حمایت «شورای هماندیشی اهلسنت» از رئیسی
🔹شورای هماندیشی اهلسنت ایران طی بیانیهای حمایت خود از آیتالله رییسی را در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد. مولوی حافظ اسماعیل ملازهی معاون اداری امام جمعه اهل سنت زاهدان نیز این بیانیه را تایید کرد.
🔹در بخشی از بیانیه آمده: برای حضور آگاهانه در این انتخابات با راهنمایی مولانا عبدالحمید و برخی علمای مطرح و جمعی از فرهیختگان اهلسنت در قالب شورای هماندیشی گرد هم آمدیم و شورا با اکثریت آرا به این نتیجه رسید که آیتالله رئیسی میتواند گزینه مناسب این دوره باشد.
🇮🇷 @saritanhamasir
💥نماز فوق العاده روز یکشنبه ماه ذی القعده✅
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سربازِ کوچولویِ امام زمان..👼🏻💛
✌تبارک الله👏😍
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 122 خانم دار
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨
#دختر_شینا
قسمت : 123
و دوباره به گریه افتاد.
برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد.
بچه ها مثل همیشه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش می کرد. آن یکی نازش می کرد.
زهرا با شیرین زبانی بابا بابا می گفت.
برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! صبرمان بده.
خدایا! چطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچه های یتیم را بزرگ کند؟!»
کمی بعد همسایه ها یکی یکی از راه رسیدند. با گریه بغلم می کردند.
بچه هایم را می بوسیدند. خانم دارابی که آمد، ناله ام به هوا رفت.
دست هایش را توی هوا تکان می داد و با حالت مویه و عزاداری می گفت: «جگرم را سوزاندی قدم خانم.
تو و بچه هایت آتشم زدید قدم خانم. غصه تو کبابم کرد قدم خانم.»
زار زدم: «تو زودتر از همه خبر داشتی بچه هایم یتیم شدند.»
خانم دارابی گریه می کرد و دست ها و سرش را تکان می داد. بنده خدا نفسش بالا نمی آمد. داشت از هوش می رفت.
آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچه ها می خوابیدند. می رفتم بالای سرشان و یکی یکی می بوسیدمشان و می نالیدم.
طفلی ها با گریه من از خواب بیدار می شدند.
آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم.
گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچه هایم اشک ریختم.
از درون مثل یک پاره آتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود.
همسایه ها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابه پایم گریه کردند.
نمی توانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغ می کشید. همسایه ها زهرا و سمیه را بردند.
فردا صبح دوست و آشنا و فامیل با چند مینی بوس از قایش آمدند؛
با چشم های سرخ و ورم کرده.
دوستان صمد آمدند و گفتند: «صمد را آورده اند سپاه.»
آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود.
در ماشین را باز کردند. تابوت ها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور، کنارم ایستاده بود.
گفتم: «صمد! صمد مرا بیاورید. خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم.»
آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد.
صمد بین آن ها نبود. آقا تیمور تابوتی را گذاشت جلوی پایم و گفت: «داداش است.»
برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دورتادور تابوت حلقه زدند.
دلم می خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می کردم.
این اواخر حالش خوب نبود. نمی توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه ها نبود.
💞 @saritanhamasir 💞
تنها مسیر آرامش(راز حیات برتر)
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨ #دختر_شینا قسمت : 123 و دوباره به گر
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 124
نشستم پایین پایش و آرام گریه کردم و گفتم: «سهم من همیشه از تو همین قدر بود؛ آخرین نفر، آخرین نگاه.»
پدرشوهر و مادرشوهرم بی تابی می کردند.
از شهادت ستار فقط دو ماه گذشته بود. این دومین شهیدشان بود.
برادرهای صمد تابوت را برداشتند و گذاشتند توی آمبولانس.
خواستم سوار آمبولانس بشوم، نگذاشتند. اصرار کردم اجازه بدهند تا باغ بهشت پیشش بنشینم.
می خواستم تنهایی با او حرف بزنم، نگذاشتند. به زور هلم دادند توی ماشین دیگری. آمبولانس حرکت می کرد و ما دنبالش.
صمد جلوجلو می رفت، تندتند. ما پشت سرش بودیم، آرام و آهسته. گاهی از او دور می شدیم.
گمش می کردیم. یادم نمی آید راننده چه کسی بود. گفتم: «تو را به خدا تندتر بروید. بگذارید این دم آخر سیر ببینمش.»
راننده آمبولانس را گم کرد. لحظه آخر هم از هم دور بودیم. دلم تنگ بود. یک عالمه حرف نگفته داشتم.
می خواستم بعد از نه سال، حرف های دلم را بزنم. می خواستم دلتنگی هایم را برایش بگویم.
بگویم چه شب ها و روزها از دوری اش اشک ریختم. می خواستم بگویم آخرش بدجوری عاشقش شدم.
به باغ بهشت که رسیدیم، دویدم. گفتم: «می خواهم حرف های آخرم را به او بگویم.» چه جمعیتی آمده بود.
تا رسیدم، تابوت روی دست های مردم به حرکت درآمد. دنبالش دویدم.
دیدم تابوت آن جلو بود و منتظر نماز. ایستادم توی صف. بعد از نماز، صمد دوباره روی دست ها به حرکت درآمد.
همیشه مال مردم بود. داشتند می بردندش؛ بدون غسل و کفن، با همان لباس سبز و قشنگ.
گفتم: «بچه هایم را بیاورید. این ها از فردا بهانه می گیرند و بابایشان را از من می خواهند. بگذارید ببینند بابایشان رفته و دیگر برنمی گردد.»
صدای گریه و ناله باغ بهشت را پر کرده بود. تابوت را زمین گذاشتند. صمد من آرام توی تابوت خوابیده بود.
جلو رفتم. خدیجه و معصومه را هم با خودم بردم. من که این قدر بی تاب بودم، یک دفعه آرام شدم.
یاد حرف پدرشوهرم افتادم که گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید بعد از من زینب وار زندگی کند.»
کنارش نشستم. یک گلوله خورده بود روی گونه سمت چپش. ریش هایش خونی شده بود. بقیه بدنش سالم سالم بود.
با همان لباس سبز پاسداری اش آرام و آسوده خوابیده بود.
صورتش مثل آن روز که از حمام آمده بود و آن پیراهن چهارخانه سفید و آبی را پوشیده بود، قشنگ و نورانی شده بود.»
می خندید و دندان های سفیدش برق می زد. کاش کسی نبود. کاش آن جمعیت گریان و سیاه پوش دور و برمان نبودند.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
💞 @saritanhamasir 💞
💫سیرالی الله ازکجا شروع می شود⁉️
👤کسی که می خواهد"سیرالی الله" راشروع کند وبرنامه #خودسازی داشته باشد؛ بایدازمبارزه با #راحت_طلبی شروع کنداین مبارزه باعث می شودفردتوانایی خوبی برای انواع گناهان وانجام همه عبادات پیدا کند. 🌹✔️
⚡️هرراهی راکه برویم با راحت طلبی نمی شود #متقی شدونمی توان به خدا رسید.
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
#مبارزه_با_راحت_طلبی 23
🔴متاسفانه یکی از آسیب های جامعه ما این هست که :
⬅️مذهبی های ما هم اهلِ راحت طلبی هستن...!!
⭕️ گاهی آدم جرئت نمیکنه که بخواد بچه های مسجدِ یه محل رو کوه ببره
یا
حتی طلبه ها و دانشجوها رو نمیشه بهشون سختی داد زود صداشون در میاد!😒
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
🔸برای راحت طلبی نمیشه یه نسخه برای همه افراد پیچید ✔️
👤هرکسی باید یه مدت روی همه رفتارهای خودش دقیق بشه ببینه اون توکدوم مسائل اهل راحت طلبی شده😊
🧕مثلا شاید خانمی توخونه خیلی منظم باشه وهمیشه خونش مرتب باشه ولی توآشپزی تنبل شده بیشتر دوست داره غذا از بیرون سفارش بده حاصرنیست دل به اشپزی بده
خب اینجا این خانم توی ی مورد راحت طلب شده باید روی خودش کارکنه که کمتر عذا ازبیرون سفارش بده 🙂
🧕برعکس یه خانمی خیلی دل به اشپزی بده ولی خونش بی نظم وریخت وپاش باشه.😒
👨💻👩💻یا نوجوان بیشتر وقتش پای اینترنت و تلویزیون وگروه گرایی باشه ولی برای درس و مطالعه وقت نزاره
یاکارهای شخصی خودش نتونه انجام بده وبندازه گردن مادر😏
🧔یا یه مردی ممکنه خیلی اهل تلاش باشه ولی تو خونه حتی نخاد خودش یه لیوان اب براخودش بریزه 🙁
اینها همه نشانه ای از ی راحت طلبی باید دقت کنیم کجا راحت طلب هستیم.❌
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سبک زندگی راحت طلبانه، ریشه همه بدی هاست...
استاد پناهیان
╔ ✨✨ ══ 💥 ೋ•══╗
@saritanhamasir
╚══•ೋ💥 ══ ✨✨ ╝
🖼 رهبر انقلاب چهارشنبه با مردم سخن میگویند
🌺 حضرت آیتالله خامنهای در آستانهی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، چهارشنبه ۲۶ خرداد ساعت ۲۰ به صورت زنده و مستقیم با ملت ایران سخن خواهند گفت.
🇮🇷 @saritanhamasir