خنجر میگه نامسلمونا تشنه ام
🎙سید رضا نریمانی
این روضه رو امشب باید گوش داد😭
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
▪️@saritanhamasir
7.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️ به من نگاه کن ...
▪️ جانسوزترین و پر مفهوم ترین روضه عاشورا
#استاد_پناهیان
▪️@saritanhamasir
4_5933996725336279430.mp3
4.61M
🔳 #دودمه #محرم
"شب دهم"
(امشبی را شه دین در حرمش مهمان است)
🎤حاج میثم مطیعی
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
▪️@saritanhamasir
4_261687615701385912.mp3
2.61M
🔳 #زمینه #محرم
"شب دهم"
◀️داری از حرم میری و ...
🎤حاج مهدی رسولی
🚩 هیئت مجازی #تنهامسیرآرامش
▪️@saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه شب عاشورا...
استاد پناهیان
▪️@saritanhamasir
ان شالله عزاداری هاتون قبول باشه.
🚩 یه روضه ای هست خیلی مفهومی و البته سنگین.
نمیدونم بذارم یا نه.
میترسم قلبتون صدمه ببینه.
💢 خواهش میکنم هرکسی طاقتش کمه نبینه....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به من نگاه کن.....
سخت ترین روضه عاشورا...😭
استاد پناهیان
▪️@saritanhamasir