فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوهرم اگه ببینه خیلی خوشحال میشه❗️👏
💫زیبایی تماشا کنید
اینجا ایستگاه عاشقیست♥️
#مثل_هانیه
🏴🌹@tanhamasirearamesh
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
ثوابش رو
هدیه میڪنیــم به روح پاک و مطهر حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ❤️🌹
🔸تنهامسیری شوید👇
🇮🇷 @tanhamasiraaramesh
#سلام_آقا_جانم
سلام بر توای نور خدا
که رهجویان به آن نور ره مییابند
و به آن نور از مؤمنان
اندوه و غم زدوده میشود
#حضرت_دلبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ گریه صاحب موکب و مادرش در یکی از نقاط جنوبی عراق به دلیل اتمام عبور زوار اربعین از منطقه اونها و تمام شدن توفیق خدمت به زوار سیدالشهداء علیه السلام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این روزا هواپیما هواپیما مسافر میاد اربعین
که سوار کشتی نجات حسین بشه
و به ساحل امن کربلا برسه
جا نمونین بچهها
#حسین_یکتا
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱#استوری | #ریلز
«واویلا و کربلا 😭💔»
📜 #اربعین
📻 #امام_حسین_ع
🎤 #حاج_مهدی_رسولی
🏴🌹@tanhamasirearamesh
♦️ در مزاحمت های خیابانی خانم ها مقصر هستند!
🔹 این مقاله در سال ۵۶ در روزنامه اطلاعات چاپ شده، به قلم یک خانم در زمان شاه!
🔹 گفته علت مزاحمت های خیابانی لباس های ناهنجار خانم هاست... اگر کسی روی بدن خود شیره بمالد نباید توقع داشته باشد که مگس ها مزاحم او نشوند
🔹 زمان شاه که همه چی آزاد بود، مردم هم باید چشم و دل سیر میشدن، پس چرا همچنان مزاحمت برای خانم ها وجود داشت؟ یک بار در زمان شاه جنبش ززآ افکار پلید خود رو پیاده کرده و به هیچ آزادی برای زنان دست پیدا نکرده، چرا همچنان عده ای پیرو این جنبش بی فایده هستن؟
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبااااااس💚
در کتاب کهکشان نیستی
خوانده بودم باب الحسین.....
عباس است....
و هر کس میخواهد بر این کشتی نجات وارد شود باید از علمدار کسب اجازه کند....
شاید بهمین خاطر است که در زیارت مستحب است اول خدمت حضرت عباس برسیم و بعد از کسب اجازه به زیارت ابا عبدالله برویم.....
رفته بودیم کربلا....
وقتی برگشتیم صاحب این هد.یه شدیم...و به شکرانه این نعمت نام تو را عباس نهادیم.
هد.یه شماست...در پناه خودتان حفظش کنید....تادیبش کنید آقای ادب....تربیتش کنید...من عباسم را به شما سپردم...
دلم میخواست اربعین زائرتان میشدیم...🥺
کاش میشد.... قلبم هر روز راهی مشایه میشود این اندک را از ما بپذیر آقا...
خیلی از اسامی که گفتید روی بچه ها هست😊 چون اکثر بچه ها به دلایلی دو اسمه هستن یعنی تو شناسنامه یه اسم دیگه دارن.
🏴🌹@tanhamasirearamesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
عبااااااس💚 در کتاب کهکشان نیستی خوانده بودم باب الحسین..... عباس است.... و هر کس میخواهد بر این کشت
دهمین فرزند دکتر داود
از مادر دهه شصتی
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_پنجم مرتضی درحالیکه رو
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_ششم
جنگ با همه تلخیها و زیباییهایش تمام شد عمه در این سالها تحصیلاتش را تکمیل کرد و گاهی در دانشگاه و گاه در حوزه تدریس میکرد .
پدرم بعد از جنگ یکی دو سالی پریشان بود بهسختی توانست ظاهرش را حفظ کند و خارج از مناطق جنگی بماند، با گروهی از اهالی روستا تعاونی راه انداخت، یک مرغداری و یک کارخانه کوچک روغن گیری اولین پروژه آنها بود.
پدرم مرد جهادی بود و کارها را با سرعت پیش میبرد ، گاهی ما هم برای کمک به روستا میرفتیم .
همگی سوار ماشین لندرور میشدیم ، صفایی داشت ...
و بین مسیر کلی خوش میگذشت...
دوستش داشتم ، نمیدانم از چه زمانی شروع شد اما از وقتیکه خودم را شناختم محبت مرتضی در وجودم حکشده بود .
در تمام این سالها او کنارم بود و با هم رشد میکردیم.
وقت سربازی رفتن مرتضی که رسید بهوضوح پریشان بودم صبح روزیکه میخواست اعزام شود گوشهی آشپزخانه داخل حیاط عصبی و بداخلاق کار میکردم معصومه خانم هم با حرفهای تکراری و تذکرات زیادش اعصابم را بههمریخته بود وقتی از آشپزخانه خارج شد سبد سبزیها را با تمام قدرت داخل سینک کوباندم سبزیها پخش شدند و عصبانیت من با یک بغض و اشک گرم ترکید...
