#درسهای_یک_فتنه 64
بخش شصت و چهارم
⭕️ یکی از مشکلاتی که در مهمانی ها وجود داره بحث و جدل در مورد مسائل سیاسی هست. به طوری که خیلی از مذهبی ها حتی حاضرن قطع رابطه کنند اما درگیر مباحث سیاسی در مهمانی ها نشن
در حالی که این کار اصلا درست نیست. اگه قدرت بیان خوبی دارید حتما سعی کنید که با لحن مناسب با اعضای خانواده و فامیل صحبت کنید و براشون شرایط کشور و جهان رو توضیح بدید.
⭕️ اگه قدرت بیان خوبی هم ندارید یا طرف شما خیلی لجوج و سرسخت هست در این جا اصلا نیازی به بحث و جدل نیست.
🔸 وقتی وارد خونشون میشید بیشتر سعی کنید حال و احوالشون رو بپرسید و از کارای روزمره و اتفاقات خوبی که هست صحبت کنید.
بله ممکنه اون طرف هی مباحث سیاسی و پیش بکشه و حتی فحاشی کنه اما شما سعی کنید مدام بحث رو عوض کنید.
🔺 بگو بابا بی خیال این حرفا! ما باید بچسبیم به زندگی خودمون. ما باید با هم خوش باشیم و دنبال مسائل سیاسی نباشیم.
خلاصه سعی کنید هر جور شده بحث رو طوری عوض کنید که موجب درگیری و بحث نشه.
✅ این رفت و امد و صله رحم خیلی ارزشش بالاتر از این حرفاست. مطمئنا شما با قطع صله رحم با چنین افرادی موجب تغییرشون نمیشید ولی اگه یه مدت باهاشون خوب برخورد کنید ان شالله تغییر خواهند کرد
🔸تنهامسیری شوید 👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
#درسهای_یک_فتنه 65
بخش شصت و پنجم
✅ ما باید به سمتی بریم که به هیچ وجه تنهایی زندگی نکنیم
اصلا برامون زشت و بد باشه که تنهایی زندگی کنیم
🔸 ما باید به سمتی بریم که خونه تک تک مذهبی ها بشه محل رفت و آمد مردم و محل حل مشکلات مردم.
❇️ مومنین باید حضور فعالانه در جامعه داشته باشند. اصلا این خیلی زشته که یه نفر توی یه محل به عنوان آدم مومن شناخته بشه ولی اصلا از همسایه های خودش خبر نداشته باشه!
ای بابا! پس تو دقیقا داری چیکار میکنی؟ پس تو چجوری مذهبی شدی در حالی که اصلی ترین دستورات اجتماعی دین رو عمل نمیکنی؟
⭕️ مگر پیامبر اکرم نفرمود اگه کسی شب بخوابه درحالی که همسایه ش گرسنه بخوابه او مسلمان نیست...
🔺 متاسفانه خیلی وقتا مذهبی های ما اصلا همسایه شون رو نمیشناسن که بخوان ببینن وضعیتشون خوبه یا بد!
❇️ ان شالله از این به بعد با خودمون عهد ببندیم که این قسمت مهم و بسیار جذاب و ارزشمند دین رو هم رعایت کنیم و با همسایه ها و فامیل رفت و آمدمون رو بیشتر کنیم...
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
8.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بنا بر فقه شافعی، اگر ولی بر حق مسلمین سید علی خامنهای دستور جهاد بدهد، ما نیروهای فرهنگی نیز جانمان را تقدیم انقلاب میکنیم.
⭕️ ماموستا كیوان مرادیان امام جمعه اهل سنت بخش آساوله سنندج
🔰 پ.ن: ظاهراً ایران اینترنشنال او را تهدید کرده و کومله هم نقشهی منزل وی را در فضای مجازی پخش کرده و برای سر ایشان جایزه گذاشتند.
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_بیست_و_سوم پسرت عجله د
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_بیست_و_چهارم
عمه فاطمه اشکهایش را آرام پاک میکرد و به حرفهایم گوش میداد .
+فکر میکردم اگر حقیقتو به امیر بگم دست از سرم برمیداره و بعدش هم برای حل مشکل مالی خدا بزرگه، نمیدونستم سرنوشت برای زندگی من برنامه دیگهای داره.
تو اون جلسه سرنوشتساز به امیر گفتم:
+ از اینکه به فکر ما هستید ممنونم اما مرد دیگهای تو زندگیه منه... با وجود اون نمیتونم به کسی فکر کنم ...
_میدونم...
مرتضاس...
حدس میزدم که این مطلب رو به روم بیاره راستش یکبار داخل باغ پنهانی شاهد ابراز علاقه مرتضی به من بود بهش گفتم:
+ اینموضوع به خودم مربوطه برای شما همین پاسخ باید کافی باشه...
_ ببین طیبه خانم سعی نکن منو با این حرفها پشیمون کنی که موفق نمیشی ، من میدونم شما و مرتضی بهم علاقه دارید اما به من حق بدید که شانس خودمو برای خوشبخت کردن دختری که دوستش دارم امتحان کنم.
اون روز بحث صیغه محرمیت رو هم بهش گفتم اما جوابش یک جمله بود :
صیغه مدتداره و تمومه بعدش تو زن آزادی من قول میدم خوشبختت میکنم به خواهر و برادرت به معصومه خانوم فکر کن به آبروی پدرت به بدهی زیادی که هست ...
خلاصه عمه جانم امیر با دونستن کامل قضیه هم باز دست بر نداشت نمیتونستم ریسک کنم دین پدرم و آسایش خانوادهام منو وادار کرد تا اون تصمیم رو بگیرم درضمن به امیر هم اعتماد نداشتم میدونستم اگر جوابم منفی باشه راز منو فاش میکنه کلا آدم خطرناکی میدیدمش و از ترس آبروی پدرم درنهایت علی رغم میل باطنیم تصمیم به ازدواج با امیر گرفتم.
عمه نفس عمیقی کشید :
_بعدش رو هم که خودم در جریان هستم و میدونم چطور برای حفظ زندگی تلاش کردی...
در دلم یاد کتکهایی که خوردم و بچه سقط شدم افتادم اما لب به گلایه باز نکردم ، دوست نداشتم ویترین قشنگ زندگیم بریزه...
_ الان چی؟؟
الان راحتی ؟
راضی هستی؟
مستأصل نگاهش کردم با بغض گفتم :
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✤ ⃟⃟ ⃟⛱ ⃟❀✤✾᪥❀
🏖 @tanhamasiraaramesh
نصف تایم من تو درس خوندن سر پیدا کردن خودکاری ک یک ثانیه پیش دستم بودو الان نیست بفنا میره ... 😂😂
😍 @mezahotollab 😍
موتوریه موبایل رو زد
رفتم دنبالش داد میزدم وایسا،..:
.
.
برگشت اومد گفت داداش تا حالا هیچ دزدی با این حرف متوقف نشده،
قانع شدم گفتم اوکی برو😂😂
😍 @tanhamasiraaramesh 🤣
رفیق واقعی اونیه که
مطمئنی وویسشو نمیتونی جلو خونواده باز کنی😐😂😂
😍 @tanhamasiraaramesh 🤣