eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
10.5هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ⚜ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت_دوازدهم ۱ ... ریحانه
✿❥◆◎◈◆❥✿⛱ ✿○○••••••══ 🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۱ آن شب در سالن کنار چادر نمازم خوابم برد ، صبح با صدای مسعود بیدار شدم. +شیرین... پاشو... پاشو دیر شد... تا تو دوش بگیری لباس عوض کنی نصف روز رفته. اعصابم از دستش خورد بود یا نمی دانم شاید از دست خودم بودم ، گفتم: _تو برو به کارا برس من دیرتر میام. کارگرم قراره بیاد کارهای خونه رو بهش بسپرم . با کلافگی سری تکام داد و موقع رفتن گفت : + امشب دوره داریم ، زود بیا شرکت که غروب بتونم برم . یادم نمی آمد که چند وقت از آخرین ابراز محبتش گذشته بود. تشنه ی قربان صدقه رفتن هایش بودم. مهربانی بی حدش که انگار تمام نمی شد. اما چند سالی بود که مسعود مهربان من به مردی ساکت و کم حرف تبدیل شده بود که حوصله ی حرف و به خصوص بحث و رو هم نداشت. دو سالی بود که با دوستان دوران سربازیش هر هفته دور هم جمع می شدند. می دانستم که آن ها هستند و تمام تعجبم از همین ارتباطی بود که مسعود با آن ها برقرار می کرد. کارگرم آمد و کار ها را بهش سپردم ، دوشی گرفتم و راهی شرکت شدم. از وقتی که شرکت به این ساختمان منتقل شده من و مسعود اتاق های مجزا داریم . اتاق من بزرگ تر و مجهز تر بود و اغلب جلسات آن جا برقرار می شد. نزدیک نهار بود که عاطفه در زد ‌و وارد شد تازگی ها برند پوشی را کنار گذاشته و ساده می پوشید ، چند دقیقه ای کارها را با من هماهنگ کرد. موقع رفتن دل دل می کرد معلوم بود که حرفی برای گفتن دارد ، گفتم : _جانم؟کاری مونده؟ +کاری که نه ، اما... خودم باهاتون کار دارم هروقت فرصت داشتید بگید بیام پیشتون. از حالش مشخص بود که حرف مهمی می خواهد بگوید ، مشتاق شدم گفتم: _بعد از ساعت کاری بیا اتاقم مسعود دوره داره ، ریحانه رو هم بابام برده. +باشه حتما میام پیشتون. ناهار را تنها خوردم. مسعود در شرکت بود اما ازش بی خبر بودم . تا غروب حواسم پیش عاطفه و کاری که گفت بود. مسعود یک ساعت بعد از خروجش از شرکت پیام داد که من رفتم. جوابی نداشتم که به پیامش بدهم. دلم می خواست در جوابش بنویسم " خب که چی دیگه پیام دادنت واسه ی چیه! " اما... نتوانستم... شاید حوصله اش را نداشتم. وقتی همه ی کارمندان رفتند عاطفه به اتاقم آمد. پریشان بود ... خانم اسفندیاری برایمان چای آورد و خودش هم رفت. +شیرین خانم چند وقتی هست که می خوام راجع به رفتنم با شما صحبت کنم اما جور نمیشه. در دلم گفتم کاش نیامده بودی که بروی. _بفرما در خدمتم 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 +راستش از قرار داد من چند ماه بیشتر نمونده ، با مسعود راحت نیستم اما به شما می تونم بگم ، من کارامو کردم و چند ماهه دیگه می رم هلند ، برادر هام کارهامو انجام دادن ، دیگه فکر نمی کنم بر گردم. _یه چیزایی شنیده بودم ، به سلامتی ان شالله ... حالا ما از کجا شریکی به خوبی تو پیدا کنیم ؟ نمی دانم چرا گریه اش گرفت،همینطور که اشک هایش را پاک می کرد گفت : _این چه حرفیه ، من فقط یه کارمندم . +خودت می دونی که حق و حقوقت همش محفوظه و حرفی نمی مونه اما باز من به حسابداری می گم حسابتو جمع و جور کنه که مشخص بشه. +ممنون فقط میمونه... ... ✍صالحه کشاورز معتمدی 📤( انتشار بدون لینک کامل کانال جایز است ) ═══••••••○○✿ @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی دلم تنگ میشه کاری جز شاعری چاره ام نیست همین الان یهویی ... @saritanhamasir
4_316096514810183770.mp3
1.82M
❇️ قرائت دعای "عهــــد" 🌹"روز بیست و سی و نهم" 🗓شروع چله : ۱۴۰۱/۴/۵
39 «در آرزوی ظهور»💕 🤲 إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ...؛ که دیگران ظهورش‏ را دور می بینند و ما نزدیک میبینیم به مهربانیت اى مهربان‏ترین مهربانان 🔻این فراز دعا برگرفته از آیه ۶ سوره معارج معروف به "آیه قیامت" هست که خداوند فرموده: «انهم یرونه بعیدا و نریه قریبا» 🔸و گفته شده تاویل این آیه، زمان ظهور امام می باشد، که رجعت و قیامت صغری است‌‌ 🌐 "استکانت" به معناى خضوع و تضرع هست ، حالتی که دست ها را به التماس بلند کنى برای درخواستت...🥀 💠 و دلیل این ذلت و مهجوری و غم و اندوه ، دوری محبوب است که از خداوند رفع همه اینها را خواهش می کنیم... 🔆و چون در هر بلا و غمی، یاس از رحمت خداوند بد و امید به رحمت خداوند در رفع انها پسندیده هست ، لذا دلیل این درخواست همین امید به مهربانی خدا و عدم یاس از آن می باشد. 🔭زیرا کفار و منافقین و مخالفین و غافلین ، ظهور و حضور امام را دور می بینند، به حدی که از آن مایوس هستند ولی ما آن را نزدیک می بینیم، به حدی که امید آن را در زمان حیات خود داریم. 💢 بعد از اینکه‌ این‌خواهش را از خداوند می کنیم خدا را قسم میدهیم به مهربانیش و می گوییم: برحمتک یا ارحم الراحمین...💕 🌹مستجاب فرما دعای ما را ، به حق رحمت خودت ، ای رحم کننده تر از همه رحم کنندگان! و اینجا پایان‌ دعاست... 🌷 @saritanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄✮بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ✮┄• ســـــلامــ و ادب محضر مبارک شما سروران ☺️🌸 سلامی به زیبایی عشـق به طـــراوت لبخنــــد 🌺 سلامــــــی روح بخش و اکنده از عشق الهی بر فضای قلب باصفای تک تکتـــــــــون 🌸صبح زیبای اول هفته تون بخیـــر و نیـــڪی واول هفته‌تون سرشار از موقعیتهای عالی احوالتون چطوره؟ ان شالله هرکجا هستید حالتون خوب خوب خوب واحوالتون خوبتر باشه❤️🌷 امیدوارم هفته تون پرازفرصتهای نو موفقیتهای پی درپی وعشق وبرکت درتمام مراحل زندگیتون باشه چه اول هفته زیبایی خواهد بود وقتی بهترینها رو برای دیگران بخواهیم ☺️ در آغاز روز و شروع هفته بهترینها رو براتون آرزو میکنم🌹 پایدار باشید و سلامت🌸 ✦‎࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦ @saritanhamasir