eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
10.8هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :111 پایان هفته
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 112 از طرفی حرف های صمد نگرانم کرده بود. فردا صبح، صمد زودتر از همه ما از خواب بیدار شد. رفت نان تازه و پنیر محلی خرید. صبحانه را آماده کرد. معصومه و خدیجه را بیدار کرد و صبحانه شان را داد و بردشان مدرسه. وقتی برگشت، داشتم ظرف های شام را می شستم. سمیه و زهرا و مهدی هنوز خواب بودند. آمد کمکم. بعد هم رفت چند تا گونی سیمان را که توی سنگر بود، آورد و گذاشت زیر راه پله. بعد رفت روی پشت بام را وارسی کرد. بعد هم رفت حمام. یک پیراهن قشنگ برای خودش از مکه آورده بود. آن را پوشید. خیلی بهش می آمد. ظهر رفت خدیجه و معصومه را از مدرسه آورد. تا من غذا را آماده کنم، به درس خدیجه و معصومه رسیدگی کرد. گفت: «بچه ها! ناهارتان را بخورید. کمی استراحت کنید. عصر با بابا می رویم بازار.» بچه ها شادی کردند. داشتیم ناهار می خوردیم که در زدند. بچه ها در را باز کردند. پدرشوهرم بود. نمی دانم از کجا خبردار شده بود صمد برگشته. گفت: «آمده ام با هم برویم منطقه. می خواهم بگردم دنبال ستار.» صمد گفت: «بابا جان! چند بار بگویم. تنها جنازه پسر تو و برادر ما نیست که مانده آن طرف آب. خیلی ها هستند. منتظریم ان شاءالله عملیاتی بشود، برویم آن طرف اروند و بچه ها را بیاوریم.» پدرش اصرار کرد و گفت: «من این حرف ها سرم نمی شود. باید هر طور شده بروم، ببینم بچه ام کجاست؟! اگر نمی آیی، بگو تنها بروم.» صمد نگاهی به من و نگاهی به پدرش کرد و گفت: «پدر جان! با آمدنت ستار نمی آید این طرف. اگر فکر می کنی با آمدنت چیزی عوض میشود یاعلی، بلند شو همین الان برویم؛ اما من می دانم آمدنت بی فایده است. فقط خسته می شوی.» پدرش ناراحت شد. گفت: «بی خود بهانه نیاور من می خواهم بروم. اگر نمی آیی، بگو. با شمس الله بروم.» صمد نشست و با حوصله تمام، برای پدرش توضیح داد جسد ستار در چه منطقه ای جا مانده. اما پدرش قبول نکرد که نکرد. صمد بهانه آورد شمس الله جبهه است. پدرش گفت: «تنها می روم.» صمد گفت: «می دانم دلتنگی. باشد. اگر این طور راضی و خوشحال می شوی، من حرفی ندارم. فردا صبح می رویم منطقه.» پدرشوهرم دیگر چیزی نگفت؛ اما شب رفت خانه آقا شمس الله، گفت: «می روم به بچه هایش سری بزنم.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 112 از طرفی ح
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 113 بچه ها که دیدند صمد آن ها را به بازار نبرده، ناراحت شدند. صمد سربه سرشان گذاشت. کمی با آن ها بازی کرد و بعد نشست به درسشان رسید. به خدیجه دیکته گفت و به معصومه سرمشق داد. گوشه ای ایستاده بودم و نگاهش می کردم. یک دفعه متوجه ام شد. خندید و گفت: «قدم! امروز چه ات شده. چشمم نزنی! برو برایم اسپند دود کن.» گفتم: «حالا راستی راستی می خواهی بروی؟!» گفت: «زود برمی گردم؛ دو سه روزه. بابا ناراحت است. به او حق بده. داغ دیده است. او را می برم تا لب اروند؛ جایی که ستار شهید شده را نشانش می دهم و زود برمی گردم.» به خنده گفتم: «بله، زود برمی گردی!» خندید و گفت: «به جان قدم، زود برمی گردم. مرخصی گرفته ام. شاید دو سه روز هم نشود. حالا دو تا چای بیاور برای حاج آقایتان. قدر این لحظه ها را بدان.» فردا صبح زود پدرشوهرم آمد سراغ صمد. داشتم صبحانه آماده می کردم. گفت: «دیشب خواب ستار را دیدم. توی خواب کلافه بود. گفتم ستار جان! حالت خوب است؟! سرش را برگرداند و گفت من صمدم. رفتم جلو ببوسمش، از نظرم