eitaa logo
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
1.8هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
11هزار ویدیو
334 فایل
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان #حضرت_دلبر 🔍 #قسمت_هجدهم امیر انتخاب من بو
✤ ⃟⛱ ⃟⃟ ⃟❀᪥✾✤❀ 🖋به نام خداوند مهر آفرین ... 📕داستان 🔍 عمه فاطمه برایم مادری کرد. راه ‌و رسم زندگی را یادم داد. فرمول‌های او ، درس‌های روان‌شناسی و آموزه‌های دینی هم ابزاری بودند برای ساختن زندگی پرآشوب من. خیلی سال بعد متوجه شدم که عمه فاطمه آن روزها با امیر هم جداگانه صحبت می‌کرده خدایا چقدر مدیون این زن هستم. اما نقطه عطف زندگی من جایی حوالی قم رقم خورد ... هر اتفاقی افتاد در آن سفر جمکران بین من و امام ‌زمان افتاد ... سفری که به اصرار معصومه خانم و با هزار التماس از امیر نصیبم شد . خدای من آن شب با قلب من چه کردی ؟؟؟ هوای خنک پاییزی بود... تنها وسط شلوغی حیاط میخ‌کوب شدم صدای مداحی وسط حیاط مسجد پخش بود... گل نرگس... گل نرگس ... تمام قلبم به یکباره .... در یک آن ... در یک لحظه... از عشق صاحب‌الزمان عج لبریز شد ... سرشار شد... آتش گرفت... تا آن لحظه انگار نمی‌دانستم او هست ... انگار نمی‌دانستم بین ماست... آن لحظه وجودش را با تمام سلول‌های بدنم حس کردم ... بی‌حال شدم... مست شدم ... عاشق شدم... عاشق معشوقی که : زیباترین... بهترین... قوی‌ترین و محبوب‌ترین مرد عالم است ... خدایا قلب طیبه طاقت این عشق را دارد ؟! چه کردی با من ؟! بعد از آن فقط به عشق او نفس زدم تلاش کردم به عشق او بخشیدم به عشق او امیر را... به عشق او.... مرتضی را ... به عشق او... حال تازه عاشقی را داشتم که فقط و فقط خواهان جلب توجه محبوب است و بس... یکی از روزهای پاییزی بود ، تازه از دانشگاه برگشته بودم با معصومه خانوم و بچه‌ها تلفنی صحبت کردم و مشغول تهیه شام شدم. امیر گاهی زود و گاهی دیر می‌آمد. شغلش آزاد بود و زمان مشخصی نداشت . اما همیشه قبل‌ از حرکت تماس می‌گرفت و اگر چیزی لازم داشتم تهیه می‌کرد. آموخته بودم که زن باید برای همسرش خود را آراسته کند ، به سمت میز آرایشم رفتم ، از بهترین لوازم آرایش آن زمان روی‌میز و داخل کشوها بود ، نشستم و مشغول شدم ... سختم بود اما باید این کار را انجام می‌دادم ... یاد احادیث و آیاتی افتادم که در این رابطه خوانده بودم... یاد پدرم که همیشه می‌خواست که بی‌نقص باشم و یاد مرتضی که باید با تمام قوا از ذهنم پس می‌زدم ... همیشه و به ذاته استعداد آرایش و رقص و لوندی های زنانه را داشتم اما تا آن زمان نمی‌خواستم برای همسرم ، برای امیر از این استعداد خودم استفاده کنم . مشاوره‌ها باعث شده بود که تسلیم شوم ... حالا عاشق شده بودم ... عاشق مولایم که من را با امیر می‌خواست ... عاشق امام زمانم که مانیفست او این جمله بود : "جهاد زن خوب شوهرداری اش است " پس برای جلب محبوب چاره ای جز جلب نظر امیر را نداشتم. در دنیای آن زمان ما طلاق وجود نداشت و من هم توان جنگیدن نداشتم ... خسته‌تر از آنی بودم که برای بدست