با گریه سبزیها را جمع میکردم:
_ لعنتیها...
لعنتیها...
حضورش را کنارم حس کردم:
+ چه کار میکنی با خودت ؟ چته تو پس ؟
با عصبانیت نگاهش کردم:
_ هیچی نگو مرتضی عصبانیتم رو سرت خالی میکنما
همانطور که یک ترب قرمز را گاز میزد دستهاشو بالا گرفت :
+باشه باشه بابا تسلیم ما که داریم میریم طیبه خانم خلاصه خوبی هامون رو حلال کن بدی مدی که ندیدی...
از لحن حرفش خندیدم گرفت ، همیشه میتوانست مرا بخنداند .
نمیدانستم چه بگویم فقط نگاهش کردم دوست داشتم بگویم : دلم برایت تنگ میشود ، زود زود نامه بده ، اما روم نشد...
فقط نگاهش کردم و او هم همینطور چند ثانیهای که برایم قد یک عمر طول کشید ...
مرتضی به سربازی رفت و ما هم با درس و کارهای پدر مشغول بودیم و البته کتاب و کتاب و کتاب ، به مطالعه اعتیاد داشتم لذت کتاب خواندن و یاد گرفتن تنها چیزی بود که جای خالی مرتضی را برایم پر میکرد.
نوروز سال شصت و نه هنوز چند ماه از سربازی مرتضی مانده بود همه به روستا رفتیم.
من سال دوازدهم بودم و آماده کنکور میشدم از اینکه مرتضی چند روز اول تعطیلات نوروز پیش ما بود سر از پا نمیشناختم .
در شلوغی منزل پدربزرگ و مادربزرگ تمام حواسم بهراحتی مرتضی بود مثلاً اگر احساس میکردم تشنه شده سریع برایش آب میآوردم، سر سفره حواسم بود تا او غذا نمیگرفت لب به غذا نمیزدم و جالب اینکه او همه این ریزهکاریهای مرا تعقیب میکرد و هر وقت چشم در چشم میشدیم با لبخند قدردان بود.
آن نوروز برای اولینبار بعد از سالها امیر را دیدم برای تبریک نوروز آمده بودند موهایش را فوکول زده بود انگار مثل دخترها با بیگودی موهایش را لوله لوله کرده بودند ، با پیراهن و شلوار سفید که ده تا پیله داشت ...
با بچهها حسابی به مدل موهایش خندیدیم و با تذکر مرتضی خودمان را جمع کردیم .
امیر پسر یکی از اقوام بود که نسبت به بقیه اهالی روستا متمول تر بودند ، پدرش در میهمانی هم دائم در حال به رخ کشیدن دارایی خود بود.
موقع پذیرایی من هم ظرف آجیل را چرخاندم وقتی پذیرایی کردم با لبولوچه آویزان به آشپزخانه بازگشتم مرتضی جلوی در آشپزخانه مهربان گفت :
+چی شده باز
تن صدایم را آرام کردم و نزدیکش رفتم و گفتم :
_ این امیرخان هیز با چشماش داشت قورتم میداد هیچ خوشم نمیاد ازشون ...
مرتضی با خنده علامت سکوت را نشان داد و گفت :
+برو داخل آشپزخانه و تا نرفتن بیرون نیا خودم جمعش میکنم نگران نباش ...
رفتم داخل ، با بودن او که نگران نبودم...
زیر لب لبخند میزدم ...
مرتضی که باشد حال من روبهراه است...
آن روزها بهواقع بچه بودیم نمیدانستیم که چند ماه دیگر سرنوشت چه بازی پیچیدهای را با ما شروع خواهد کرد ...
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
🏴🌹@tanhamasirearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹صدای رسای دولت باشیم..
🔺بچه ها آقا امروز فرمودن زبان دولت زبان رسایی نیست..
ماها باید جبران کنیم..
هم تو انتشار کلیپ های خدمات دولت..
هم به صورت لسانی تو جمع های خانوادگی و فامیلی خدمات دولت رو بیان کنیم..
نذارید بعضی ها با بی انصافی و عدم آگاهی و فقط و فقط بخاطر تورم و گرونی که بیشتر علت در خرابکاری و کم کاری های دولت های قبل بوده بخان این همه خدمات ارزنده این دولت رو زیر سوال ببرن و نادیده بگیرن..
🔺دولت هم ان شاالله باید سعی کنه اصلی ترین چالشی که داره و رهبر عزیز انقلاب هم اشاره فرمودن یعنی تورم رو مهار کنه و معیشت مردم رو سر و سامون بده..
🔹این کلیپ رو که گوشه ای از فعالیت های دولت بوده به طور گسترده منتشر کنید.
#انتشار_حداکثری
#صدای_دولت_باشیم
🏴🌹@tanhamasirearamesh