پنهان شد.» بعد گریه کرد و گفت: «دلم برای بچه ام تنگ شده. حتماً توی خاک دشمن کنار آن بعثی های کافر عذاب می کشد. نمی دانم چرا از دستم دلخور بود؛ حتماً جایش خوب نیست.» صمد که می خواست پدرش را از ناراحتی درآورد، با خنده و شوخی گفت: «نه بابا. اتفاقاً خیلی هم جایش خوب است. ستار الان دارد برای خودش پرواز می کند. فکر کنم از دست شما ناراحت است که این طور اسم های ما را به هم ریختید.» چشم غره ای به صمد کردم و لب گزیدم. صمد حرفش را عوض کرد و گفت: «اصلاً از دست من ناراحت است که اسمش را برداشتم.» بعد رو کرد به من و گفت: «حتی خانمم هم از دستم ناراحت است؛ مگر نه قدم خانم.» شانه بالا انداختم. گفت: «هر چه می گویم تمرین کن به من بگو حاج ستار، قبول نمی کند. یک بار دیدی فردا پس فردا آمدند و گفتند حاج ستار شهید شده، باید بدانی شوهرت را می گویند. نگویی آقا ستار که برادرشوهرم است، چند وقت پیش هم شهید شد.» این را گفت و خندید. می خواست ما هم بخندیم. اخم کردیم. پدرش تند و تیز نگاهش کرد. صمد که اوضاع را این طور دید، گفت: «اصلاً همه اش تقصیر آقاجان است ها! این چه بلایی بود سر ما و اسم هایمان آوردید؟!» پدرشوهرم با همان اَخم و تَخم گفت: «من هیچ بلایی سر شما نیاوردم. تو از اول اسمت صمد بود، وقتی شمس الله و ستار به دنیا آمدند، رفتم شهر برایتان یک جا شناسنامه بگیرم.... ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🎀 @saritanhamasir 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد" 🌹"روز بیست و یکم" 🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۴/۵
22 «عاشق دیدار یار»💕 💠وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ‏؛خداوندا! به من نشان بده آن درخشش هدایت کننده و آن سفیدی پیشانی ستوده شده را و سرمه فرما، چشم نظر کننده مرا به نظری از من به سوی او... 🌟 «کحل ناظر به نظر به آن حضرت » یعنی آن حضرت را به دیده بصیرت مشاهده کنم و بشناسم طوری که این دیدار باعث شادی من بشه و گرنه صرفا دیدن ظاهری او، ثمری نخواهد داشت. ⭕️ برای دست یافتن به این‌ دیدار به چشم بصیرت، آدم باید چشمی همجنس چشم آن حضرت پیدا بکنه، که با چشم او، او را ببیند و بشناسد والا این دیدار میسر نمی شود‌ ⚠️ در حقیقت می خوایم خود آقا دلیل این شناخت باشند نه آنکه غیر او وسیله شناخت ایشان بشه. چون خود اون ، حجاب بین حضرت و شخص هست. 💎و البته این همجنس بودن، بستگی به میزان !پاکی طینت و خلوص اعمالمون" داره، و گر نه ظاهر سازی هیچ فایده ای نداره... 🔰و از اینجا معلوم میشه که این درخواست هم میتونه فقط یک ادعا باشه و میزان درستی و نادرستی این ادعا، آن حضرت هست که مشخص می کنه چقدر درخواستمون حقیقت داره وگرنه اگر به ادعا باشه هر کسی می تونه ادعا بکنه.... 🌷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. امام زمان علیه السلام: هر کس بر جدم حسین بگرید و سپس برای فرج من دعا کند من خود دعاگوی او هستم. .
🌏"هدفِ دنیایی مبارزه با نفس" اینه که 💢 به جای اینکه تعداد و تنوعِ لذّت هامون رو افزایش بدیم🔝👇 🌷 "توان و قدرتِ روحی خودمون رو برای لذت بردن بیشتر کنیم"....💕 ✅👆👆👆🌺
🚨اگه کسی "قدرتِ روحی کافی برای لذت بردن" نداشته باشه هر چقدر هم توی زندگیش انواعِ لذت ها باشه 👑🎏🛍💰🗼....... 📌بازم زندگیش شیرین نخواهد بود.... پر از غصّه و رنج زندگی خواهد کرد...😩 ♨️🔮💖♨️
🌺 امّا کافیه انسان "قدرتِ روحی خودش رو برای لذت بردن بیشتر کنه" 💛💪🔝↘️ 💖 از کوچکترین موضوعِ لذتبخش، فوق العاده لذت خواهد برد ❣زندگیش سراسر در لذت خواهد شد 💕💕 👆میتونید تجربه کنید....😌 🌺💞🌺💞
🎴بعضی ها دوست دارن خیلی لذت ببرن اما از این نکته غافل هستن که 👌بدونِ مبارزه با نفس آدم "ضعیف" میشه ؛ 😪😞 ➖و کسی که ضعیف بشه لذتِ چندانی نخواهد برد....⛔️ ✔️♦️🔹
🅾 به جای اینکه صبح تا شب دنبال چیزای لذتبخش باشی 🌅🌃👑🆕 ✅ " کاری کن که از همین چیزایی که داری ، نهایتِ لذت رو ببری" 💕 🚥🌹 "مبارزه با نفس" یه کمک خیلی بزرگ به ما میکنه ، به این صورت که باعث میشه : 👈 "از حداقلیاتی که داریم، لذتِ کامل رو ببریم".... 😌😍 🌷💗💖💞💓🌺
🔴 آدمی که اهلِ مبارزه با نفس نیست مثلِ مرغی هست که وقتی براش کلی دانه میریزیم 🐔🔺شروع میکنه همه دانه ها رو پخش میکنه به این امید که خیلی لذت ببره ! 😒 ⚠️ اما در نهایت هم لذت نمیبره.... 🐓🔸 بلکه حیوانی مثل خروس از همون ابتدا شروع به خوردنِ دانه ها میکنه 💓 و لذتش رو میبره👌 ⭕️✴️💢✴️⭕️
🚸 بعضی آدما همینجوری چنگ میزنن به همه چیز تا یه ذرّه لذت ببرن !⛔️ 🔴 امّا وقت نمیذارن تا از اون چیزایی که دارن نهایتِ لذت رو ببرن....❌ 🏊🏞🌳🌅👨‍👩‍👧‍👦.....💖
☢ حتماً شنیدید که میگن سربازی رفتن، انسان رو مرد میکنه👌 -- چرا ؟❓ ✔️ چون طبیعتاً آدم توی "سربازی" سختی هایی رو تحمل میکنه که باعث میشه رشد کنه🕊 و با زمانِ قبل از سربازیش کاملاً فرق داشته باشه....😌 👆این از خواصِ سختی دیدن هست😊 ✅🔷➖🎨🌱🌺
🌺 مبارزه با نفس باعث میشه که : 👇👇 💭🚫 انسان از "آرزوهای دور و دراز" دست برداره 🗓 و با برنامه ریزی درست به آینده نگاه کنه 🌷مبارزه با نفس از ما انسانِ وارسته ای میسازه که در برابر همه سختی ها و مشکلات، کاملاً مقاوم هست💪 🚧🛢✅
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم •══•◈• 🌹 •◈•══•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1401.05.10-Panahian-Uni-Emam-Sadeq-Mokhtasat-Zaman-Ma-Va-Ayande-Zohur-04-Medium.mp3
30.5M
🔉 مختصات زمان ما و آینده‌ای که تا ظهور در پیش داریم (۴) 📅 جلسه چهارم | ‌ 🔻دانشگاه‌ امام صادق(ع) ، ۱۴۰۱ 🚩 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقایسه نوع پوشش خبری و گزارش تلویزیون سلطنتی بی‌بی‌سی در مورد خشکسالی در قاره اروپا و ایران: 🔵 گزارش سیاوش اردلان از خشکسالی در اروپا:👇🏻 - تبخیر آب و باران کم موجب خشکسالی شده - رودخانه‌ها تبدیل به محل رفت و آمد (و تفریح) شده - تغییرات اقلیمی برای همه است - گازهای گلخانه‌ای در جهان، مشکل اروپا - چین مقصر اصلی گرمای اروپا 🔴 گزارش سیاوش اردلان از خشکسالی در ایران:👇🏻 - ایران تشنه است، آینده ای داغ برای ایرانیان - ایران خشک شده، همیشه خشک بوده! - ایران، یک ورشکسته آبی - ناکارآمدی حکومت در حوزه آب - سرقت حق‌آبه (و تحریک کشاورزان) @saritanhamasir
. 🔹سرعت زمان ثابت نیست. به نظر می‌رسد سرعت زمان ثابت نیست و به میزان غفلت ما بستگی دارد. 🕰 کسی که ذاکر خدا و انسان باتوجهی است، زمان برای او کُند حرکت می‌کند و بابرکت می‌شود. 👌 کسی که از خدا غافل است زمان برای او باسرعت بیشتر عبور می‌کند. وقت‌هایش هرز می‌رود و فرصت استفاده از همان مقدار اندک را هم پیدا نمی‌کند. ❌ 🔍شماره ٣٢٣ @saritanhamasir
▫️ علیه‌السلام فرمودند: لاَ تَزَالُ شِيعَتُنَا فِي حُزْنٍ حَتَّى يَظْهَرَ وَلَدِيَ اَلَّذِي بَشَّرَ بِهِ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ شیعیان ما دچار غم همیشگی هستند تا زمانی که فرزندم که صل الله علیه و آله مژده ظهورش را داده ظهور کند 🔸خدایا این غم را با ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه ازین امت دور کن و توفیق صبر در زمان غیبت را به ما بده و مارا ازمنتظران حقیقی و شیعیان واقعی حضرت قرار بده🤲 📚 دوران رهایی صفحه ۲۱۰ 🚩 @saritanhamasir