آوردن آنچه که می‌خواهم بجنگم... آرایشم تمام شد رفتم و لباس زیبایی که در خرید عروسی برایم گرفته بودند پوشیدم ... کفش‌های مجلسی را پا کردم . جواهراتم را انداختم . یک دل سیر زاااار زدم و با خدا معامله کردم: + خدایا فقط به‌خاطر تو ... چون‌که می‌دونم دوست داری خوب همسرداری کنم... خدایا دلم چیز دیگه‌ای می‌خواد اما تسلیم تو هستم ... عشق به امام‌زمان از من زن دیگری ساخته بود زنی که هدف داشت ، انگیزه داشت. هیچ‌وقت حالت چشم‌های امیر را فراموش نمی‌کنم از در که وارد شد خشکش زد ، محو من بود با کمی حیا به سمتش رفتم دست‌هایش را گرفتم : +چی شده چرا ماتت برده؟؟؟ با تعجب گفت : _ طیبه خودتی ؟؟؟ بعد دست‌پاچه گفت : _امروز چه روزیه؟؟؟ نکنه تولده ؟؟؟ نه بابا چه گیجم من... بعد با دست محکم به پیشانی زد : _چقدر خرم من.. نوکرتم ... حتما دارم خواب می‌بینم ... الان آهاااا الان از خواب می‌پرم... منم که برای اولین‌بار از مزه‌پرانی او خنده‌ام گرفته بود با ناز و ادا گفتم : +نه خواب نیستی هیچ مناسبتی هم نداره فقط خواستم بهت بگم که ... جدی شدم با جدیت ادامه دادم: + که بدونی خیلی مدیونت هستم ... خیلی زحمت ما را کشیدی ... خیلی باهات بداخلاقی کردم... خیلی صبوری کردی... هیجان‌زده مثل پر کاه بلندم کرد و گذاشت روی اپن : _خب خب دیگه چی می‌خوای بگی ... اصل حرفتو بزن بگو ببینم الان قلبم وایمیسه... با خجالت گفتم: + هیچی به خدا فقط می‌خواستم ازت تشکر کنم... دیگه روی زمین بند نبود ، رفت و ضبط را روشن کرد . بین آن‌همه کاست گشت و یکی را انتخاب کرد و گذاشت دست‌های من را گرفت و دورتادور سالن می‌رقصید و می‌چرخید و قربان‌صدقه ام می‌رفت. ✍ صالحه کشاورز معتمدی ... 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان پسر دهه نودی در متروی تهران👏 اینا همون نوجوونهایی هستند که قراره انقلابمون رو به قله ظهور برسونن💕 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ از قدرت خدا امنیت بگیریم. 💥 قرآن کتاب نمایش قدرت پروردگار عالم هست..‌. استاد پناهیان 🔸تنهامسیری شوید👇 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌اونا زبانم را گرفتن ❌فرهنگم را گرفتن ❌مادرم را کشتن ـ ـ ـ ❌تو را گرفتن 🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
#نهال_ولایت_در_نهادخانواده #جلسه_چهارم ✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🌺🔹چقدر خوبه که خونه ما باید ب
✨ بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✾•┈•✦ 💐 ✦•┈•✾ ✅🔹تا الان اهمیت ولایی شدن اعضای خانواده جا افتاده ان شاءالله ➖عرض کردیم خانواده ای که ولاييه؛ یعنی کامله👌 ✅🔹اگه دنبال اخلاق خوب، رفتار خوب، گذشت، عاقبت بخيري و ...هستید: ✨ باید تا می تونید تلاش کنید که خانواده هاتون ولایی بشن✨ 🔺از امروز وارد یک مقطع بالاتر خواهیم شد و عرض میکنیم خانواده ولایی چه تاثیری در اطرافش و جامعه خواهد داشت 🔺و تربیت ولایی یا غیر ولايي فرزندان میتونه چه آثاری برای جامعه داشته باشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا