⭕ هادی ابراهیمی:
پدیده ی غریبی است که در سلسله تهاجمات صهیونیست ها،گرسنگی ها و بی پناهی ها، مردم غزه مرگ را بر زندگی ترجیح می دهند!
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
4_5805446086424265043.mp3
888.8K
آهنگ ولادت امام مهدی عج
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
#سرود
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم اگر تربیت نشوند به جامعه ظهور نخواهند رسید...
👤استاد رائفی پور
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
42.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎯 تشریح فرآیند اصلح گزینی جمعیت جوانان انقلابی شهرستان نیشابور
🔰 جمعیت جوانان انقلابی نیشابور بزرگ
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
🎯 تشریح فرآیند اصلح گزینی جمعیت جوانان انقلابی شهرستان نیشابور 🔰 جمعیت جوانان انقلابی نیشابور بزرگ
اگه همه شهرها برای انتخابات این کار رو انجام میدادن خیلی خوب بود
این یعنی مشارکت هدفمند در انتخابات. وظیفه نخبگان همینه که ساعت ها با افراد مختلف و کاندیداهای شهر بشینن و صحبت کنن و بهترینشون رو انتخاب کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دوربین مخفی در مسجد مقدس جمکران
نزدیک نیمه شعبان و میلاد با سعادت امام زمان ارواحنا فداه هستیم و نزدیک به ۴ میلیون نفر برای لبیک گویی به حضرت ولیعصر عج به جمکران میان..
از این تعداد چند نفر واقعا پای کار هستند..؟
اینجا که از ۱۱ نفر فقط ۴ نفر قبول کردن!!!
اگر شما بودید چکار میکردید؟؟؟
حتما ببینید.. 👌
#امام_زمان
#لبیک_یا_بقیة_الله
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
پیامی از یک غسال :
دو تا موضوع خواستم بگم چون شاهدش بودم،
👈 اول اینکه وقتی یه میت میارن پاهاش یا دستاش جمع شده نباید به زور اونا رو صاف کرد، ممکنه استخونش بشکنه یا رگی چیزی داخل دست و پاش پاره بشه و متوجه نشیم در اونصورت گناه کردیم و دیه به گردنمون میاُفته باید همون حالت غسل و کفن بشه.
👈 دوم در موردِ کاشتِ ناخن هست، الان یه میت داره غسل داده میشه داخل غسالخانه،
(ناخن کاشت) داره،
(مژه کاشت) داره،
(لاکِ دائمی زده) که هیچکدوم قابل برطرف کردن نیست، خانوادش دارن التماس میکنن که پاکش کنید یجوری برطرف کنید.
میگیم نمیشه چون ما دیه گردنمون میاُفته، اگه گوشه ناخنش زخم یا خراشیده بشه اصلاً بهش دست نمیزنیم، وظیفهی ما غسل دادنه، ما هم غسلش میدیم ولی میت شما انگار بدونِ غسل دفن میشه،
خواهرش میگه که گفتن میشه جبیرهای غسل کرد؛
ببینید برای میت غسل جبیره نداریم اصلاً، این متوفی در زمان زنده بودنش هم هیچکدوم از اعمالش درست نبوده،
چرا ❓❓❓❓
چون با آگاهی از اینکه داره مانع روی بدنش ایجاد میکُنه دست به همچین کاری زده، ناخواسته نبوده و بخاطر همین غسل و وضوی جبیرهای برای این افراد، حتی در زمان زنده بودنشون هم بیفایده هست، در ضمن با صرف هزینه میتونه برطرف کنه ولی نکرده!!!.....
🌺مرگ خبر نمیکنه
و یاد مرگ چیز خوبیه ...💔
در ماه مبارک رمضان، در حرم امام رضا طلبهای در رواق دارالحجه پشت بلندگو قبل از اقامهی نماز واجب، به صراحت اعلام کرد:
کاشت ناخن و مژه توسط تمام مراجع تقلید ممنوع و حرام اعلام شده و پول حاصل دستمزد این امر حرام است.
حتی وقتی شخصی مکانی در اختیار این افراد قرار میده جهت انجام این امر پول حاصل از اجارهی آن هم حرام است.
علت آن هم فرمودند:
اگه به هر دلیلی فرد نمازخوان نبود، یا حتی مقید هم بود، کامل تحقیق نکرده بوده و به احکام داخل آرایشگاهها بسنده کرده و انجام واجبات شرعی رو با تیمم و وضوی جبیره انجام داده.
بعد مرگ جهت غسل میت، عنوانی با غسل جبیره و تیمم و فلان و ... تو این زمینهی کاشت ناخن وجود ندارد
و باید بدن تطهیر کامل صورت بگیره.
تنها راهش برداشتن ناخنهاست که هیچ غسالی اینکار رو انجام نمیده چون دیه گردن غساله میوفته و در این صورت میت بدون غسل دفن میشه...
قسم خورد گفت: شمایی که شنیدید به همه بگید به هر کس که میخواد این کار رو انجام بده بگید.
موظفید ابلاغ کنید
لطفاً همهی زنان مومن در گروهها پخش کنید مخصوصا به دست آرایشگرها برسونید.
این نوعی امر به معروف هست که جزء واجبات دین ماست ❌
اللهم عجل لولیک الفرج
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی شاهرخخان که با یه انگشت جلوی قطار و میگیره و با تراکتور تک چرخ میزنه و یه لشکر و حریفه هم فهمید رای دادن مهمه و باید رای داد و مطالبه هم کرد ولی یه عده همچنان در مقابل فهمیدن مقاومت میکنن
فقط باید برای شناختن نماینده اصلح ، ازش سوال کنید
┄┅═✧☫ گونی نیوز ☫✧═┅┄
#گونی_نیوز
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ختم بسیار مجرب هست
التماس دعا 🌹🌹🌹🌹
enc_17087338373047432147384.mp3
2.87M
🌸 برخیز که حجت خدا میآید
رحمت زحریم کبریا میآید💐
🌸 از گلشن عسگری گذر کن که سحر
بوی گل نرگس از فضا میآید 💐
🌹 میلاد حضرت مهدی (عج) بر همه شیعیان مبارک🌹🍎🍎❤️❤️
سلام بزرگواران، عیدتون مبارک
مادری التماس دعا گفتن و خواستن برای شفای فرزندان
۱۰ امن یجیب و هر چقدر میتونید صلوات عنایت بفرمایید . 😔😔
خدا خیرتون بده
بحق این شب عزیز، خداوند بر اندام تمامی بیماران لباس عافیت بپوشاند بحق مولود امشب، صاحب الزمان
آمین یا رب العالمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸🌸🌸🌸🌸
InShot_۲۰۲۲۱۱۰۹_۲۱۰۳۲۲۰۰۵_۰۹۱۱۲۰۲۲.m4a
11.89M
#خاطرات_یک_مشاور
#حضرت_دلبر
#قسمت_سی_و_سوم
📚داستان حضرت دلبر
#فایل_صوتی
با صدای نویسنده :
✍صالحه کشاورز معتمدی
🖋به نام خداوند مهر آفرین ...
📕داستان #حضرت_دلبر
🔍 #قسمت_سی_و_سوم
محمد در کنار مرتضی به شدت تحت تاثیر رسول پسر دوم راحله بود
با اینکه ده سال فاصله سنی داشتند ولی وجود رسول برای محمد غنیمت بود
سال ۹۳
زمزمه های سفرهای مرتضی و رسول به گوش رسید
جمیله و راحله خیلی نگران بودند
جمیله برای تخصصش تلاش میکرد و هربار درباره خواستگارانش با هم صحبت میکردیم
برای مهدا تحلیل خواستگاران جمیله خیلی جذاب بود و من هم عامدانه برایش تحلیل میکردم تا دختری که در هیجانات نوجوانی هست مسیر برایش روشن شود و دنیا و جنس مخالف را بهتر بشناسد .
به دعوت جمیله به دیدن راحله رفتم
تازگیها بیماری پارکینسون او شدت پیدا کرده و ارتعاشاتش بیشتر بود .
_ طیبه جان چیکار کنم با آقا مرتضی و رسول ؟
این یه جنگه واقعیه
دیگه اردوی جهادی و تفحص نیست که کوتاه بیام
دل من هم آشوب بود ، نه صرفا برای مرتضی و رسول ، بلکه برای همه جوانهای کشورم ، مردم عراق و سوریه.
+ آروم باش راحله جان ، تو که بی تابی کنی دیگه از بچه ها انتظاری نیست ، بسپارشون به خدا ...
آقا مهدی چی ؟ ایشون کاری نداره
مهدی پسر بزرگ راحله بود...
_ نه خدا رو شکر مهدی سرش به زندگی خودش و همسر و بچش گرمه ، کارمنده
ولی این رسوله که با مرتضاس همش
همون موقع که رفت دانشگاه امام حسین لباس پاسداری رو برای خودش کنار گذاشت
هرچی آقا مرتضی ریخته این جمع کرده
+ چرا نمیگی هر چی پدر شهیدش ریخته؟
خون اون مرد بزرگ تو رگهاشه
انتظار نداشته باش بیخیال بمونه
دلتو بزرگ کن مهربون
بسپارشون به خدا
هر دفعه که مرتضی به سوریه و عراق میرفت بیقراریهای محمد شروع میشد...
محمد کله شق شده بود
_ منم باید برم سوریه
در جوابش می گفتم :
+ نمیشه مامان جان تو که سپاهی نیستی
داری حقوق میخونی
مگه قرار نبود بری سراغ وکالت
_ مشکلی نداره ، صحبتهامو کردم
با همین مدرک هم میتونم ورود کنم
سخته ولی شدنیه ...
+ محمد حرفشم نزن بابات قبول نمیکنه
دق نده منو ...
_ مادر من ...
نمیتونم واقعا ...
هر دفعه آقا سید میره سوریه قلبم پر میزنه ...
شما نمیدونی چیا برامون تعریف میکنه ...
امتحان سختی بود .
من توانش را نداشتم .
همیشه از خدا خواسته بودم که به من رحم کند من ظرفیت امتحان شدن با بچه هایم را ندارم
از طرفی امیر هم هیچ جوره کنار نمی آمد .
+ محمدم یه راه دیگه واسه خدمت پیدا کن مادر
من توان مطرح کردن با پدرتو ندارم .
سرش را پایین انداخت .
_ باشه ...
خودم راهشو پیدا میکنم
بعدها متوجه شدم همان سال کار ورود به سپاه را انجام داده و من و پدرش بیخبر از همه جا فکر میکردیم پسرمان حقوق می خواند.
سال ۹۴ بود دو روز به سالگرد زلزله زده ها مانده بود ، امیر تماس گرفت و هماهنگ کرد تا فردا به روستا برویم .
پدرش سال قبل به رحمت خدا رفته بود
مادرش و معصومه خانم را برداشتیم و به روستا رفتیم ، هدا پیش مهدا ماند .
مهدا کنکور داشت و حسابی با درس مشغول بود.
محمد برای اردو رفته بود کرمان.
عمه فاطمه و جمیله با آقا رسول و آقا مهدی و همسرش آمده بودند ، مرتضی طبق معمول نبود.
مراسم انجام شد.
بعد از مراسم روستا کاروانی از ماشین به سمت منجیل به راه افتاد تا بر سر مزار عزیزانمان حاضر شویم .
به حرمت مادر امیر وقتی ایشان سوار ماشین ما بودند من عقب مینشستم .
امیر در پیچ و خمهای جاده زیبای روستا تند رانندگی میکرد تا زودتر سر مزار برسیم
لوازم پذیرایی صندوق عقب ماشین ما بود و به عمو اکبر قول داده بود به موقع برساند.
کل مسیر قربان صدقه مادرش میرفت
گاهی هم از آینه مرا می دید و با چشمهایش محبت میکرد.
یک موسیقی ترکی سوزناک در حال پخش بود که معصومه خانم آن را زمزمه میکرد.
گوشی را برداشتم و به مهدا زنگ زدم
انتهای صحبت بود که گفت
_ مامان جان بزار رو آیفون لطفا با بابام کار دارم
+ امیر جان مهدا کارت داره
گوشی را نزدیک صورت امیر گرفتم
_ نازلی قیزیم...
فداش بشم من ...
_ بابا جان ...
_ جانم بابایی ...
_ بابایی اومدنی از اون کلوچه پزی لوشان برامون کلوچه فومنی بخر لطفا ...
به مامان بگم باز یادش میره ...
میخوام برای استادم ببرم ...
یه کمی هم روغن زیتون براش بیارید
_ چشم بابا جان ...
ميگما مهدا ...
انگار دست اندازی بود نمی دانم ماشین روی هوا رفت و گوشی از دستم افتاد
سرم پایین بود و با معصومه خانم دنبال گوشی میگشتیم که ...
دیگر چیزی خاطرم نیست
فقط صدای یا حسین امیر و ناله های مادرش
و صدای فریادهای مهدا و هدا پشت گوشی :
_چی شده؟؟؟
مامان بابا چی شده ؟؟؟
✍ صالحه کشاورز معتمدی
#ادامه_دارد ...
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
🇮🇷 شما هم اگر بی تفاوت و بی دغدغه نیستید با کانال تنها مسیر آرامش همراه شوید 👇
🇮🇷 https://eitaa.com/tanhamasiraaramesh