eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
11.1هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 سلام روزتون بخیر جمعه تون پربرکت با صلوات بر حضرت محمد (ص) و خاندان پاکش 🌹اللهمَّ صَلِّ علُى مٌحُمٌدِِ 🌹وَالُ مٌحُمٌدِ وعجل فرجهم در پناه امام_زمان_عج روز و روزگارتون پر از نعمت و خیر و برکت و سعادت 🌹 آدینه تون مزین به ظهور مولا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی اوقات باید دوست داشتنت رو فریاد بزنی گاهی هم باید در گوشش زمزمه کنی گاهی هم اصلا نباید بگی باید با عملت نشون بدی گاهی هم باید باشی ، براش وقت بگذاری تا بدونه دوستش داری گاهی هم باید براش خرج کنی ، از مالت ، از جانت از آبروت بگذاری تا باورت کنه💝 @saritanhamasir خلاصه حواست باشه با هر زبانی و بیانی که او دوست داره و بهش نیاز داره ابراز ♥️🙂علاقه کن بفرست براش ... صالحه کشاورز معتمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺 تو مشاوره هام زیاد برخورد میکنم با آدمهایی که همه عشق و محبت خودشونو پای آدم اشتباهی ریختن و در آخر هم مجبور شدن ترکش کنن چون ادامه دادن با یه آدم اشتباهی آدم رو داغون میکنه اگه تو هم داری اذیت میشی اگه تو هم بیشتر از طرف مقابلت عشق میورزی و او بهت توجهی نداره پس وقتشه که با مشاورت صحبت کنی شاید باید تغییر روش بدی شاید هم عمر این ارتباط دیگه تمومه برای هر دو کار به خودت قوت بده تو باید قوی باشی این روزها میگذره درستو بگیر بزرگ شو نظرت چیه ؟ تاکجا ادامه میدی ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی انا لله و انا الیه راجعون ▪️بدینوسیله ارتحال عالم ربانی حضرت آیت الله ناصری قدس سره را به اطلاع عموم مومنین و علاقمندان می رسانیم و از خداوند متعال علو درجات ایشان را خواستاریم. ▪️ @saritanhamasir
📝 آشـنایۍ اجمـالۍ بـا عـالم ربّـانۍ و اسـتاد اخـلاق ، عزیـز تـازه گذشـتہ ، آیـت اللـہ شیـخ محمـد علـۍ ناصـرۍ... @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
15.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ۱۸۰ نفر طی ۵۰ روز حدود ۱۷۰۰ کیلومتر رو از مشهد تا آبادان پیاده روی کردن تا خودشون رو به کربلا برسونن از کودک 11 ساله تا پیرمرد 84 ساله در این کاروان حضور دارن چه حسی، چه عشقی... 🌹@saritanhamasir
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_پنجم #تردید در میان عم
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ 💍💞خوشبخت ترین زن عالم ...صیغه محرمیت چند شب بعد خوانده شد. بدون هیچ مراسمی فقط پدربزرگها و مادربزرگم بودند و از طرف آنها فقط اعضاء خانواده خودشان ... من با چادر و روسری سفید بدون هیچ آرایشی سوار ماشین پدرم شدم وقتی که وارد محضر شدیم مسعود رو دیدم که کت و شلوار مشکی براقی پوشیده بود با پیراهن سفید دامادی ، به چشمم و جذاب ترین مرد عالم می آمد . آنقدر از داشتن مسعود خوشحال بودم که بی محلی مادر و خواهر و همسر برادرش به چشمم نمی آمد. صیغه محرمیت که خوانده شد خواهر کوچک مسعود کر کشید و نقل پاشید و مسعود یک انگشتر زیبا دستم کرد. از سنگینی انگشتر متعجب بودم . بعد از محضر خانواده ها به خانه خودشان رفتند . من سوار ماشین مسعود شدم داخل ماشین چادرم رو عوض کردم آن شب اولین شام دو نفره رو با هم خوردیم در آن لحظات آیا زنی خوشبخت تر از من در عالم بود؟!! حیف که نمی دانستم دنیا به این صورت نخواهد ماند. پدرم مرد روشنفکری بود و برای باهم بودن من و مسعود ایرادی نمی گرفت . تقریبا هر روز با مسعود بیرون بودیم و شب مرا به خانه می رساند و می رفت حتی دانشگاه هم خودش مرا می برد و می آورد. در شرکت هم به همه خانمها نهار دادیم و من به اتاق مسعود نقل مکان کردم. کارم جدی تر شد و هر دو احساس خوبی از این همکاری مؤثر داشتیم . کشف شخصیت مسعود برایم جذاب بود خوش روتر از چیزی بود که فکر می کردم چنان رابطه خوبی با پدر و مادرم برقرار کرد که گاهی می کردم اما من با گذشت یک ماه نتوانسته بودم با خانواده مسعود ارتباطی برقرار کنم . یک شب به اصرار من بعد از شام رفتیم منزل آنها ، خانه ویلایی با صفایی داشتند وضع مالیشان از ما بهتر بود اما نه آنقدر زیاد که مرا اذیت کند. مادرش باز تصنعی قربان صدقه ام میرفت و با تیپ اسپرت و موهای هفت رنگش در خانه پذیرایی می کرد. جوان تر از سنش به نظر می رسید یا شاید با آرایش و سبک لباس پوشیدنش اینطور به چشمم می آمد. می گفت قرص اعصاب مصرف می کند و خیلی حوصله مهمان ندارد. یکبار از مسعود پرسیدم : چرا منو به فامیلاتون نشون نمیدی؟ با حالتی متعجب گفت خب هنوز که دیر نشده به وقتش عزیزم... -آخه نه خاله هات نه عموهات هیچ کس منو ندیده ... + بذار جشن نامزدی که گرفتیم همه رو می بینی و اونا هم عروس قشنگ ما رو می بینن ... تازه فامیلای ما چندان تحفه هم نیستنا ... یک روز جمعه ازش خواستم که مرا برای زیارت به امامزاده صالح (ع) ببرد . جلوی در گفت که تا به حال اینجا ، می خندید و می گفت : ما ازون خانواده هاش نیستیم . بعد از زیارت در حیاط با صفای امامزاده روی سکوها نشستیم ، به مسعود گفتم : _ خدا رو شکر می کنم که همسری به خوبی تو قسمتم کرد ... + از کجا می دونی من خوبم ؟ _ معلومه دیگه ... ازت ممنونم تو این مدت خیلی به من خوش گذشته ... چشمکی زد و گفت : به من بیشتر ... _تو حرم دعا کردم که خدا کمکمون کنه و همیشه همینقدر خوب و خوشبخت بمونیم . مسعود آرام تر از همیشه شده بود و فقط با سر تأیید می کرد ، نمی دانم در ذهنش چه می گذشت . دو ماه تمام شد . به خانواده ها اعلام کردیم که نظر ما برای ازدواج است . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی ═══••••••○○✿ @saritanhamasir